#امربه_معروف_و_نهےازمنڪر
از بازار رد مےشدیم.خانم بےحجابے را دید.
سرش را پایین انداخت و گفت:
"خواهرم جلوے امام رضا(ع) حجابت رو رعایت ڪن."
با آرنج زدم به پهلویش:
"ما را مےگیرن تا حد مرگ مےزنن!"
ڪوتاه بیا نبود:"آدم باید امر به معروف و نهے از منڪرش سر جاش باشه! خون ما ڪه رنگے تر از خون امام حسین(ع) نیست!"
#با_شهدا
#شهیدسربلند
🌹شهید_محسن_حججی
✨﷽✨
#با_شهدا
✍یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها مینشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
📚شهيد ستاری به روايت همسر
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#با_شهدا
🌺شهید سیدمجتبی نوابصفوی
💠وسط سخنرانیاش گفت: برام یه شمع بیارین. شمع رو که آوردند، روشن کرد و گفت: درِ اتاق رو کمی باز کنین. در اتاق که باز شد، شعلهی شمع، با وزش باد کمی خم شد. سید مجتبی گفت: مومن مثل این شعله شمع است و معصیت و گناه حتی اگه به اندازه وزش نسیمی باشه، مومن رو به طرف چپ و راست منحرف کرده و از صراط الهی دور میکنه.
🍁🍂🍁🍂