eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند... که ناگهان نامش خوانده شد... "چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟ دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند... او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد... نیکی به پدرش و مادرش،روزه هایش،نمازهایش،خواندن قرآنش و... التماس میکرد ولی بی فایده بود. او را به درون آتش انداختند. ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید. پیرمردی را دید و پرسید: "کیستی؟" پیرمرد گفت: "من نمازهای توام". مرد گفت: "چرا اینقدر دیر آمدی؟ چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟ پیرمرد گفت: چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی! آیا فراموش کرده ای؟ در این لحظه از خواب پرید. تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد. نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی. خدا ميفرماید: من تعهدى نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم °•ツ ❰؏ِط̆̑ۤ٘ـږ‌ِخُ͍̆̽̑ــڋا؏َصོـڔِظُهـۅ̳ر🥀⃟✨❱ سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
✨🦋✨ 🌱💥 💠 هرپرهیزڪارے گذشتہ‌اے دارد و هرگناهڪارے آینده‌اے ، 👈 پس قضاوتـــــ نڪن 💢 در تاریڪۍ همه‌ۍ ما شبیہ یڪدیگریم محتاط باشیم درسرزنش وقضاوتـــــ ڪردن دیگران وقتۍ نھ ازدیـــــروز او خبـــــرداریم، نھ از فـــــرداۍ خـــــودمان سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
🌱 شهید ابراهیم همت هر وقت‌ می خواست‌ برای بچه‌ها یادگاری بنویسه مینوشت: "من کان لله،کان الله له" هرکی با خدا باشہ خدا با اوست..❤️ سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
🌸 بانـــــ😇ـــــو تُـ🌺 فرِشتِہ خدایے با بال هاے سیــــ🖤ــــاهے ڪہ تو را آسمانے ڪردهـ🕊 اَمّا☝️ هَر وَقت ڪِہ لِباســـــ👕ـــــ حیـا را تَنِ جِســــ👇ــــمَت مےڪُنے بِہ روحَت نیز گَوشـ👂ـزَد ڪُن حَیاےِ دُختَـــ🎈ـــرانِہ اَش را ایمانَــــ📿ــــش را،اِعتِقــاداتَش را پُشتِ دَر🚪 جا نَگُــذارَد وَ گَرنَــہ✋ شِیطانـــ👹ـــ هم فِرِشتِه اے بُود ڪِہ راندِهـ👣 شد اِے فِرِشتِہ تَرینـ🌹 مُواظِب باشـ☝🏻 راندِه شُدِه ےِ دَرگاهِ حَق نَباشی سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی نظر پیغمبر خاتم در مورد خانما چیه؟؟!...... سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
😅 ‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️ ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏 🗣اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔 💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد.🚌 🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾 🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی؛🌘 🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣 خستہ . . .🖤 💔انگار فقط آمده بود گریه کند ـ ـ . دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭 🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃 🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. . .🦋 💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️ 🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜 🍁چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با 👓صدای زنی بیدار شد. . .💤 👋خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی،🤗 👀مردم می خوان زیارت کنن‼️ 🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕 به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد. ـ ـ🚀 اما . .🤔 🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️ 🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃 🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . .🙂 🦋احساس امنیت میکرد . .💚 🌤با خود گفت: مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . .😇 🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند. . .🧐 ♨️اما اینطور نبود!❣ ☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃 😍دید امامزاده را سر جایش نگذاشته است .... سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
⚠️ رفقا‌...{🖐🏻} حواسمون‌ باشہ..{🌱} یڪ‌ قرن‌ دیگہ‌ هم‌ داره‌ تموم‌ میشہ..{🙃} اما..☝️🏻 یہ‌ آقایے‌ هنوز‌ نیومده..💫 یعنے‌ یڪ‌ قرن‌ دیگہ گذشتہ‌..💛 اما‌.. هنوز‌ زمین‌ مهیاے‌ آمدنش‌ نیست {🍀} مشکل‌ میدونے‌ چیہ‌..؟ گناهای‌ ماست..{💔} اگہ‌ من‌ و‌ شما‌ یڪ‌ گناه‌ رو‌ بزاریم‌ کنار‌ {☝️🏻} هر یک‌ ماه‌ یک‌ گناه‌ چہ‌ کوچیک‌ چہ‌ بزرگ‌ بذاریم‌ کنار‌ {🖐🏻} امام‌ و‌ مولامون‌ میان..{🥺} زمین‌ مهیای‌ آمدنش‌ میشہ..‌.{❤️} سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
سلام علیکم خدمت شما دوستان سنگر شهدا☺️ از امروز رمان قرار میگیره تو چنل ب نویسندگی نویسنده قهار و امتحان پس داده ای😄 انشالله ک خوشتون بیاد😊
شروع پارت گذاری:👇👇 رمانی ✨تحولی بزرگ را رقم میزند شهید✨
بسم رب او...{❤️}
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز) ✍🏻نویسنده≈ 1⃣ #1 نگاه مهدوی مثل همیشه سنگین بود. وارد کلاس ک شد،بچه ها ب احترامش بلند شدند،خوب شد قد دراز بچه ها مانع از دیده شدن من شد. مهدوی:بفرمایید بچه ها. با نشستن بچه ها،محبور شدم پاهای دراز شده ،روی میزم رو جمع کنم.نه اینکه ترس داشته باشم ازش،نه !فقط ب خاطر پدرومادرم.نمیخواستم سر خم کردنشونو ببینم. دفعه پیش خیلی عصبی شدم،وقتی عذر خواهی کردن پدرم رو ب خاطر شکستن سر امیر مجتبی دیدم. ادبیات از مزخرف ترین کلاسایی بود،که مجبور بودم بشینم پاش. با فریاد مهدوی شوکی بهم وارد شد،و با یک جهش ضعیف ،سرم رو از روی میز بلند کردم. اَه تف بهت،سرم در حد انفجار درد گرفت. مهدوی:ساعت خواب! آقای مصطفایی،سطح شنواییتون پایین اومده احیاناً!؟ فقط غیضمو قورت دادمو چشمام رو ب انگشتام دادم؛ مهدوی:حواست کجاست وقتی درس میدم؟سه دفعه صدات کردم جناب! تو سکوت بدی میگذشت،ولی تحمل این سکوتِ حال بهم‌زن بهتر از حرفی بود که عین س**گ پشیمونم کنه... مهدوی:اقا آراز،اگه الان بهوش هستین!و در شنوایی کامل ب سر میبرین،شعر صفحه۵۶رو تحلیل کامل کنید. البته قبلش زحمت بکشین،کتاب رو از کیف دربیارین. بعد از پوزخند مسخرش،صدای خنده های ریز بچه ها،بلند شد. خنده بچه ها با نگاه چپ چپ من خوابید؛اما اون نگاهِ عجیب و تمسخر آمیز مهدوی،پتکی بود که نمیشد از بین برد. خدارو شکر ، بین اون حجم از چرت و پرت هایی که داشتم بلغور میکردم زنگ رو زدن!واگرنه معلوم نبود ،آخر این همه خوضعبلات چ اتفاقی منتظر من بود... بی توجه به توضیحاتِ محمدمسیح درباره کنفرانسمون کیفم رو برداشتم و از مدرسه بیرون زدم. کاش ب بابا میگفتم،سرویسم رو کنسل کنه؛خیلی وقته پیاده راهِ مدرسه تا خونه رو طی میکنم... @sangareshohadaa
💌💞 به‌تعدا‌دپروانه‌ها‌صلوات‌بفرست🦋 به‌تعداد‌کبوترها‌ذکر‌یا‌الله‌بگو🕊 به‌تعداد‌جوجه‌ها‌الحمدالله‌بگو🐥 🐥 🦋 🕊 🦋 🐥 🦋 🕊 🐥 🐥 🦋 🐥 🕊 🐥 🕊 🕊 🦋 🕊 🕊 🦋 🦋 ضررنمیکنیا😉 سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
✨🦋 _______________ چه دیدنی بود نماز آنان که با هر رکوع و هر سجود از فرش به عرش سفر می کردند... سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
-می‌گفت: هرڪسی‌روزے‌‌ ³ مرتبہ.... خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ' بگہ ↓ ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدے‌‌﴾ . حضرت‌یجور‌خاصےبراش‌دعامیکنن :)💕🌿 . |اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💔📿 سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
📚 جمعی تابوتی را تشییع می کردند. در کنارِ تابوت ، کودکی با گریه فریاد می کشید: پدر جان تو را به گودالی می برند که نه فرشی هست نه چراغی و نه غذایی !😭🕳 کودکِ فقیری این را شنید و سریعا خود را به خانه رساند و به پدرش گفت : 🏃‍♂😧 ای پدر عده ای می خواهند جنازه ای را به خانه ما بیاورند !😯 آدرسی که می دادند دقیقا خانه ی ما بود ! جایی که نه فرشی هست ، نه نوری و نه غذایی !😔🏚 فراموش نکنیم که فقر باعث می شود زندگی برای بعضی از انسان ها با مرگ فرقی نداشته باشد.😔💔 🌹 .🌹 سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
یڪ‌خاطرھ‌ا‌زشہید همسر‌شہیدحججے‌‌میگفتن‌یڪے‌از‌آرزوهاے ‌آقا‌محسن‌این‌بود میگفت:زهر‌اب‌نظرت‌من‌شہید‌بشم‌حاج‌محمود ڪریمی و سید رضا نریمانے براے من مداحے میڪنن؟! منم گفتم:مگہ اونا بیکارن کہ بیان براے تو مداحے ڪنن😁 گفت ولے من آرزومہ🙃♥️ دقیقا بعد‌ا‌اینڪہ‌شہید‌حاج محمود ڪریمی و حاج سید رضا نریمانی اولین مداحین بودن ڪہ برای محسن مداحے ڪردن و ب آرزوش رسید🌸🌱 سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
بهٔ‌خودمون‌بیاییمـ..! پروفـ مذهبی! بیو‌مذهبی! پست‌ها‌مذهبی! و‌درخلوت‌لبخند‌ به‌صفحه‌ی‌چت‌با‌نامحرم/: _به‌فنا‌رفتیم🖐 🚶🏻‍♂ سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
هدایت شده از پوتین خاکی ها 🥀
