eitaa logo
ســنگـــــــــ☆ و شیـشه
2.8هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
6 فایل
بر آن هستیم مطالب مورد نیاز در زمینه های مختلف بیان شود شما هم میتوانید مطالب و کلیپ های زیبای خود را برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان در کانال قرار داده بشود ارتباط با مدیر @hessam133
مشاهده در ایتا
دانلود
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻تو برای (ع) چه کردی؟ ❤️ خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است ... @sang_shishah
🍃او را به عاشقی می‌شناختند.عاشقی برای ارباب.یک محله بود و یک علمدار. . 🍂انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است.و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. . 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ اورا به سمت و سوی خود کشاند. وقتی امام_ره_ خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد ، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. . 🍂گویی این همه را وامدار نامش است.عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد.در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. . 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: " از حج که باز گشت، گفتم : عباس ! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی )) گفت : (( خیلی دلم می خواهدملاقات و زیارت خدا نصیبم شود))." . 🍂باید خالص باشی و برای نه از جان که از بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت تا که در نیمه شبی، در پنجوین ، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت . ۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 . ✍نویسنده : . 📆تاریخ تولد : ۵ بهمن ۱۳۳۳ به گفته مادر شهید در شناسنامه ۵ مرداد ۱۳۳۳ . 📆تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۶۲. پنجوین . 🥀مزار : بهشت زهرا
✧✾════✾✰✾════✾✧ علامه مجلسی در دهه عاشورا در عالی قاپو در حضور شاه از هیئات عزاداران پذیرایی می‌کرد و خوشامد می‌گفت روز عاشورا می‌بینند ایشان نیامد خود شاه عهده‌دار پذیرایی می‌شود و یکایک هیئات می‌آمدند تا هیئت حمّال‌ها وارد می‌شوند شاه می‌بیند علامه مجلسی با لباس سیاه بلند در میان آنها مشغول سینه زدن است شاه فردا با جمعی به منزل علامه مجلسی رفته و علت را جویا می‌شود علامه می‌گوید: روز تاسوعا که مشغول خوشامد گفتن بودم در هنگام ورود دسته حمّال‌ها در میان آنها پیرمرد قوزداری بود که وقتی سینه می‌زد خیلی قیافه مضحکی پیدا می‌کرد من بی اختیار تبسمی کردم شب رسول خدا ﷺ را در خواب دیدم سلام کردم حضرت عنایت نفرمود فرمودند: چرا امروز به سینه‌زن من تبسم کردی؟ عرض کردم: آقا عمدی نبود فرمود: اگر عمدی بود که حسابت پاک بود برای جبران کار امروزت فردا برو در دسته حمال‌ها و سینه بزن ↲ما سمعت ممن رأیت صفحه ۶۵،۶۶
31.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 زهیر شب خطاب به امام حسین عرضه داشت: .... ⚠️ خیلی از ما با امام کاسبی میکنیم..! 👤
