گفتم :
دگر قلبم شوق شهادت ندارد !
گفت :
مراقب ِنگاهت باش ...
اَلعَین بَریدُ القَلب ؛
چشم پیغام رسان دل است . ❤️
🌷 شهید محمد رضا دهقان امیری 🌷
#شبتون_شهدایی
صلی الله علیک یا بقیةاللّه
خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
می رسد لحظه میعاد، به امّید خدا
منتقم می رسد و روز ظهورش، حتماً
می شود فاطمه دلشاد، به امّید خدا
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
🌷سنگر عشق🌷
🌼❥✺﷽ ✺❥🌼 📕 داستان مهمانی برادر 🎤 راوی: خواهر شهید #قسمت_سوم 🍃 بعد از آن سفر، به جامعهالزهرای ش
🌼❥✺﷽ ✺❥🌼
📕 داستان مهمانی برادر
🎤 راوی: خواهر شهید
#قسمت_سوم
🍃 بعد از آن سفر، به جامعهالزهرای شهر قم دعوت شدم تا برای خانمهای طلبه خارجی از ابراهیم بگویم. سیصد نفر از طلبههای کشورهای مختلف حضور داشتند.
🖇 وقتی جلسه تمام شد، خانمهایی از کشورهای آلمان، ایتالیا، مصر، عربستان، یمن، تایلند و... به سراغ من آمدند و هر یک، در حالی که کتاب سلام بر ابراهیم در دست داشتند، سوالاتی میپرسیدند.
✅ من هم تک تک سوالات را جواب دادم. آنها نیز مثل مردم ایران، ابراهیم را الگوی بسیار مناسبی برای نسل امروز میدانستند. بعد همگی گفتند: (ما پیام ابراهیم و شهدای شما را به کشور خودمان منتقل خواهیم کرد...)
💠 اما در این سالهای اخیر، یکی از اعضای خانواده شهید، صفحهای را به نام ابراهیم در فضای مجازی راه اندازی کرد و تصاویر و مطالب او را به اشتراک میگذارد. مطالب جالبی در آن ثبت شد و باعث برخی ارتباطها شد. یکی از این مطالب عجیبتر از بقیه بود که در ادامه میخوانیم:
📱 خانم جوانی با ما ارتباط گرفت و گفت: باید ماجرایی را برای شما نقل کنم. ابراهیم، نگاه مرا به دنیا و آخرت تغییر داد و... تماس های اینگونه زیاد بود. فکر کردم که ایشان هم مثل بقیه با کتاب سلام بر ابراهیم آشنا شده و تغییری در روند زندگیش ایجاد شده و... اما تغییرات این خانم شگفت انگیز تر از تصور ما بود.
‼ این خانم جوان گفت: من یک دختر مسیحی از اقلیت های مذهبی ساکن تهران هستم. به هیچ اصولی از مسائل اخلاقی و حتی اصول دین خودم پایبند نبودم. هیچ کار زشتی نبود که در آن وارد نشده باشم! هرروز بیشتر از قبل در منجلاب فرو میرفتم.
♻ادامه دارد...
📚سلام بر ابراهیم ۲
🌼❥✺﷽ ✺❥🌼
📕 داستان مهمانی برادر
🎤 راوی: خواهر شهید
#قسمت_چهارم
🧭 دو سه سال قبل، در ایام عید نوروز با چندنفر از دوستانم تصمیم گرفتیم که برای تفریح به یک قسمت از کشور برویم. نمیدانستیم کجا برویم. شمال، جنوب، شرق، غرب و یا...
☁ دوستانم گفتند: برویم خوزستان. هم ساحل دارد و هم هوا مناسب است و... از تهران با ماشین شخصی راهی خوزستان شدیم. تفریحی رفتیم و یکی دو روز بعد به مقصد رسیدیم. توی راه خیلی خوش گذشت.
🌑 شب بود که وارد شهر شدیم، هیچ هتل و یا مکانی را برای اقامت پیدا نکردیم. همه جا پر بود. خسته بودیم و نمیدانستیم چه کنیم. یکی از همراهان ما گفت: فقط یک راه وجود داره، برویم محل اسکان راهیان نور.
‼ همگی خندیدیم. تیپ و قیافه ما فقط همانجا را میخواست! اما پس از چندین بار دور زدن در شهر تصمیم گرفتیم که گمی روسریهایمان را جلو بیاوریم و تیپ ظاهری را تغییر دهیم و برویم سراغ محل راهیان نور.
📍کمی طول کشید تا مسئول ستاد راهیان نور مارا پذیرفت. یک اتاق به ما دادند. وارد که شدیم، دور تا دور آن پر از تصاویر شهدا بود. هریک از دوستان ما به شوخی یکی از تصاویر شهدا را مسخره میکرد و حرفهای زشتی میزد و...
🔮 تصویر پسر جوانی بر روی دیوار نظر مرا جلب کرد. من هم به شوخی به دوستانم گفتم: این هم برای من! صبح که میخواستیم برویم، بار دیگر به چهره آن جوان نگاه کردم. برخلاف بقیه، نام آن شهید نوشته نشده بود. فقط زیر عکس این جمله بود:(دوست دارم گمنام بمانم)
♻ادامه دارد...