😊 ❤اسلحه فرمانده❤ رسیدیم منطقه🛤 اما هیچ کدام اسلحه🔫 نداشتیم به مافوقمان👮‍♂ گفتیم ما را بدون اسلحه آورده‌اید اینجا چکار؟🤨گفت: اسلحه نداریم😐 یا باید مال زخمی‌ها🤕 را بردارید یا غنیمت بگیرید🤓. ناراحت☹️ گوشه ای نشسته بودم که متوجه شدم😲 که یک اسلحه نو که کمی با مال بقیه متفاوت بود گوشه ای افتاده بود🤩 حسابی خوشحال شدم دویدم و اسلحه را برداشتم🤪 اما خوشحالیم دوام زیادی نداشت😥 چون بعد از چند دقیقه فهمیدم اسلحه، اسلحه فرمانده است.🔫😎😂😁 🍃🌸@rahiyan_eshgh🌸🍃
ڇندلحظھ‌ٺفڪــــࢪ🤚🏻...‌بھ‌خودمون‌بیایم👀 |...هیئت‌میࢪیم، |...پࢪوفایلامـون‌خفن، |...یآ تسبیح‌داࢪیم یآ انگشتࢪعقیق ودُࢪ؛ |...ي ؏ڪس‌داࢪیم تو سنگࢪآے ࢪاهیان نوࢪ! |...؏ڪس‌ بین‌اݪحࢪمین، |...نزدیڪ‌اࢪبعین‌استوࢪیا؁حسࢪٺ، |...وڪݪے‌نشونھ كِ باعث‌شدھ بھ خودمون‌میگیم، "حـــــــــزب‌اللهــے"🖐🏻 |...وݪئ‌حاجے یِ نگاھ بنداز ببین👀معࢪفٺ داࢪئ کھ؛ |...امام‌زمانتم حاݪ ڪنھ كِ تو👈🏻سࢪبازشے!:))💔😭 سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
!!!⛔️ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ.. ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﻮﻧﺪ.🍻 ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺁﺫﯾﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ. ﺧﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﻻﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺨﺘﻠﻂ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺟﺪﺍ!💃🏻🕺🏻 ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺮﻗﺼﻨﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺠﻠﺲ ﮔﺮﻡ ﺷﻮﺩ.💃🏻 ﺁﺧﺮ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ، ﺷﺐ ﺑﻮﺩ.👰🏻🤵🏻 ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﺐ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ. ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺤﺮﻣﻨﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﺗﺎﻻﺭ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﺤﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ..!😑 ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﺸﻮﺩ؛ ☝🏻 ﺁﻫﺎﻥ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ... ﺍﯾﻦ ﺗﺎﻻﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ...! ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﮐﻨﯿﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺣﺘﯽ خان دایی ﻭ.… ﺍﻣﺎ… ﮐﺎﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻤﺎﻥ نیز می آمد...😞 ﺣﻖ ﭘﺪﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮ ما...👨‍👧‍👦 ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﺒﺎﺷﺪ!؟ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ...😍 ﺑﻪ ﺗﺎﻻﺭ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ...!⛔️😓 ﺩﻭﺭﺗﺮﻫﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻋﺮﻭﺳﯿﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ!❤️ ﻭﻟﯽ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﯿﺎیم.…😞 ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ. ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﻣﺎ...😔 ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮﺍی خوشبختی ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺩﻋﺎ ﮐﺮد...🙏🏻 ﭼﻪ ﻇﺎﻟﻤﺎﻧﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ...😢 ﻣﺎ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻔﺮﻩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ، ﺑﺎ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻣﯽ ﭘﺮﯾﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﺎﺯ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺩﻋﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﮑﻨﯽ!📿 ﻣﺎ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮﺕ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ... ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯽ. ﺑﺪﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ!😥 ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﻧﺎﻣﺮﺩﻣﺎﻧﯿﻢ. ﺑﺪﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ.…😭 ﺁﻥ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﺑﯽ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﻝ ﺭﺍﺿﯽ ﺍﺕ میگذرانیم....😓 😓 💚 🌸 ❥•ʝσɨŋ↷ سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
در آستانہ‌ی تو کسی ناامید نیستــ آقا براے ما همہ باب‌الحوائجی دیوانہ‌ے سخاے ابـالفضلیِ توام مانند مـاه علقمہ باب‌الحوائجی 🖤✨ سنگࢪ‌شہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