ࢪفقاࢪفقا😌
ڪلےتوناشناسبہمونانتقادڪردید
پیشنہاددادےحࢪفزدید🤩
امشبجوابمیدیمتوڪانال🦋
ولےاگࢪسخنےهستبفࢪماییدجواببدیم😎
https://harfeto.timefriend.net/16123434343829
🌱✨به نام شنونده ؎ رازها✨🌱
°•|📚|•°#رمان
#حسرت_چشمانش.
#پارت8
.....نمازم که تموم شد شروع کردم دردو دل با خدا:خداجونم..تروخدا یه کاری کن..یچیزی بنداز تو دل مامان بابا که بزارن من برم 😢.
روزا پشت سر هم میگذشت و من هر روز داشتم التماس مامان میکردم :مامان تروخدا بزار برم.
مامان:نمیزارم رویا،نمیزارم یه بار دیگ بگی شیرمو حلالت نمیکنم....
دیگه طاقت نیاوردم رفتم تو اتاقم چشمم افتاد به عکس شهید بیضایی یادمه خودم کشیده بودمش،با گریه رفتم سمتش :داداش محمود رضا تو کمکم کن.انقدر گریه کردمو التماسش کردم که
نفهمیدم چه جور خوابم برد با صدای اذان بیدار شدم ،خدارو شکر نماز مغرب و عشاء رو خونده بودم وگرنه برا اونم یه لیتر اشک میریختم ؛آماده شدم برای نماز صبح ،نمازم که تموم شد مامانو تو چارچوب در دیدم بایه غمی نگام میکرد:برو مادر خدا پشتو پناهت...
اصلا باورم نمیشد مامان قبول کرد برم سوریه خدایا شکرت
رفتمو بغلش کردمو دوتایی اشک ریختیم.
صبح مامان بابا اومدن برای رضایت ،علی آقا گفت:آماده باشید ۵شنبه حرکت میکنیم،وسایل زیادی لازم نیست در حد یه ساک باشه کافیه.
باشه ای گفتمو برگشتیم سمت خونه؛بی صبرانه منتظر ۵شنبه بودم تصمیم گرفتم از الان کوله پشتیمو جمع کنم تا ۵ شنبه حول نشم،شروع کردم به جمع کردن وسایل ،مامان اومد کنارم نشست :+رویا مامان...
-من:جانم مامان
+مواظب خودت باش نمیخوام جنازه ی دختر ۲۳ سالمو برام بیارن.
اینو گفتو با گریه از اتاق رفت ،خوب میدونستم منتظره که بگم اگه راضی نیستی نمیرم،ولی میترسیدم بگمو نزاره برم 🙁.
بالاخره ۵شنبه رسید ،یادش بخیر همیشه ۵شنبه ها پاتوقم مزار شهدای گمنام بود .
اما امروز دارم میرم دیدن کسایی که ممکنه یه روزی روی سنگ قبرشون بنویسن شهید گمنام فرزند روح الله..
یه غوغای عجیبی تو دلم بود قرار بود اول بریم حرم و جمکران زیارت بعد بریم سمت تهران.
نمیدونم چرا تو دلم آشوب بود ،مامان با اشک اومد برای بدرقم دلم طاقت نیاورد ،برگشتم سمتش :مامان اگه راضی نیستی نمیرم😞...زُل زد تو چشمامو گفت:برو مادر خدا پشتو پناهت....بغلش کردمو خداحافظی کردم .
بعد زیارت رفتیم سمت تهران گفته بودیم کسی نیاد برای بدرقه خانواده هاام لطف کردنو نیومدن ؛به فرودگاه امام رسیدیم و سوار هواپیما شدیم .
با هر بدبختیی بود رسیدیم سوریه،علی آقا از قبل هماهنگ کرده بود با ماشین اومدن دنبالمون و بردنمون تو منطقه عملیاتی.
اوووف اینجا چه خبره کم مونده بود از سرو صدا کر بشم ؛تصمیم گرفتم چند تا عکس بگیرم ،من عکاس بودمو برادر شوهر زهرا هم فیلمبردارمون.
