رفقا😃
تولدھاربابمونھ😍😌
ختمیاحسینگرفتیم🙃
ولادتارباب باشه و ذکرش رو لبمون جارے😍
بگو یا حسین و اعلام ڪن🦋
https://EitaaBot.ir/counter/ft3
تولدتمبارڪاربابم🌱💐♥️
بترڪونیدااا😉
ڪسینموندھباشہڪہامروزاسماربابونگفتہ
باشہ
#نشر🤩
دمتونحسینے🍃
سر صبح بردن نام #حسین﴿؏﴾ بن علے
میچسبد !😍
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
هرصبحسـلامبھآقا !😍🖐🏻
•السلامعلیکیابقیہاللھفےارضھ؛°السلامعلیکیاحجةاللھفےارضھ؛
•السلامعلیکیاالحجةاللھالثانےعشر؛
°السلامعلیکیانوراللھفےالظلماتالارض؛•السلامعلیکیامولاییاصاحبالزمان؛
°السلامعلیکیافارسالحجاز؛
•السلامعلیکیاخلیفہالرحمنویا
°شریڪالقرآنویاامامالانسوالجان✋🏻
#صبحت_بخیر آقای من…!
˼سنگرشھدا˹
رفقا😃 تولدھاربابمونھ😍😌 ختمیاحسینگرفتیم🙃 ولادتارباب باشه و ذکرش رو لبمون جارے😍 بگو یا حسین و اع
رفقا نشر این پیام مشکلی نداره
ثواب هم داره🙃🌱
💔
تکنیک آرام سازی #ذهن :
روزانه به مدت چند دقيقه تمام حرفهاى درون ذهن خود را بنويسيد و آنها را بخوانيد. تمام گفتگوهای ذهنی خود، تمام شکایتها، همه نگرانی ها و اضطراب ها را بنویسید و سپس بعد از چند روز آنها را بخوانید.
متوجه خواهید شد بسیاری از آنها فقط مسائل سطحی است و اصلا مشکل بزرگی نیست.
حتما امتحان کنید! با این کار کم کم دست از نشخوار ذهنی برداشته و آرامش بیشتری خواهید داشت.
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سبز پوشان حسینی مبارک🙃🌱
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
■ #ميلاد_امام_حسين❤️🖇
_______________
واسه تولدت
دور سرت
میگردم اربابم
الحـمـدلله الـذی خـلق الحـسـین
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری📲
اومد اونی که دلم...🤞♥️
#امام_حسین(؏)
#میلاد_امام_حسین(؏)
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
✍🏻نویسنده≈ #میــم_دور_از_میـم
1⃣2⃣ #12
حالم خیلی داغون بود،ولی اروم شده بودم.
گریههامو دادا زدنام جواب داده بود.خالی شدم حسابی.
تو همون کوچه خرابه پشت مدرسه تکیه ب دیوار زدم و ولو شدم؛ تو فکر بودم،فکر ب بدبختیام،نارفیقبازیام،به بازی گرفته شدن ،اونم از طرف دختری که خیلی دوسش داشتم،اشک های مامانم.
خوب شد کسی نبود اون حوالی!
واگرنه صدباره پلیس خبر کرده بودن.
نشسته بودم و بدبختیامو زمرمه میکردم،که صدای مسی یک شوکی بهم وارد کرد.
سرمو که بالا گرفتم،دیدم دستشو گرفته و اشاره میکنه بلندشم.
با پروویی تمام،دستشو پس زدمو بلند شدم.
بلند ک شدم،چشمم خورد به ماشین بابای مسی؛با تمام پرویی مستقیم سوار ماشین شدم.
صندلی رو کشیدم عقب و از شدت سر درد ،یکم تو ماشین دراز کشیدم.
ماشین که را افتاد،با گرفته ترین حالت صدام گفتم:
مسی ب جدم قسم...
ممد:نمیخواد حرف بزنی.
خودم الان شروع میکنم!فقط دارم فکر میکنم،چطوری بگم قاطی نکنی!
بعد چندلحظه سکوت صدای مسی بود که تو ماشین پیچید:
تو گروهه بچه هارو چک میکنی؟!
من:آره!
مسی:پس پیاماشونو میخونی دیگه؟!
من:آره!وقتی بیکار میشم.
مسی:بحث پریروزِ سامان و فرزین رو خوندی؟!
من:نه!رد کردم رفت.داغون بودم باو!
یه لحظه یه جوری رنگش پرید و آشفته شد که واقعا نگران شدم.
من:چی شده مسی؟
مسی:ببین آراز!
یه چیزی میگم ،قسم بخور ک قضاوت نکنی!قاطی هم نکنی.
من:نگرانم کردی!بنال ببینم چی شده؟
مسی: دراز بکش میگم.اینطور که تو اومدی تو صورت من!با اون چشات،خو هول میکنم...
به حالت اولم برگشتمو،ساعدمو گذاشتم رو چشمام.
منتظر حرفش بودم،ولی صداش درنمیومد.
من:منتظرم!
مسی:چند روز پیش با سامان و فرزین و محمدرضا و طاها رفته بودیم کافه کتاب!
همون روز ک همه تماسامو رد زدی.
من:خو
مسی: دارم میگم.
نشسته بودیم که یه دخترخانمی از پشت شیشه ب من اشاره کرد برم بیرون!
انگاری که کارم داشت.
قیافش خیلی اشنا بود،ولی ترتیب عصر ندادم.
بعد چندباری اشاره ،حرصم دراومد، رفتم بیرون.
وقتی خودشو معرفی کرد،فهمیدم آرزو خواهر توعه!
اینو ک گفت مثل فنر بلند شدمو نشستم.
خون به مغزم نمیرسید.
نمیدونم مسی تو صورتم چی دید،که زد کنار!
مسی:میدونم تو ذهنت چی میگذرع ولی اون فقط...
نزاشتم حرفشو بزنه،ی دونه کشیده زدم زیر گوشش و زدم بیرون!
اگه قبلش حسابی نزده بودمش،از خجالتش درمیومدم.
الان فقط آرزو رو ببینم،خودم تیکه پارش میکنم...
@sangareshohadaa