📚سلام بر ابراهیم ۲
قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و پیام جاودانه خداوند برای انسانهاست. خداوند متعال در این کتاب با تبیین مبانی، سرخطها، اصول و ارزشهای زندگی مؤمنانه و موحدانه، انسان را به سوی زندگی موردپسند خود هدایت میکند.🌷
👌 سیزده بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم، از خانههای تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم.
📝 یادداشتهای استاد مطهری، ج6، ص131
🔺من با #ابـراهـیـم_هـادی کار دارم !
ابراهیم #موبایل نداشت ،
اما بی سیم که داشت !
🚩ابـراهـیـم !
اگر صدای مرا میشنوی ،
کمک !
من و بچه ها گیر افتادیم
در تله ی #دشمن!
تلفن همراه من کار نمیکند
بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه #بیسیم نداشت
تا با تو تماس بگیرم ...
گفتم میخواهم با بیسیم شما #تماس بگیرم..
گفتند اندرویدهای شما را
چه به بیسیم #شهدا !
اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید
صدایم را به تو برسانم ...
اگر میشنوی ما #گیر افتادیم
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟
تا چشم و دل دختری را آب نکنی !
اینجا #کُشتی میگیریم تا دیده شویم ..
لاک💅 میزنیم تا #لایک 👍بخوریم
تو حتما راهش را بلدی
که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!
و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !
🚩ابـراهـیـم!
اگر صدایم را میشنوی،
دوباره #اذانی بگو تا ماهم
مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند
راه را پیداکنیم ..
راه را گم کرده ایم
اگر از #جبهه برگشتی
کمی از ان #غیـرت های نـاب #بسیجی ها را برایمان سوغات بیاور؛
تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...
تمام..... .... .... ..
شهدا گاهی نگاهی.....👌
شادی روحشان #صلوات💐
میزنم سبزه گره تاگره ای واگردد
سالمان سال ظهور گل زهراگردد
میزنم سبزه گره نیتم اینست خدا
یوسف گمشده ی ارض وسمابرگردد
میزنم سبزه گره سبز شود دست دعا
وانکه رفتست زدستم به دعابرگردد
غیبت یارسفرکرده بلایی ست عظیم
عاشقان سبزه ببندید بلابرگردد
روز جمعه است بیایید فقط یک امروز
به دعادست برآریم که تابرگردد.
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
[ #تلنگر]
امام صادق (ع) میفرماید:👇
هر بنده ای که از گناهی که مرتکب شده پشیمون بشه😔 قبل از اینکه استغفار کنه خداوند گناهش رو میبخشه🥰🍃
اگه واقعا پشیمون شدی از گناهت یعنی هنوز امیدی بهت هست😉💯
❤️برای ترک گناهاتون بیاید👆🏼
📌 *شهیدی که شاهد ترور کودک و همسر باردارش بود*
🔹️ *حجت الاسلام سید رضا بطحایی* به همراه همسر باردار و فرزند خردسالش سال ۹۳ در سامرا توسط تروریستهای داعش به طرز فجیعی به *شهادت* رسیدند.
🔹️ *حجت الاسلام سید رضا بطحایی* به اتفاق خانواده اش برای زیارت *حرم مطهر امامین عسکریین* در سامرا بودند که با حمله تروریست های داعش در جاده برگشت از سامرا به کمین نیروهای داعش افتادند.
این *شهید* بزرگوار ، هنگام دستگیری ملبس به لباس روحانیت و در حال مکالمه تلفنی با دوستانش در نجف اشرف بوده است که تروریست های داعش تلفن را از وی گرفته و دستگیری آنان را اعلام میکنند.
🔹️ *روحانی شهید سید رضا بطحایی* ، اولین و تنها خانواده ایرانی هستند که پیکرشان به دست داعشیهای جلاد در شهر بلده عراق قطعهقطعه شد ، تروریستهای داعش ابتدا فرزند خردسال و همسرش را در مقابل دیدگان ایشان *شهید* کردند و سپس خودش را هم به *شهادت* رساندند.
🔹️ مهمترین هدف داعش ورود به ایران بود که *شهدای مدافع حرم* ابتدا نگهبان حرمین شریفین در سوریه و عراق شدند و سپس نجات بخش مردم شدند.
#شهید_سیدرضا_بطحائی🌹🍃
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ بیست و هفتم
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ بیست و هشتم
دلم میخاست درمورد مردی که کلا زندگیمو عوض کرده بدونم ....
تو گوگل درموردش سرچ کردم ....
#زندگی_نامه_شهید_همت💐🌹
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. درحالی که به تشخیص پزشکان
در رحم مادرش فوت کرده بود به عنایت آقا امام حسین علیه السلام زنده شد .
محمد ابراهیم درسایه محبتهای پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند.
دوران سربازی :
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزه های رمضان را روزه بگیرند، میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میكردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران فرمان میدهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتابها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم میشد تأثیر عمیق و سازندهای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتابها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیتهای خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند
#ادامه_دارد ....
✍️با ادامه داستان همراه ما باشید....
#نویسنده: بانو....ش