.
روے جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود
زیر خنجر سر پناه ڪاروان افتاده بود
شمر، با چڪمه به روے سینه اش مے ایستاد
در ڪنارش مادرے قامت ڪمان افتاده بود
جاے خود را با لگدهاے "سَنان" تعویض ڪرد
خنجر ڪُندے ڪه دیگر از توان افتاده بود
یادگار مادر او را به غارت برده اند
جامهے شاهے به دست این و آن افتاده بود
شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد
برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود
نعل ها طورے عمل ڪردند ڪه از پیڪرش
گوشهے گودال قدرے استخوان افتاده بود
در نگاه تار او اهل حرم مے سوختند
قرعهے آتش به نام ڪودڪان افتاده بود
روے نیزه بستن سر، ڪار آسانے نبود
از قضا این ڪار، دست ڪاردان افتاده بود
بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته ڪرد
بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود
دخترش ڪنج خرابه ناگهان تبخال زد
چون ڪه یاد ضربههاے خیزران افتاده بود
علے اصغریزدی
#محرم | #روز_دهم_محرم
http://eitaa.com/samtekhodababaali
.
بے رمق بود و تا تڪان میخورد
به تنش نیزه و ڪمان میخورد
وقتے افتاد دوره اش ڪردند
چه لگد ها از این و آن میخورد
هر ڪسے خسته بود عقب میرفت
بدن خسته همچنان میخورد
همه رفتند ، شمر ول ڪن نیست
شمر تا رفت، از سنان میخورد
زیر لب گفت آب آب ،اما
چڪمه ها بود بر دهان میخورد
امیر فرخنده
#محرم | #روز_دهم_محرم
🏴https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda