🚫ما خداوند را باور نکردهايم !
🔸بسيار اتفاق افتاده است که در يک محيط خانوادگی مینشينيم و ديگران صحبت میکنند و همه گونه به دين و انقلاب حمله میکنند، اما ما اين #جرأت را نداريم که از افکار و عقائد خودمان #دفاع کنيم. در اين حال سعی میکنيم سرمان را به يک بازی گرم کنيم يعنی ما چيزهايی که می گويند را نشنيدهايم!
🔹آن فرد همه چيز را زير سوال میبرد و به همه حمله میکند، ولی ما در مقابلش جواب نمیدهيم #مگر اينکه چند نفر ديگر از همفکران ما با ما همراه شوند.
🔸چرا؟ چون در ذهنمان از هر يک از آنها ( همفکرانمان) نقطه #اتکايی ساختهايم و حالا احساس میکنيم میتوانيم به آنها اتکا کنيم؛👈 جايی که تک باشيم حرف نمیزنيم. اگر مثلاً در قطار و ماشين و اتوبوس تنها باشيم از حق هيچ دفاعی نمیکنيم! مثلاً در قطار نشستهايم اگر فردی حرف بزند پيش خودمان ميگوييم ولش کن چه کسی حوصله بحث دارد!
🔹اين خودش نوعی #سرپوش بر اصل مسأله است که رعب ماست.
👈 اينها نشان می دهد ما چقدر در زندگی #اسير اين #ترس ها هستيم.
☑️علت اين رعبها اين است که ما خداوند را باور نکردهايم و به مرحله ''توکل'' نرسيدهايم.
[🔖 شهید دیالمه_کتاب توکل، صفحه۴۲و۴۳]