حالا که حال روضه را دادی به قلبم
تصمیم به باریدن باران گرفتم
ای ابرهای کربلا باران ببارید
مجلس کنار پیکری بی جان گرفتم
تا که شنیدم رفته ای زیر سم اسب
خون جگر از دیده نالان گرفتم
گرچه کتک خوردم ولی با گریه هایم
راس تو را از شمر بی وجدان گرفتم
پروانه بودم سوختم خاکسترم ماند
تا بوسه ای از این لب عطشان گرفتم
جعفر ابوالفتحی

با سجده های شام تهجد برابر است
مهر تو پشتوانه ایمان نوکر است
نوکر تمام عمر بدهکار این در است
چشمان خیس عالم و ادم گواه ماست
اینکه چقدر نام شما گریه اور است
یک قطره صاف در غم تو اشک ریختن
با سجده های شام تهجد برابر است
ای سرّ ایه فتلقی چه روشن است
ادم به گریه بر تو نجاتش مقدر است
با چشم های پاک فقط می شود گریست
این اشک و عشق از اثر شیر مادر است
با تو خدا معادله ها را بهم زده
وقتی زیارت تو ز حج هم فراتر است
خوشبخت انکه با غم تو زندگی کند
خوشبخت تر کسی که در این خانه نوکر است
حسن کردی

گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش
پا پس نکش ای دل ز راه عشق و آئینش
جان ده برایش تا شوی چشم خدابینش
دل می رود از سینه در هر جا که او باشد
اینکه کجاها می رود با اوست تعیینش
ساری شدم دیروز از پایین به بالایش
جاری شدم امروز از بالا به پایینش
ای جان عواقب دارد افتادن در آغوشش
کو شوکران دارد میان زلف مشکینش
وقت به دنیا آمدن با خوردن خاکش
نوکر شدم دیگر گذشتم از عناوینش
در چرخش گیتی از این بهتر نخواهم دید
عالم بلا سازش شده من هم بلاچینش
ما از برای دفع رنج و درد از میت
گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش
این زندگی تلخ را ای مردم عالم
با گریه بر خون خدا کردیم، شیرینش
از به به مردم گریزانم چو تیر از زه
تا شامل حالم شود همواره تحسینش
بین من و او فاصله بسیار افتاده
اندازه این فاصله سخت است تخمینش
روزی هزاران بار می گردد چنان حاجی
منظومه شمسی به گرد چشم پروینش
آن لحظه که اندام او تقسیم شد در دهر
خورشید شد یک تکه از دندان پیشینش
جانم فدای آن کسی که موقع خوابش
گسترده شد دامان زهرا زیر بالینش
حالا میان گودی گودال افتاده
دارد به غارت می رود حتی عرقچینش
زهرا کجایی تا کنی با بودنت شادش
زینب کجایی تا دهی با گریه تسکینش
شاهنشه جن و ملک کو تخت سیمینش؟
آن شهریار نه فلک کو تاج زرینش؟
جعفر ابوالفتحی

قبله ام روی حسین است خدایی دارم
باز هم در حرمت میل گدایی دارم
شب جمعه هوس کرببلایی دارم
به امیدی که خبر از تو بگیرم هر صبح
چشم دل بر گذر باد صبایی دارم
محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست
که چنان صور به دل آه رسایی دارم
کعبه یک سنگ نشان است برای دگران
من به سوی حرمت قبله نمایی دارم
منزلم روضه تو مقصد من روضه توست
بین صحرای غمت سعی و صفایی دارم
بس که در روضه تو اشک نمک گیرم کرد
پرم از شور و در این پرده نوایی دارم
دل و جان و تن و روحم به فدای تو حسین
به هوا خواهی خونت شهدایی دارم
جانم ارزانی این داغ گران روضه بخوان
پای سودای غمت پیش بهایی دارم
پیر هرگز نشوم بر سر خان تو حسین
من که در کاسه چشم آب بقایی دارم
گرمسلمانم و گر کافر و گر ترسایم
قبله ام روی حسین است خدایی دارم
جای تلقین به لحد روضه بخوا نند ای کاش
چون رسد نام تو گوش شنوایی دارم
گفتی و هلهله کردند به تو خندیدند
که من ای قوم بگو که چه خطایی دارم
تا که طفلم ندهد جان ز عطش در این دشت
منت آب زهر بی سر پایی دارم
موسی علیمرادی

با اسم اعظمت گره ها باز می شود
دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب
دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب
حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم
در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب
عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام
با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب
ایل و تبار من همگی نوکر تواند
من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب
شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان
افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب
با اسم اعظمت گره ها باز می شود
بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب
سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک
دست گره گشای تو یا ایهاالغریب
آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین
می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب
لعنت به آن کسی که سرت را بریده است
در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب
تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد
ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب
رضا باقریان

رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من
باز تنهاییم با هم غصه هجران و من
باز می لرزیم با هم زانوی لرزان و من
من شبیه آسمانِ در بهارم، ابری ام
یک رقابت هست بین بارش باران و من
روضه ات جاری ست بین خانه ام هر صبح زود
با لهوفت گریه کن هستیم، همسر جان و من
در سرای مردگانم دور از کرب و بلا
رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من
زیر کل عکس هایی که بدون کربلاست
می نویسم با تمام بغضِ خود زندان و من
کربلایت آخر دنیای نوکرهای توست
فاصله افتاده بین نقطه پایان و من
یک شبی هم خواب دیدم روی زانوی توام
یک حرم بود و تو بودی و سر و دامان و من
با نوازش های تو چشمم به رویت باز شد
دیدمت تنها تو بودی زیر یک ایوان و من
حس ناب خواب آن شب قابل توصیف نیست
قاب شد در چشم هایم حضرت سلطان و من
نوکرِ تک خور نبودم لحظه عرض ادب
گفتم آقا نوکرت هستند، یک ایران و من
رضا قاسمی