‍ 🍃🌺🍃 آروم آروم بخون و فقط تصورش کن قشنگ ترین لحظه توی. این دنیا... ⬅بهت بگن بيا بريم ... ⬅وسط بين الحرمين سلام بدي.... ⬅ندوني بري حرم عباس يا حسين... ⬅پاي برهنه توبين الحرمين راه بيافتي.... ⬅برسي ورودي حرم عباس.... ⬅پشت در حرم بشيني و سلام بدي.... ⬅باچشم پر اشک اذن دخول بخوني.... ⬅بلندشي و بري روبروي ضريح بايستي.... با ⬅سرتو بندازي پايين و باخجالت بگي فکر نميکردم بياريم حرم.... ⬅به عباس بگي خيلي آقايي.... ⬅بري يه بوسه به ضريح بزني و اشک بريزي.... ⬅بياي عقبتر و يه زيارت بخوني.... ⬅بهش بگي اجازه ميدي برم پابوس داداشت.... ⬅دوباره پابرهنه توبين الحرمين راه بيفتي و زير لب بگي"از حرم تا قتلگه زينب صداميزد حسسسسسسسين"حسسسسسسسین..... ⬅اشک.... ⬅برسي ورودي حرم و ناخوداگاه بشيني رو زمين دست برسينه سلام بدي.... ⬅اشک.... ⬅از باب القبله وارد حرم بشي.... ⬅نگاهت بيفته به ايوون طلا و ضريح... ⬅خجالت زده اي.... ⬅چشمت بيفته به قتله گاه.... ⬅از عشق مجنون بشي... ⬅آخرروضه رو درک کني.... ⬅يه دل سير گريه کني... ⬅يادت بياد چقدر حسرت رفتن به حرم رو ميخوردي.... ⬅آروم آروم باسر کج بري جلو ضريح,,,,,,, الهی به حق شش ماهه ‌کربلا هرچه زودتر زیارت شش گوشه نصیب هر کسی که این متنو میخونه بشه🙏 الهی آمین @sang_shishah
﷽ ✨صبحها مےڪنم ازعشق نگاهے بہ حسین ✨مےڪنم باز از این فاصلہ راهے بہ حسین ✨ڪردم امروز سلامے ز سر دلتنگـے ✨مُردم از حسرٺ شش‌گوشه الهےبہ سلام ارباب خوبم✋🌸 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌@sang_shishah ‌🦋🦋🕯🦋🦋
🍃او را به عاشقی می‌شناختند.عاشقی برای ارباب.یک محله بود و یک علمدار. . 🍂انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است.و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. . 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ اورا به سمت و سوی خود کشاند. وقتی امام_ره_ خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد ، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. . 🍂گویی این همه را وامدار نامش است.عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد.در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. . 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: " از حج که باز گشت، گفتم : عباس ! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی )) گفت : (( خیلی دلم می خواهدملاقات و زیارت خدا نصیبم شود))." . 🍂باید خالص باشی و برای نه از جان که از بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت تا که در نیمه شبی، در پنجوین ، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت . بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 . ✍نویسنده : . 📆تاریخ تولد : ۵ بهمن ۱۳۳۳ به گفته مادر در شناسنامه ۵ مرداد ۱۳۳۳ . 📆تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۶۲. پنجوین . 🥀مزار : بهشت زهرا @sang_shishah
✧✾════✾✰✾════✾✧ علامه مجلسی در دهه عاشورا در عالی قاپو در حضور شاه از هیئات عزاداران پذیرایی می‌کرد و خوشامد می‌گفت روز عاشورا می‌بینند ایشان نیامد خود شاه عهده‌دار پذیرایی می‌شود و یکایک هیئات می‌آمدند تا هیئت حمّال‌ها وارد می‌شوند شاه می‌بیند علامه مجلسی با لباس سیاه بلند در میان آنها مشغول سینه زدن است شاه فردا با جمعی به منزل علامه مجلسی رفته و علت را جویا می‌شود علامه می‌گوید: روز تاسوعا که مشغول خوشامد گفتن بودم در هنگام ورود دسته حمّال‌ها در میان آنها پیرمرد قوزداری بود که وقتی سینه می‌زد خیلی قیافه مضحکی پیدا می‌کرد من بی اختیار تبسمی کردم شب رسول خدا ﷺ را در خواب دیدم سلام کردم حضرت عنایت نفرمود فرمودند: چرا امروز به سینه‌زن من تبسم کردی؟ عرض کردم: آقا عمدی نبود فرمود: اگر عمدی بود که حسابت پاک بود برای جبران کار امروزت فردا برو در دسته حمال‌ها و سینه بزن ↲ما سمعت ممن رأیت صفحه ۶۵،۶۶