برای عکاسی از بچه ها جدا شدم ،مشغول عکس اندازی بودم ،بغل گوشم یه آقایی داشت دادو بیداد میکرد:مـــــصطفـــــی اون اســـــلحه هارو بیار،عـــــباس کجا موندی پس،جـــــابر مراقب باش،محمد بـــــیا اینا.....
یه دفعه صدای دادو بیداد قطع شد!
دست از عکاسی برداشتم دورو اطرافمو نگاه کردم یه آقایی زُل زده بود به من با تعجب نگاش کردم یدفعه به خودمون اومدیم وهردو سرمونو پایین انداختیم .
اومد جلو سروصدا زیاد بود مجبور بود بلند حرف بزنه:+خــانم شما اینجا چیکار میکنید سوریه مگه بچه بازیه؟!
-من:شما اینجا چیکار میکنید؟! منم برای همون اومدم.
+من برای دفاع از حرم بی بی زینب اینجام خــانم نکنه شماهم برای این اینجایی؟!
(این یعنی الان به من تیکه انداخت😐ندای درونم:نه عزیزم سوال کرد ازت😐)
رو کردم سمت اون آقا و گفتم:منم برای نشون دادن این فداکاری اینجام😌
اومد یه چیز دیگ بگه که یکی صداش کرد:حامد؟بیا اسلحه هارو آوردم.
این آقا حامدم سریع دویدو رفت.
(ندای درونم:اوه چه خودمونی.آقا حامد😐من:خب من از کجا بدونم فامیلیش چیه😐)
+رویا اینجایی تو چقدر دنبالت گشتم.
برگشتم سمت زهرا:آره اومده بودم چندتا عکس بندازم .
با زهرا برگشتیم سمت بقیه علی آقا گفت:پووف پس این حامد کو؟!خوبه گفتم اینجا هوامونو داشته باش
(نکنه حامدی که علی میگه همون حامده🤨)قبل از اینکه ندای درونم باز فک بزنه گفتم:باز صدات در نیادا😐اونم بزرگی کردو چیزی نگفت😑
علی آقا:من میرم دنبال حامد محسن تو اینجا پیش خانما باش .
محسن:چشم داداش.
بعد از چند دقیقه علی آقا اومدو گفت:اینم آقا حامد ما.
برگشتم سمتشون.....!!!
#ادامه_دارد
#کپی_حرام ❌
نویسنده:خانم ټرابیان
باما همراه باشید🌹
💍@sangareshohadaa💍
˼سنگرشھدا˹
🌱✨به نام شنونده ؎ رازها✨🌱 °•|📚|•°#رمان #حسرت_چشمانش. #پارت8 .....نمازم که تموم شد شروع کردم دردو دل
پآرت هشتم تقدیم نگاه زیباتون
ࢪفقاࢪفقا😌
ڪلےتوناشناسبہمونانتقادڪردید
پیشنہاددادےحࢪفزدید🤩
امشبجوابمیدیمتوڪانال🦋
ولےاگࢪسخنےهستبفࢪماییدجواببدیم😎
https://harfeto.timefriend.net/16123434343829
˼سنگرشھدا˹
پاسخشمارھ۷(: نھ😌 پاسخشماࢪھ۸(: ماهم🙂اگہخانم باشید😆 پاسخشماࢪھ۹🤓 ممنون خوب ڪمڪ ڪنید دیگ😍 پاس
شماره ۱۱ شڪ ندارم همون دوست صمیمیم باشه😂
یک خانم مدیر
پسرش را برای نماز صبح صدا کرد ولی بیدار نشد ،پس از پایان نمازش باز اورا صدا زد ،بیدار نشد
🌹خانم مدیر به محل کارش رفت و پسرش را برای رفتن به دانشگاه بیدار نکرد ..
⏰ ساعت 9صبح پسرش امتحان داشت
ساعت 9و نیم که بیدار شد با مادرش تماس گرفت گفت: مادرم به امتحان نرسیدم ،چرا بیدارم نکردی ؟!!
🔷 گفت :به خدا وقتی دیدم در امتحان آخرت مردود شدی امتحان دنیا دیگر برایم اهمیت نداشت ..
نظر،پیشنهاد و انتقاد درباره رمان هم داشتین تو ناشناس بگید
تا در رمان های بعدی جبران بشه انشاء الله😄☺️
#تلنگرانہ🦋🌈
اومد بهم گفت:
میشه ساعت ۴صبح بیدارم کنی
تا داروهامو بخورم...