حسین ای طبیب من
چه می شود نگهی هم به ما کنی آقا
مرا برای غلامی سوا کنی آقا
چه می شود که شبی میان خلوت خود
فقط بخاطر زهرا دعا کنی آقا
فراق تو همه درد است ای طبیب من
چه می شود که تو دردم دوا کنی آقا
گرفته ای زهمان روز ابتدا دستم
گرفته ای و محال است رها کنی آقا
بدان امید دهم جان که روز رستاخیز
میان ان همه من را صدا کنی آقا
چقدر گریه کنم میان روضه تان
که زائر حرم کربلا کنی آقا
ابوالفضل شایسته

عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد
گاه گاهی که به عکست نظرم می افتد
مثل این است که پیشت گذرم می افتد
شده پرواز من از گوشه چشمان شما
چشم ها را تو مپوشان که پرم می افتد
آنقدر با نفس و عشق تو مانوس شدم
عشق هر بی سر و پایی زسرم می افتد
دورم از آن حرم پر شده از عطر خدا
اشک چشمان من از داغ حرم می افتد
طالعم گشته فنا در هوس عشق شما
فقط عشقت به قضا و قدرم می افتد
تو به هر مجلس عشاق گذرخواهی کرد
واقفم چشم تو بر چشم ترم می افتد
عشق تو جامع تفسیر جگر سوخته است
عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد
روح الله دانش

ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست
به سرم غیرِ شما نیست هوایی ابداً
غیرِ درگاه شما، دستِ گدایی ابداً
سینه می کوبم و در می زنم و، غیر حسین
نبود بر لب من هیچ نوایی ابداً
پیرهن مشکی من نیز که مخصوص شماست
نشود بر تنم از هیچ عزایی ابداً
چشم خیسم فقط از روضه تو بارانیست
بشود تر ز غمِ غیر شمایی؟!، ابداً
کودکی بودم و از لقمه تو مرد شدم
جز غذایت نزدم لب به غذایی ابداً
هر کجا ذکر حسین است، همان جایم من
غیر روضه نروم هیچ کجایی ابداً
ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست
جز حرم بر لب من نیست دعایی ابداً
قبله ام در همه اوقات، فقط کرب و بلاست
جز ضریحت نبود قبله نمایی ابداً
کربلایی نشوم هم به شما مدیونم
نکنم هیچ کجا چون و چرایی ابداً
و مگر می شود از دست تو حاجت نگرفت
نشوم از کرمت کرب و بلایی! ؟، ابداً
رضا قاسمی

بیچاره هر کس چشم های تر ندارد!
پروانه در آتش که بال و پر ندارد
دلداده غیر از میلِ خاکستر ندارد
ای تشنه لب، داغِ جگر سوزِ تو کم نیست
عاشق اگر باشد، جگر دیگر ندارد!
این چشم را کورش کُن امّا، چشمه را نَه
بیچاره هر کس چشم های تر ندارد!
ای کاش که سینه زَنَت یک روز آخر
سر که به تربت می گذارد برندارد!
با مادرت زهرا سلامُ الله علیها
هرگز غلامت غصّه ی محشر ندارد
اربابِ ما که نیّتش خیرات باشد
فرقی برایش شاه با نوکر ندارد!
اینجا حسینیّه ست، آقایش حسین است
جبرئیل هم جایی از این بهتر ندارد!
زیرِ لَحَد بهتر گلویم پاره باشد
بهتر که بی سر باشم آقا سر ندارد
از ساربان روزِ قیامت شِکوه دارم
دستت چرا انگشت و انگشتر ندارد؟!
گودال یادم آمد و شعرم بِهَم ریخت
با پا نزن بر پهلویش، مادر ندارد!!
حاج حبیب نیازی
***********************
آشنای حسین
قرار سوته دلان است کربلای حسین
فضای کوچه دل پر شد از هوای حسین
حسین منی طاها به روشنی فهماند
رضای حضرت حق هست در رضای حسین
خدا به غیر خدایی هر انچه که دارد
تمام را هبه کرده فقط برای حسین
زمانه با همه پیچ و تاب نتواند
بگیرد از سر ما شور نینوای حسین
چه غم ز درد غریبی بود کسی را که
به اشک معرفتش گشته آشنای حسین
به روز حشر ندارند حسرت آنها که
گذاشتند جوانی خود به پای حسین
قرار نیست کسی تا ابد درون دلم
بیاید و بنشیند دمی به جای حسین
منی که نامه سیاهم چه می شود روزی
سپید مو بشوم پای روضه های حسین
خدا گواست که این قلب تنگ و نا ارام
همی شه می شود ارام با نوای حسین
حسن کردی

سلام علی الحسین
از دل برد ملال سلام علی الحسین
دیباچه کمال سلام علی الحسین
دست ادب به سینه پس از هر نماز صبح
گویم به شور و حال: سلام علی الحسین
آغاز کار عشق مگر نیست یک سلام؟
زیباترین مثال سلام علی الحسین
با یک سلام روح تو پرواز می کند
می بخشدت دو بال سلام علی الحسین
گرم طواف در حرم او فرشتگان
گویند لایزال: سلام علی الحسین
با قطره قطره قطره خود عرض می کند
هر چشمه زلال: سلام علی الحسین
شعر «کمیل» را به ارادت بخوان که گفت
در پرده خیال سلام علی الحسین
کمیل کاشانی

تربت کرببلای تو زبانم وا کرد
مادرم نذر تو کرده است مرا اربابم
طفل بودم به بغل ذکر تو را یادم داد
عسل عشق تو را ریخت به کامم با شیر
لذت بردن نامت به خدا یادم داد
تربت کرببلای تو زبانم وا کرد
معنی عشق نه تنها، که دوا یادم داد
با ارادت همه دم عکس حرم می بوسید
قتلگاه و حرمت خون خدا یادم داد
به تنم جامه نه از بهر تو سقا می کرد
روضه می خواند غم کرببلا یادم داد
رو به سمت حرمت صبح، زیارت می خواند
با توسل به شما ذکر و دعا یادم داد
یاد سقای حرم بود و آبی که نخورد
از علمدار تو می گفت وفا یادم داد
اشک میریخت لب خشک مرا می بوسید
یاد ششماهه تو وا عطشا یادم داد
یاد می کرد از آن واقعه عاشورا
واژه صبر به طوفان بلا یادم داد
اشک می ریخت و می گفت غریب است حسین
به لبم بردن این ذکر تو را یادم داد
داود خلیلی کاوه

کوچه های روضه
در کوچه های روضه به اقبال می رسیم
داریم می رسیم اگر کال می رسیم
یک ماه، نه دو ماه، نه در گریه بر حسین
داریم به نتیجه یک سال می رسیم
هر جا که مجلسی ست مُزیّن به اهل بیت
با پا نمی رسیم نه، با بال می رسیم
فی الحال با حسین اگر حال ما خوش است
آینده نیز ما به همین حال می رسیم
با هدیه کردن صلواتی، به کردگار
اینگونه با محمد و با آل می رسیم
ما «گنگ خواب دیده و عالم تمام کر»
در انتقال روضه چنین لال می رسیم
هر شب برای ما شب عید است با حسین
یعنی به یا محول الاحوال می رسیم
مثل مُخَدَّرات حرم زجر می کشیم
وقتی به گوشواره و خلخال می رسیم
حالا که بین ما سخن دوست خوشتر است
از هر چه بگذریم به گودال می رسیم
مهدی رحیمی(زمستان)

گریه زیاد کرده ام
بیچاره آن دلی که به آهی خمار نیست
وقتی اسیر لشکر زلف نگار نیست
دنیای بی حسین اسیر حوادث است
دنیای بی حسین به کشتی سوار نیست
مارا به چوب مهر و محبت بزن حسین
دل سر به راه ترکه آموزگار نیست
حالش خوش است گریه کن بزم روضه ات
پرونده اش به دست کسی واگذار نیست
گریه زیاد کرده ام اما بدون شک
حالی شبیه گریه بی اختیار نیست
زلفی به باد دادی و عرشی ترین شدی
هرگز بیان روضه چنین آشکار نیست

بیمه ام کن ببین که بیمارم
تشنگی یاد کربلا دارم
با حسین است من بها دارم
مست و دیوانه ام ز جامت من
کن قبولم شوم غلامت من
بر درت باز می شوم سائل
تا نگاهم کند ابوفاضل
سینه زن بهر ماتمت هستم
مات آن رقص پرچمت هستم
شهرِ بی هیئتت نمی ارزد
با وجودت دلم نمی لرزد
با وضو می کنم صدایت من
جان خود می کنم فدایت من
کاش می شد که محتشم باشم
خدمتت یک شبی حرم باشم
آیه ها کرده اند وصفت را
ای تو مضمونِ عقلِ شاعر ها
حسرتم لحظه ای تو را دیدن
یا که یک بار کربلا دیدن
بیمه ام کن ببین که بیمارم
در حضورت دگر چه کم دارم
تا به قلبم کمی شعف دادی
اذن زیارت از نجف دادی
مست مستم بهانه ام نامت
مرغ روحم اسیر در دامت
در حرم می شوم کبوتر من
جز هوایت نمی پرم اصلا
کاش می شد کمی سخن گویم
ذکر عطشان با محن گویم
رضا بیگی

افضل الاعمال شب قدر من
دست دلم باز به دامان توست
منتظر جوشش احسان توست
گفت پیمبر به تو ای نور عین
جنت حق وقف محبان توست
غصه روزی نخورد هیچ کس
روزی ما دست گدایان توست
حاتم طایی شدن آسان بود
این کرم کوچکی از خوان توست
افضل الاعمال شب قدر من
گریه برای لب عطشان توست
حال مرا روضه دگرگون کند
باز گدا بی سر و سامان توست
ای گل از ساقه جدا تشنه لب
آب لبت آب بقا تشنه لب
در و گوهر از دهنت ریخته
همچو عقیق یمنت ریخته
مثل نقابی به روی قرص ماه
زلف شکن در شکنت ریخته
بر روی هر صفحه خاک بلا
عطر خوش پیرهنت ریخته
دشمن بی شرم تو دور و برت
تا که کند بی کفنت ریخته
مصحف صد پاره زینب شدی
گوشه گودال تنت ریخته
ضربه سر نیزه کجا خورد که
خون جگر از دهنت ریخته؟
ناله زهرا قتلوک حسین
وای بنی ذبحوک حسین
حسین صیامی

باز هم شرمنده ام آقا، اگرچه نوکرم
عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این، این چشم های تار، گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ورنه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
باز هم شرمنده ام آقا، اگرچه نوکرم
اعتقادم در حقوق تو مسلمان تر نشد
مانده ام با این همه غم زنده مانده نوکرت
یا چرا در ماتمت پاره گریبان تر نشد
روضه های قتلگاهت کار دستم داده است
یادم آمد یک نفر غیر تو عریان تر نشد
سخت با تیر و سنان و نیزه پرپر گشته ای
آه ای آقا مگر ذبح تو آسان تر نشد
زینت دوش نبی، جانم فدایت از چه رو
خنجری که بر گلویت خورد، بُراّن تر نشد
رضا باقریان

تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا
سلام حضرت آقا گدا نمی خواهی؟
کنیز و نوکرِ بی ادعا نمی خواهی؟
فدای ذره ای از خاک کفشداریتان
برای خادمیت جان فدا نمی خواهی؟
تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا
اسیر مفلس بی دست و پا نمی خواهی؟
در ازدحام گداها به شوق یک نظرت
نشسته ام به گدایی مرا نمی خواهی؟
ببین به پای تو در التماس افتادم
دل شکسته من را شما نمی خواهی؟
به جز تو بر دگری رو نمی زنم هرگز
مرا که بر تو شدم مبتلا نمی خواهی؟
رفیق سینه زنم در حرم به من می گفت
برای مادر پیرت شفا نمی خواهی؟
محمد قاجار (زائر)
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲

گوهرناب
اشعار آیینی امام حسین(ع) مجموعه اشعار توسل به امام حسین(ع)

اگر شرایط جانسوز اردوگاه حسین علیه السلام را در اندیشه ات مجسم ساختی و بر بیدادی که در راه حق و عدالت بر او رفت، قلبت شعله ور شد، اینک سرای دلت حرم اوست و تو با این توسل و سوگواری خالصانه در حقیقت حسین علیه السلام و اردوگاه و خاندان و کودکانش را با قطرات زلال اشک دیدگانت، سیراب ساخته ای. با توسل به کوی حسین علیه السلام سریع ترین بخشایش حاصل خواهد آمد، چرا که در توسل و سوگواری بر اوست که به مجرد حلقه زدن اشک محبت و معرفت در چشم، گناهان انسان مورد بخشایش قرار می گیرد. در اینجا گزیده ای از اشعار توسل به امام حسین علیه السلام از نظر می گذرد.
تاریخ انتشار : 1400/12/3
بازدید : 30515
منم غلامِ حسین
دوباره آمده ام، بنده ای گنهکارم
تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم
قبول کن عملم را، بضاعتم این است
قبول دارم همی شه و بال و سَر بارم
ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره عشق
شبیهِ ابر، برای حسین می بارم
حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین
خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم
قسم به خونِ گلوی حسین، یا اللّه!
ببخش معصیتم را، ببخش رفتارم
اگر حسین نباشد، کجا رَوَد دلِ من؟
که بی وجودِ گل فاطمه، گرفتارم
میان روضه دلم می رود همان جا که
دو دست بر کمرش گفت: «ای علمدارم
بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است
بلند شو نفسم، ای همه کس و کارم
بلند شو، کمرم تیر می کشد عباس
ببین که خنده کنان، می دهند آزارم!
صدای خواهرم از خیمه می رسد بَر گوش
که ناله می زند: عباس میر و سردارم»
پوریا باقری

بی بها بخر
خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر
من بینواتر از همه ام، بی نوا بخر
چانه نمی زنم بخدا حرف، حرفِ توست
بی ارزشم اگر چه مرا بی بها بخر
دیگر به روی دست خودم باد کرده ام
یا ورشکسته ام بکن آقا وَ یا بخر
آتش زدم به مال خودم، رحم کن به من
من بی وفا قبول تو ای با وفا بخر! !!
درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست
دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا بخر
بی آبروتر از همه ام، بدترم نکن
یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر
من برده توام که به بازار برده ام
گر چه سیاه چهره ام این برده را بخر
تو پادشاه های جهان را خریده ای
این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر
با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید
من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر
یا که مرا نبر به حرم، بی حرم بکش
یا نه مرا ببر وسطِ کربلا بخر
رضا قاسمی

وقتی دلی شکست، یقیناً بها گرفت
در سرسرای عرش معلا سرا گرفت
قربان عاشقی که دلش بیقرار شد
بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت
یادم نمی رود که به اعجاز تربتت
وقت اذان صبح، مریضی شفا گرفت
حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت
با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت
بال مگس کلید معمای چشم ماست
چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت
صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین
ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت
زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد
باید وجود گریه کنان را طلا گرفت
بال ملک به زیر قدم های زائرش
اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت
تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است
باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت
تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب
خورشید اهل بیت، روی نیزه جا گرفت
وقتی فضای روضه مکشوفه گشته باز
خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟
مادر میان قتلگه و شمر هم رسید
مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت
لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد
سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت
خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت
فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت
محسن پالیزدار

زیارت نامه خواندم
از زمانی که دلم با عشق تو دمساز شد
حس عاشق بودنم با نام تو ابراز شد
روز اول کام من را با حرم برداشتند
زندگیِ نوکرت با تربتت آغاز شد
در میان خاک های کل این دنیا فقط
تربتِ تو خاکِ زائرخیز و نوکرساز شد
هر زمان درمانده بودم از همه از هر کجا
یک زیارتنامه خواندم دفعتا اعجاز شد
در زدن در خانه ات یک کار بی معناست، چون
قبل از آنکه در بکوبم، در به رویم باز شد
کربلا رویاست، رویای قشنگ نوکری
چشم هایم با خیالاتم حرم پرداز شد
با وجود گنبد این ضرب المثل تغییر کرد
یک کلاغ آمد کبوتر شد کبوتر باز شد
گر چه ذاتا یک کلاغم با کبوتر می پرم
هر زمان حرف از حرم شد کار من پرواز شد
رضا قاسمی

آواره از کویی به کویی
آن روز که با نفخ روحت جان گرفتم
از آتش عشقت دلی بریان گرفتم
پر می زدم آواره از کویی به کویی
تا زیر ایوان حرم اسکان گرفتم
هرگز نفمیدم چه سری دارد اینجا
هر چه گرفتم زیر این ایوان گرفتم
جای دگر اصلا نرفتم غیر از این در
نان شبم را هم از این دکان گرفتم
دستت حسابم را جلوتر تسویه کرد
روزی دی را اول آبان گرفتم
من از برای دادن جانم برایت
روز تولد از دلم پیمان گرفتم
آنقدر که گفتم حسین جانم حسین جان
خواب شب از ایران و از توران گرفتم
پایت بمانم میوه خواهم داد آخر
این درس را از نخل خوزستان گرفتم
حالا که حال روضه را دادی به قلبم
تصمیم به باریدن باران گرفتم
ای ابرهای کربلا باران ببارید
مجلس کنار پیکری بی جان گرفتم
تا که شنیدم رفته ای زیر سم اسب
خون جگر از دیده نالان گرفتم
گرچه کتک خوردم ولی با گریه هایم
راس تو را از شمر بی وجدان گرفتم
پروانه بودم سوختم خاکسترم ماند
تا بوسه ای از این لب عطشان گرفتم
جعفر ابوالفتحی

