#سردار_بی_مرز 🌏
خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹
♦️به روایت: دکتر محسن رضایی
🌱هفته و روزهای آخر، من خیلی نگران ایشان بودم.حتی در جلساتی که با فرماندهان داشتم، به آنها گفتم کاری کنید که ایشان کمتر به ماموریت بروند و بچه های دیگر را بفرستید؛ اما توفیق پیدا نکرده بودم حضوری با ایشان صحبت کنم.
هفته قبل از #شهادت ، با تلفن احوالشان را پرسیدم و از ایشان تقاضا کردم مراقب خودش باشد که چند روز بعد، این حادثه اتفاق افتاد و ما از وجود ایشان در کنار خودمان محروم شدیم!😔
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
#سردار_بی_مرز 🌏
💢خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی
مکه بود که تماس گرفت تا احوال مادر را بپرسد؛
گفتم مادر مشرف شده اند حج.🕋
مشخصات کاروان را گرفت
و خداحافظی کرد.
مادر که برگشت، تعریف کرد:
" #حاج_قاسم کاروان ما را پیدا کرد و آمد پیشمان.
یک شب تا صبح، من و مادر شهید گرامی را به مسجدالحرام برد؛
گفت:
گوشه لباس احرام منرا بگیرید و دنبالم طواف کنید.
بعد هم برایمان قربانی و رمی جمرات کرد."
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
🔹الوعده وفا !
🔰خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی
زمانی که هواپیما به کوه های سیرچ برخورد کرد[حادثه شهدای غدیر] ، سردار بچه های سپاه را بسیج کرد برای جمع آوری اجساد.
من هم با سردار رفتم.
شرایط سختی بود! همه منقلب بودیم!
کوه پوشیده از برف بود. با هر سختی که بود، اجساد جمع آوری شد.
سردار گفت یک شهید بالای قله است؛ هر کس جسد شهید را به پایین کوه بیاورد، یک اسلحه شکاری از من هدیه میگیرد.
داوطلب شدم برای این کار؛ نه به خاطر اسلحه شکاری، که به خاطر خود سردار.
جنازه شهید را پایین آوردم.
چند روز بعد، حاجی با یک اسلحه شکاری و مجوز به خانه ما آمد و گفت: " الوعده وفا"
گفتم حاجی به خاطر خودت بود نه هدیه؛
و هنوز آن اسلحه را یادگاری نگه داشتهام.
👤راوی: آقای ارسلان مالکی نسب
#سردار_بی_مرز
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷
♦️به روایت #حاج_قاسم
شهیدی که همسرش واسطه شهادتش شد!
زمان #جنگ ،حسین بادپا همرزم من بود و خیلی دوستش داشتم.الان او مفقودالاثر است. همشهری بودیم. برای اینکه بیاید اینجا، خانمش را واسطه کرد و این خیلی مهم است که زنِ انسان واسطه شود برای مجاهدت شوهرش، بیاید و التماس کند و بگوید:
«قبول کن شوهر من به #جبهه بیاید و شهید شود.»
این خیلی حرف مهمی است.👌
نشان میدهد که هدف خیلی باارزش است.
حسین بادپا بار اول زنش را واسطه فرستاد؛ بار دوم خودش آمد. من خیلی دوستش داشتم. برای بار چهارم نمیگذاشتم بیاید.
مجددا خانمش را واسطه کرد و گفت:
«تو پیش فلانی آبرو داری، برو واسطه شو تا بگذارد من بروم.»
این ماجرا در ایام #فاطمیه سال قبل بود
بعد هم به اینجا آمد و شهید شد💫
#شهید_حسین_بادپا
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
❤️