#شهیدانھ....
یڪ بار در سرمایہ شدید جبھ
دستانم را در جیبم ڪردھ بودم
آمد جلوی من ایستاد و
فریاد زد《دستت رو در بیار》
دستانم را بیرون آوردم
دوباره داد زد《دستت رو بیار بالا》
دستانم مانند بید داشت میلرزید
با خودم گفتم حتما مے خواهد
با چوب مرا بزند دستانم را آوردم
بالا بعد نگاهم به چهرهیمہربانشافتاد
یڪ مشت نخود چێ کشمشدر دستانم
ریخت و گفت:《برو بخور تا گرم بشۍ》
#شهیدمرتضیشکوری
『@sangareshohadaa』