با سجده های شام تهجد برابر است
مهر تو پشتوانه ایمان نوکر است
نوکر تمام عمر بدهکار این در است
چشمان خیس عالم و ادم گواه ماست
اینکه چقدر نام شما گریه اور است
یک قطره صاف در غم تو اشک ریختن
با سجده های شام تهجد برابر است
ای سرّ ایه فتلقی چه روشن است
ادم به گریه بر تو نجاتش مقدر است
با چشم های پاک فقط می شود گریست
این اشک و عشق از اثر شیر مادر است
با تو خدا معادله ها را بهم زده
وقتی زیارت تو ز حج هم فراتر است
خوشبخت انکه با غم تو زندگی کند
خوشبخت تر کسی که در این خانه نوکر است
حسن کردی

گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش
پا پس نکش ای دل ز راه عشق و آئینش
جان ده برایش تا شوی چشم خدابینش
دل می رود از سینه در هر جا که او باشد
اینکه کجاها می رود با اوست تعیینش
ساری شدم دیروز از پایین به بالایش
جاری شدم امروز از بالا به پایینش
ای جان عواقب دارد افتادن در آغوشش
کو شوکران دارد میان زلف مشکینش
وقت به دنیا آمدن با خوردن خاکش
نوکر شدم دیگر گذشتم از عناوینش
در چرخش گیتی از این بهتر نخواهم دید
عالم بلا سازش شده من هم بلاچینش
ما از برای دفع رنج و درد از میت
گفتیم ثارالله فقط در وقت تلقینش
این زندگی تلخ را ای مردم عالم
با گریه بر خون خدا کردیم، شیرینش
از به به مردم گریزانم چو تیر از زه
تا شامل حالم شود همواره تحسینش
بین من و او فاصله بسیار افتاده
اندازه این فاصله سخت است تخمینش
روزی هزاران بار می گردد چنان حاجی
منظومه شمسی به گرد چشم پروینش
آن لحظه که اندام او تقسیم شد در دهر
خورشید شد یک تکه از دندان پیشینش
جانم فدای آن کسی که موقع خوابش
گسترده شد دامان زهرا زیر بالینش
حالا میان گودی گودال افتاده
دارد به غارت می رود حتی عرقچینش
زهرا کجایی تا کنی با بودنت شادش
زینب کجایی تا دهی با گریه تسکینش
شاهنشه جن و ملک کو تخت سیمینش؟
آن شهریار نه فلک کو تاج زرینش؟
جعفر ابوالفتحی

قبله ام روی حسین است خدایی دارم
باز هم در حرمت میل گدایی دارم
شب جمعه هوس کرببلایی دارم
به امیدی که خبر از تو بگیرم هر صبح
چشم دل بر گذر باد صبایی دارم
محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست
که چنان صور به دل آه رسایی دارم
کعبه یک سنگ نشان است برای دگران
من به سوی حرمت قبله نمایی دارم
منزلم روضه تو مقصد من روضه توست
بین صحرای غمت سعی و صفایی دارم
بس که در روضه تو اشک نمک گیرم کرد
پرم از شور و در این پرده نوایی دارم
دل و جان و تن و روحم به فدای تو حسین
به هوا خواهی خونت شهدایی دارم
جانم ارزانی این داغ گران روضه بخوان
پای سودای غمت پیش بهایی دارم
پیر هرگز نشوم بر سر خان تو حسین
من که در کاسه چشم آب بقایی دارم
گرمسلمانم و گر کافر و گر ترسایم
قبله ام روی حسین است خدایی دارم
جای تلقین به لحد روضه بخوا نند ای کاش
چون رسد نام تو گوش شنوایی دارم
گفتی و هلهله کردند به تو خندیدند
که من ای قوم بگو که چه خطایی دارم
تا که طفلم ندهد جان ز عطش در این دشت
منت آب زهر بی سر پایی دارم
موسی علیمرادی

با اسم اعظمت گره ها باز می شود
دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب
دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب
حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم
در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب
عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام
با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب
ایل و تبار من همگی نوکر تواند
من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب
شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان
افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب
با اسم اعظمت گره ها باز می شود
بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب
سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک
دست گره گشای تو یا ایهاالغریب
آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین
می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب
لعنت به آن کسی که سرت را بریده است
در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب
تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد
ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب
رضا باقریان

رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من
باز تنهاییم با هم غصه هجران و من
باز می لرزیم با هم زانوی لرزان و من
من شبیه آسمانِ در بهارم، ابری ام
یک رقابت هست بین بارش باران و من
روضه ات جاری ست بین خانه ام هر صبح زود
با لهوفت گریه کن هستیم، همسر جان و من
در سرای مردگانم دور از کرب و بلا
رحم کن می ترسم از کابوس قبرستان و من
زیر کل عکس هایی که بدون کربلاست
می نویسم با تمام بغضِ خود زندان و من
کربلایت آخر دنیای نوکرهای توست
فاصله افتاده بین نقطه پایان و من
یک شبی هم خواب دیدم روی زانوی توام
یک حرم بود و تو بودی و سر و دامان و من
با نوازش های تو چشمم به رویت باز شد
دیدمت تنها تو بودی زیر یک ایوان و من
حس ناب خواب آن شب قابل توصیف نیست
قاب شد در چشم هایم حضرت سلطان و من
نوکرِ تک خور نبودم لحظه عرض ادب
گفتم آقا نوکرت هستند، یک ایران و من
رضا قاسمی

حسین ای طبیب من
چه می شود نگهی هم به ما کنی آقا
مرا برای غلامی سوا کنی آقا
چه می شود که شبی میان خلوت خود
فقط بخاطر زهرا دعا کنی آقا
فراق تو همه درد است ای طبیب من
چه می شود که تو دردم دوا کنی آقا
گرفته ای زهمان روز ابتدا دستم
گرفته ای و محال است رها کنی آقا
بدان امید دهم جان که روز رستاخیز
میان ان همه من را صدا کنی آقا
چقدر گریه کنم میان روضه تان
که زائر حرم کربلا کنی آقا
ابوالفضل شایسته

عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد
گاه گاهی که به عکست نظرم می افتد
مثل این است که پیشت گذرم می افتد
شده پرواز من از گوشه چشمان شما
چشم ها را تو مپوشان که پرم می افتد
آنقدر با نفس و عشق تو مانوس شدم
عشق هر بی سر و پایی زسرم می افتد
دورم از آن حرم پر شده از عطر خدا
اشک چشمان من از داغ حرم می افتد
طالعم گشته فنا در هوس عشق شما
فقط عشقت به قضا و قدرم می افتد
تو به هر مجلس عشاق گذرخواهی کرد
واقفم چشم تو بر چشم ترم می افتد
عشق تو جامع تفسیر جگر سوخته است
عشق ناب تو به عمق جگرم می افتد
روح الله دانش

ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست
به سرم غیرِ شما نیست هوایی ابداً
غیرِ درگاه شما، دستِ گدایی ابداً
سینه می کوبم و در می زنم و، غیر حسین
نبود بر لب من هیچ نوایی ابداً
پیرهن مشکی من نیز که مخصوص شماست
نشود بر تنم از هیچ عزایی ابداً
چشم خیسم فقط از روضه تو بارانیست
بشود تر ز غمِ غیر شمایی؟!، ابداً
کودکی بودم و از لقمه تو مرد شدم
جز غذایت نزدم لب به غذایی ابداً
هر کجا ذکر حسین است، همان جایم من
غیر روضه نروم هیچ کجایی ابداً
ربناهای قنوتم همه اش کرب و بلاست
جز حرم بر لب من نیست دعایی ابداً
قبله ام در همه اوقات، فقط کرب و بلاست
جز ضریحت نبود قبله نمایی ابداً
کربلایی نشوم هم به شما مدیونم
نکنم هیچ کجا چون و چرایی ابداً
و مگر می شود از دست تو حاجت نگرفت
نشوم از کرمت کرب و بلایی! ؟، ابداً
رضا قاسمی

بیچاره هر کس چشم های تر ندارد!
پروانه در آتش که بال و پر ندارد
دلداده غیر از میلِ خاکستر ندارد
ای تشنه لب، داغِ جگر سوزِ تو کم نیست
عاشق اگر باشد، جگر دیگر ندارد!
این چشم را کورش کُن امّا، چشمه را نَه
بیچاره هر کس چشم های تر ندارد!
ای کاش که سینه زَنَت یک روز آخر
سر که به تربت می گذارد برندارد!
با مادرت زهرا سلامُ الله علیها
هرگز غلامت غصّه ی محشر ندارد
اربابِ ما که نیّتش خیرات باشد
فرقی برایش شاه با نوکر ندارد!
اینجا حسینیّه ست، آقایش حسین است
جبرئیل هم جایی از این بهتر ندارد!
زیرِ لَحَد بهتر گلویم پاره باشد
بهتر که بی سر باشم آقا سر ندارد
از ساربان روزِ قیامت شِکوه دارم
دستت چرا انگشت و انگشتر ندارد؟!
گودال یادم آمد و شعرم بِهَم ریخت
با پا نزن بر پهلویش، مادر ندارد!!
حاج حبیب نیازی
***********************
آشنای حسین
قرار سوته دلان است کربلای حسین
فضای کوچه دل پر شد از هوای حسین
حسین منی طاها به روشنی فهماند
رضای حضرت حق هست در رضای حسین
خدا به غیر خدایی هر انچه که دارد
تمام را هبه کرده فقط برای حسین
زمانه با همه پیچ و تاب نتواند
بگیرد از سر ما شور نینوای حسین
چه غم ز درد غریبی بود کسی را که
به اشک معرفتش گشته آشنای حسین
به روز حشر ندارند حسرت آنها که
گذاشتند جوانی خود به پای حسین
قرار نیست کسی تا ابد درون دلم
بیاید و بنشیند دمی به جای حسین
منی که نامه سیاهم چه می شود روزی
سپید مو بشوم پای روضه های حسین
خدا گواست که این قلب تنگ و نا ارام
همی شه می شود ارام با نوای حسین
حسن کردی

سلام علی الحسین
از دل برد ملال سلام علی الحسین
دیباچه کمال سلام علی الحسین
دست ادب به سینه پس از هر نماز صبح
گویم به شور و حال: سلام علی الحسین
آغاز کار عشق مگر نیست یک سلام؟
زیباترین مثال سلام علی الحسین
با یک سلام روح تو پرواز می کند
می بخشدت دو بال سلام علی الحسین
گرم طواف در حرم او فرشتگان
گویند لایزال: سلام علی الحسین
با قطره قطره قطره خود عرض می کند
هر چشمه زلال: سلام علی الحسین
شعر «کمیل» را به ارادت بخوان که گفت
در پرده خیال سلام علی الحسین
کمیل کاشانی

تربت کرببلای تو زبانم وا کرد
مادرم نذر تو کرده است مرا اربابم
طفل بودم به بغل ذکر تو را یادم داد
عسل عشق تو را ریخت به کامم با شیر
لذت بردن نامت به خدا یادم داد
تربت کرببلای تو زبانم وا کرد
معنی عشق نه تنها، که دوا یادم داد
با ارادت همه دم عکس حرم می بوسید
قتلگاه و حرمت خون خدا یادم داد
به تنم جامه نه از بهر تو سقا می کرد
روضه می خواند غم کرببلا یادم داد
رو به سمت حرمت صبح، زیارت می خواند
با توسل به شما ذکر و دعا یادم داد
یاد سقای حرم بود و آبی که نخورد
از علمدار تو می گفت وفا یادم داد
اشک میریخت لب خشک مرا می بوسید
یاد ششماهه تو وا عطشا یادم داد
یاد می کرد از آن واقعه عاشورا
واژه صبر به طوفان بلا یادم داد
اشک می ریخت و می گفت غریب است حسین
به لبم بردن این ذکر تو را یادم داد
داود خلیلی کاوه

