#دلخوشی!!
مادر بزرگ من خدا بیامرز
آدم مذهبی بود.
هر وقت دلش واسه امام رضا
تنگ میشد میگفتم:
مادربزرگ!
حالا حتما لازم نیست بری مشهد،
از همینجا یه سلام بده.
اما من واسه تفریح میرفتم شمال،
اون به من نمیگفت:
حتما لازم نیست بری شمال،
همینجا تفریح کن!
وقتی سفره میگرفت،
وقتی محرم میشد،
به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد.
بهش میگفتم:
اینا همه سیرن.
پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج،
اما وقتی من با دوستام مهمونی
میگرفتم اون فقط میگفت:
مادر مراقب خودت باش.
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها
احتیاج دارن سفر برن.
احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن
و لذت بردن برای آدمها
متفاوت معنی میشه...
یکی از ﻫﻴﺎٔت امام حسین لذت میبره،
یکی از مهمونی رفتن.
یکی تو سفر مکه اِقناع میشه،
یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای
محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید
به دلخوشی های آدمها گیر بدهم؛
چون آدمها با همین دلخوشی ها
سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
لطفا به دلخوشی دیگران
گير ندهيد...!!
دکتر الهه قمشه ای
#ادبی
🌷اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرج🌷
👇🇮🇷👇
@sangare_resalat
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!
قیصر امین پور
#شعر
#ادبی
.🌷اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرج🌷
👇🇮🇷👇
@sangare_resalat
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!
قیصر امین پور
#شعر
#ادبی
.🌷اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرج🌷
👇🇮🇷👇
@sangare_resalat
زندگی گاه به کام است و بس است
زندگی گاه به نام است و کم است
زندگی گاه به دام است و غم است
چه به کام و
چه به نام و
چه به دام،
زندگی معرکهٔ همت ماست،..
زندگی میگذرد..
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند
زندگی گاه به جان است و جفایت بکند
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند
چه به نان و
چه به جان و
چه به آن،
زندگی صحنه بی تابی ماست، ..
زندگی میگذرد..
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد
چه به راز و
چه به ساز و
چه به ناز،..
زندگی لحظهٔ بیداری ماست !
زندگی میگذرد، درگذر است !
#شعر
#ادبی
🌷اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرج🌷
👇🇮🇷👇
@sangare_resalat