ساعت ۴صبح بیدارش کردم
تشکر کرد:)
بلند شد از سنگر رفت بیرون...
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت
اما نیومد...
نگرانش شدم
رفتم دنبالش
دیدم یه قبر کنده
توش نماز شب میخونه
و زار زار گریه میڪنه...
بهش گفتم:
مرد حسابی تو که منو نصفِ جون کردی..
میخواستی نماز شب بخونی
چرا به دروغ گفتی مریضم
و میخام داروهام رو بخورم..!!
برگشت و گفت:
خدا شاهده من مریضم
من ۱۶سالمه...
چشام مریضه...
چون توی این ۱۶سال امامزمان رو ندیده..
دلم مریضه...
بعد از ۱۶سال هنوز نتونستم
با خدا خوب ارتباط برقرار کنم...
گوشام مریضه...
هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم...💔
#تلنگرانہ🦋🌈
اومد بهم گفت:
میشه ساعت ۴صبح بیدارم کنی
تا داروهامو بخورم...
ساعت ۴صبح بیدارش کردم
تشکر کرد:)
بلند شد از سنگر رفت بیرون...
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت
اما نیومد...
نگرانش شدم
رفتم دنبالش
دیدم یه قبر کنده
توش نماز شب میخونه
و زار زار گریه میڪنه...
بهش گفتم:
مرد حسابی تو که منو نصفِ جون کردی..
میخواستی نماز شب بخونی
چرا به دروغ گفتی مریضم
و میخام داروهام رو بخورم..!!
برگشت و گفت:
خدا شاهده من مریضم
من ۱۶سالمه...
چشام مریضه...
چون توی این ۱۶سال امامزمان رو ندیده..
دلم مریضه...
بعد از ۱۶سال هنوز نتونستم
با خدا خوب ارتباط برقرار کنم...
گوشام مریضه...
هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیای مــن#آقای مــن
#صلی الله علیک یاأباعبدالله الحسین✋
#استوری
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
@sangareshohadaa
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
#چادرانه
بانو...💛
كم خردان معتقدند اگر حجاب برداشته شود آنگاه زن آزاد است...!
چه كسي بنام آزادي ، ديوار خانه اش را برمیدارد؟
╔═════ ೋღ
@sangareshohadaa
ღೋ ═════╗
#شهیدانه
🔰 شهیدمدافع حرم محمودرضا بیضایی
متولد ۱۸ آذرماه ۱۳۶۰
شهادت ۲۹ دی ماه ۱۳۹۲
محل تحصیل: دبیرستان ثقه الاسلام و فردوسی
🔰موقع پایین آمدن از پلهها به محمودرضا گفتم «نمیشود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت: من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهرهاش خسته است.
@sangareshohadaa⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#شهیدانه
عکس رفیق شهیدم❤️
#شهید_احمد_مشلب
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
@sangareshohadaa
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
#رفـیـق..!🌱
وقـتیبهدلتمیوفتهکهبـرگردی..!
وقـتیشوقپـیدامیـکنیبـراےتـرکگـناه، ✨
هـمه اینا کار #خداست..!❤️
مگهمیشهخداییکهشوقتوبه
روبهدلـتانداخته...!!
#نبخشهツ...!؟؟؟
ــــــــــــــــــــ|"♦️"|...
@sangareshohadaa
#مذهبےطور 🦋
یه مذهبے واقعے ،
به اندازه ے زندگیش عبادت مے ڪنه و به اندازه ے عبادتش زندگے!
ــــــــــــــــــــ|"♦️"|...
@sangareshohadaa
بہترین برند✨🖇
بہترین پوشش💕
از آنِ من است!…😌✋🏻
چہ برند و پوششے بہتر از 🧡
-چادر مادر حسین بن علے!…💙
#چادر
#حجاب
@sangareshohadaa
#شهیدانه🌹
♦️ حیران و آشفته یعنی حال کسی کـه
مرگ را نخواهد🌿
امـا #لایق شهادت هم نباشد !
#چهکنیمحالا :)
╔═~^-^~═ೋೋ
@sangareshohadaa
ೋೋ═~^-^~═╝