کوچه های روضه
در کوچه های روضه به اقبال می رسیم
داریم می رسیم اگر کال می رسیم
یک ماه، نه دو ماه، نه در گریه بر حسین
داریم به نتیجه یک سال می رسیم
هر جا که مجلسی ست مُزیّن به اهل بیت
با پا نمی رسیم نه، با بال می رسیم
فی الحال با حسین اگر حال ما خوش است
آینده نیز ما به همین حال می رسیم
با هدیه کردن صلواتی، به کردگار
اینگونه با محمد و با آل می رسیم
ما «گنگ خواب دیده و عالم تمام کر»
در انتقال روضه چنین لال می رسیم
هر شب برای ما شب عید است با حسین
یعنی به یا محول الاحوال می رسیم
مثل مُخَدَّرات حرم زجر می کشیم
وقتی به گوشواره و خلخال می رسیم
حالا که بین ما سخن دوست خوشتر است
از هر چه بگذریم به گودال می رسیم
مهدی رحیمی(زمستان)

گریه زیاد کرده ام
بیچاره آن دلی که به آهی خمار نیست
وقتی اسیر لشکر زلف نگار نیست
دنیای بی حسین اسیر حوادث است
دنیای بی حسین به کشتی سوار نیست
مارا به چوب مهر و محبت بزن حسین
دل سر به راه ترکه آموزگار نیست
حالش خوش است گریه کن بزم روضه ات
پرونده اش به دست کسی واگذار نیست
گریه زیاد کرده ام اما بدون شک
حالی شبیه گریه بی اختیار نیست
زلفی به باد دادی و عرشی ترین شدی
هرگز بیان روضه چنین آشکار نیست

بیمه ام کن ببین که بیمارم
تشنگی یاد کربلا دارم
با حسین است من بها دارم
مست و دیوانه ام ز جامت من
کن قبولم شوم غلامت من
بر درت باز می شوم سائل
تا نگاهم کند ابوفاضل
سینه زن بهر ماتمت هستم
مات آن رقص پرچمت هستم
شهرِ بی هیئتت نمی ارزد
با وجودت دلم نمی لرزد
با وضو می کنم صدایت من
جان خود می کنم فدایت من
کاش می شد که محتشم باشم
خدمتت یک شبی حرم باشم
آیه ها کرده اند وصفت را
ای تو مضمونِ عقلِ شاعر ها
حسرتم لحظه ای تو را دیدن
یا که یک بار کربلا دیدن
بیمه ام کن ببین که بیمارم
در حضورت دگر چه کم دارم
تا به قلبم کمی شعف دادی
اذن زیارت از نجف دادی
مست مستم بهانه ام نامت
مرغ روحم اسیر در دامت
در حرم می شوم کبوتر من
جز هوایت نمی پرم اصلا
کاش می شد کمی سخن گویم
ذکر عطشان با محن گویم
رضا بیگی

افضل الاعمال شب قدر من
دست دلم باز به دامان توست
منتظر جوشش احسان توست
گفت پیمبر به تو ای نور عین
جنت حق وقف محبان توست
غصه روزی نخورد هیچ کس
روزی ما دست گدایان توست
حاتم طایی شدن آسان بود
این کرم کوچکی از خوان توست
افضل الاعمال شب قدر من
گریه برای لب عطشان توست
حال مرا روضه دگرگون کند
باز گدا بی سر و سامان توست
ای گل از ساقه جدا تشنه لب
آب لبت آب بقا تشنه لب
در و گوهر از دهنت ریخته
همچو عقیق یمنت ریخته
مثل نقابی به روی قرص ماه
زلف شکن در شکنت ریخته
بر روی هر صفحه خاک بلا
عطر خوش پیرهنت ریخته
دشمن بی شرم تو دور و برت
تا که کند بی کفنت ریخته
مصحف صد پاره زینب شدی
گوشه گودال تنت ریخته
ضربه سر نیزه کجا خورد که
خون جگر از دهنت ریخته؟
ناله زهرا قتلوک حسین
وای بنی ذبحوک حسین
حسین صیامی

باز هم شرمنده ام آقا، اگرچه نوکرم
عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این، این چشم های تار، گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ورنه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
باز هم شرمنده ام آقا، اگرچه نوکرم
اعتقادم در حقوق تو مسلمان تر نشد
مانده ام با این همه غم زنده مانده نوکرت
یا چرا در ماتمت پاره گریبان تر نشد
روضه های قتلگاهت کار دستم داده است
یادم آمد یک نفر غیر تو عریان تر نشد
سخت با تیر و سنان و نیزه پرپر گشته ای
آه ای آقا مگر ذبح تو آسان تر نشد
زینت دوش نبی، جانم فدایت از چه رو
خنجری که بر گلویت خورد، بُراّن تر نشد
رضا باقریان

تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا
سلام حضرت آقا گدا نمی خواهی؟
کنیز و نوکرِ بی ادعا نمی خواهی؟
فدای ذره ای از خاک کفشداریتان
برای خادمیت جان فدا نمی خواهی؟
تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا
اسیر مفلس بی دست و پا نمی خواهی؟
در ازدحام گداها به شوق یک نظرت
نشسته ام به گدایی مرا نمی خواهی؟
ببین به پای تو در التماس افتادم
دل شکسته من را شما نمی خواهی؟
به جز تو بر دگری رو نمی زنم هرگز
مرا که بر تو شدم مبتلا نمی خواهی؟
رفیق سینه زنم در حرم به من می گفت
برای مادر پیرت شفا نمی خواهی؟
محمد قاجار (زائر)