✧✾════✾✰✾════✾✧ علامه مجلسی در دهه عاشورا در عالی قاپو در حضور شاه از هیئات عزاداران پذیرایی می‌کرد و خوشامد می‌گفت روز عاشورا می‌بینند ایشان نیامد خود شاه عهده‌دار پذیرایی می‌شود و یکایک هیئات می‌آمدند تا هیئت حمّال‌ها وارد می‌شوند شاه می‌بیند علامه مجلسی با لباس سیاه بلند در میان آنها مشغول سینه زدن است شاه فردا با جمعی به منزل علامه مجلسی رفته و علت را جویا می‌شود علامه می‌گوید: روز تاسوعا که مشغول خوشامد گفتن بودم در هنگام ورود دسته حمّال‌ها در میان آنها پیرمرد قوزداری بود که وقتی سینه می‌زد خیلی قیافه مضحکی پیدا می‌کرد من بی اختیار تبسمی کردم شب رسول خدا ﷺ را در خواب دیدم سلام کردم حضرت عنایت نفرمود فرمودند: چرا امروز به سینه‌زن من تبسم کردی؟ عرض کردم: آقا عمدی نبود فرمود: اگر عمدی بود که حسابت پاک بود برای جبران کار امروزت فردا برو در دسته حمال‌ها و سینه بزن ↲ما سمعت ممن رأیت صفحه ۶۵،۶۶
✧✾════✾✰✾════✾✧ علامه مجلسی در دهه عاشورا در عالی قاپو در حضور شاه از هیئات عزاداران پذیرایی می‌کرد و خوشامد می‌گفت روز عاشورا می‌بینند ایشان نیامد خود شاه عهده‌دار پذیرایی می‌شود و یکایک هیئات می‌آمدند تا هیئت حمّال‌ها وارد می‌شوند شاه می‌بیند علامه مجلسی با لباس سیاه بلند در میان آنها مشغول سینه زدن است شاه فردا با جمعی به منزل علامه مجلسی رفته و علت را جویا می‌شود علامه می‌گوید: روز تاسوعا که مشغول خوشامد گفتن بودم در هنگام ورود دسته حمّال‌ها در میان آنها پیرمرد قوزداری بود که وقتی سینه می‌زد خیلی قیافه مضحکی پیدا می‌کرد من بی اختیار تبسمی کردم شب رسول خدا ﷺ را در خواب دیدم سلام کردم حضرت عنایت نفرمود فرمودند: چرا امروز به سینه‌زن من تبسم کردی؟ عرض کردم: آقا عمدی نبود فرمود: اگر عمدی بود که حسابت پاک بود برای جبران کار امروزت فردا برو در دسته حمال‌ها و سینه بزن ↲ما سمعت ممن رأیت صفحه ۶۵،۶۶
‍ 🍃🌺🍃 آروم آروم بخون و فقط تصورش کن قشنگ ترین لحظه توی. این دنیا... ⬅بهت بگن بيا بريم ... ⬅وسط بين الحرمين سلام بدي.... ⬅ندوني بري حرم عباس يا حسين... ⬅پاي برهنه توبين الحرمين راه بيافتي.... ⬅برسي ورودي حرم عباس.... ⬅پشت در حرم بشيني و سلام بدي.... ⬅باچشم پر اشک اذن دخول بخوني.... ⬅بلندشي و بري روبروي ضريح بايستي.... با ⬅سرتو بندازي پايين و باخجالت بگي فکر نميکردم بياريم حرم.... ⬅به عباس بگي خيلي آقايي.... ⬅بري يه بوسه به ضريح بزني و اشک بريزي.... ⬅بياي عقبتر و يه زيارت بخوني.... ⬅بهش بگي اجازه ميدي برم پابوس داداشت.... ⬅دوباره پابرهنه توبين الحرمين راه بيفتي و زير لب بگي"از حرم تا قتلگه زينب صداميزد حسسسسسسسين"حسسسسسسسین..... ⬅اشک.... ⬅برسي ورودي حرم و ناخوداگاه بشيني رو زمين دست برسينه سلام بدي.... ⬅اشک.... ⬅از باب القبله وارد حرم بشي.... ⬅نگاهت بيفته به ايوون طلا و ضريح... ⬅خجالت زده اي.... ⬅چشمت بيفته به قتله گاه.... ⬅از عشق مجنون بشي... ⬅آخرروضه رو درک کني.... ⬅يه دل سير گريه کني... ⬅يادت بياد چقدر حسرت رفتن به حرم رو ميخوردي.... ⬅آروم آروم باسر کج بري جلو ضريح,,,,,,, الهی به حق شش ماهه ‌کربلا هرچه زودتر زیارت شش گوشه نصیب هر کسی که این متنو میخونه بشه🙏 الهی آمین @sang_shishah
﷽ ✨صبحها مےڪنم ازعشق نگاهے بہ حسین ✨مےڪنم باز از این فاصلہ راهے بہ حسین ✨ڪردم امروز سلامے ز سر دلتنگـے ✨مُردم از حسرٺ شش‌گوشه الهےبہ سلام ارباب خوبم✋🌸 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌@sang_shishah ‌🦋🦋🕯🦋🦋