بیا و درد دلم را دوا بده
هر شب دل شکسته ما در هوای توست
در اعتکاف خیمه سبز عزای توست
من هرچه دارم از سر این سفره برده ام
آقا تمام بود و نبودم برای توست
از کودکی برای شما گریه می کنم
اصلاً زِ کودکی دل من مبتلای توست
حاتم به سائلی درَت فخر می کند
دست تمام عالم و آدم گدای توست
شش گوشه شما شده دارالقرار عشق
هر جا که می روم دل من زیر پای توست
آقا تو را به جان علی اکبرت قسم!
عمری تمام آرزویم کربلای توست
حالا بیا و درد دلم را دوا بده
إذن طواف مرقد شش گوشه را بده
اسماعیل شبرنگ

یارِ من باش حسین جان، که گدای تو منم
کاش می شد بنویسند به روی کفنم
یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم
کاش می شد که در این فیضِ شهادت طلبی
مقتلم سوریه می گشت، به جای وطنم
مادرم را به عزایم بنشان جانِ خودت
تا ببیند وسطِ معرکه پَرپَر زدنم
ادعا هست، ولی حاجتِ قلبیِ من است
کاش همچون دهنت، نیزه رَوَد در دهنم
می شود پیکرِ ما هم نرسد دستِ کسی؟
مثل جُوْن ات، برسانی تو خودت را به تَنَم
هر کسی یار ندارد به خودش مربوط است
یارِ من باش حسین جان، که گدای تو منم
وسطِ زینبیه کرب و بلا یا که بقیع
همه جا جار زنم: «عبدِ امامِ حسنم»
پوریا باقری

روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم
مثل نماز، مثل دعا، صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام
ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام
روضه به روضه گریه ما فرق می کند
چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام
روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم
با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام
این روزهاست غصه ما شام شام شام
همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام
دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت
|شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام
یکبار ظهر کشت تو را شمر و با سرت
هر روز می کشند مرا صبح و ظهر و شام
مهدی رحیمی (زمستان)

قلبم قسی شده ز گناهان بی شمار
من خاکم و ز خاک درت کیمیا شوم
فخرم همین بود که در این جا فنا شوم
گفتم فنا؟ فنا نبود در سرای تو
جان می دهم به راه تو کامل بقا شوم
گر خادمت نظر به دل این گدا کند
چون جبرئیل، حامل وحی خدا شوم
هر دم هزار مرتبه مرگم کنم طلب
گر لحظه ای ز درگهت آقا جدا شوم
تا با توام به درد همه می شوم طبیب
اما بدون تو سبب هر بلا شوم
از شوق، صد زبان شده و حرف می زنم
در پاسخ دمی که ز سویت صدا شوم
بنشسته ام میان غلامان به این امید
شاید به پاسبانی صحنت سوا شوم
قلبم قسی شده ز گناهان بی شمار
آیا شود به دست تو پاک از خطا شوم؟
دوری کربلا شده عقده میان دل
خوب است با تو زائر کرببلا شوم
کن یک دعا که صاحب ما از سفر رسد
و او (نا تمام ماند و رفت)
مرحوم میثم کامیابی
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲
ذکر حسین اشرف اذکار عالم است
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم
با راه بنده گی خدا آشنا شدیم
هر کس وسیله داشت برای هدایتش
ما با نسیم روضه تو با خدا شدیم
وقتی که جاه ومال وهوس را همان گرفت
با رمز یا حسین ز شیطان جدا شدیم
ذکر حسین اشرف اذکار عالم است
گفتیم و همدم همه انبیا شدیم
مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد
با کیمیای مهر شما پُر بها شدیم
اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست
تأثیر گریه است اگر با حیا شدیم
ما را خدا برای غمت برگزیده است
با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم
شب های جمعه مادرتان روضه خوان ماست
با ناله های دل شکنش هم نوا شدیم
هاشمی نسب
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲
بسم رب شهدا و صدیقین السلام علیک یا زینب کبری و یا عقیلة بنی هاشم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
باسلام 🖐‼️
عرض ادب و احترام
گروه فرهنگی و تبلیغاتی بهشت مریم با نام حرم عقیله( بنی هاشم ) و با توسل به حضرت زینب کبری (س) توسط گروهی از افراد کم توان (جسمی) اداره می شود.
نظرات شما دوست گرامی به هر چه بهتر شدن پیج حرم عقیله کمک خواهد کرد و حمایتهای شما موجب دلگرمی ما خواهد بود.
انشاء الله بتوانیم، ما هم در ترویج فرهنگ ایثار، فداکاری و شهادت وظیفه خودمان را در قبال امام زمان عجل الله به نحو احسن انجام دهیم.
💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
و در فضای مجازی همراه ما باشید به شماره تماس۰۹۰۲۱۰۰۷۸۴۶
با تشکر و احترام فراوان
مدیریت فضای مجازی و سایبری
کانال عقیله کانال افراد کم توان
🙏🌹
#محمدرضانجفی_گدای_مرتضی_علی
#شهیدحاج_حسن_شاطری
#حرم_عقیله
#عقیله_حرم
#خدمت_به_کودکان_استثنایی_و_معلول_عبادت_است
عقیله
https://eitaa.com/aqil_rr
May 11
یاحسین
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲
یاحسین
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ گهی زین به پشت ✨
رستم، پهلوان نامدار ایرانی در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند. هم اسب با وفایش رخش ، نفسی تازه کند.
پس از خوردن نهار ، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد . رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند!
افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته
پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد. آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند،
وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند رابه سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود با حرکتی جانانه خودش را نجات داد و فرار کرد.
رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند.
بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ »
بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است. گاهی من باید سوار زین بشوم و گاهی زین سوار من. »
از زمانی که فردوسی این داستان را روایت کرد و این بیت را سرود، رسم شد هر وقت کسی به سختی و مشکل دچار شود به او چنین بگویند:
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
#ضرب_المثل
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲
تلگرام
💥https://t.me/aqil_rr🌟
ایتا
💥https://eitaa.com/joinchat/484770018Cb7ed18f103🌟
واتساپ
💥http://chat.whatsapp.com/GMSnEKgSQyXEFAFZvCh2🌟
تماس با ادمین👨
09021007846☎
سفارش تبلیغات ارزان قیمت
@aqil_rr215📲