آیا می دانید "حیا" چیست ؟🤔
حیا آن است که :↓
وقتی در هنگام ضرورت بیرون می روید🚶♀
چشمان خود را به پایین بدوزید🙃
حیا آن است که :↓
وقتی در هنگام ضرورت با نامحرم سخن گفتید🗣
صدای خود را نازک نکنید🤭
حیا آن است که :↓
-در جلو نامحرمان نخندید😶
حیا آن است که باحجاب باشیم😌
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
#گذرے_بر_سیره_شهید
امر به معروف
تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو میگرفتند
اگر صحبت از فرد غایبی میشد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی میکردند اورا تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت:«نه،حالا اینطور ها هم نیست»...
اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد،بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند،باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدر صلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع میشد.
#شهید_حاج_رضا_فرزانه
راوے : #همسر_شهید
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد.
جلوی آنها یک جلد قرآن مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا پول را...؟!
اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید:
نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم
پس پول را میگیرم که فایدهی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد.
سپس از کشاورزی که پیش او کار میکرد خواست یکی را انتخاب کند:
کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم
اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا پول را انتخاب میکنم.
سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب میکنید یا پول را؟
آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم
بنابراین پول را بر میگزینم...
نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود[این پسر خیلی فقیر بود]
مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب میکنی تا غذا بخری یا به جای این کفش پارهی خود کفش جدیدی بخری
پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب میکنم ، چرا که مادرم گفته است:
*یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرینتر است*
قرآن را برداشت ؛ بوسهای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید:
در یکی از آنها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت
در دیگری وصیتنامهای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند قلمداد میکرد.
مـــــــرد ثروتمند گفــــــت:
*هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمیکند.*
گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟
آيه ۱۲۴ سوره مباركه «طه» رويگردانی و اعراض از ذكر و ياد خدا را عامل اصلی تنگدستی و سختی در زندگی انسان معرفی میكند:
*«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»*
پس تلاش کنیم از خدا و قرآن فاصله نگیریم.
*سعی کن یه جوری زندگی کنی*
*که خدا لایکت کنه نه بندهی خدا*
به کانالما به پیوند👇🏻👇🏻
🌺🌺کانال خاطراتشهدا🌸🌸
✯︎•----♡----•✯︎👑✯︎•----♡----✯︎
@Memorabiliahydromead
✯︎•----♡----•✯︎👑✯︎•----♡----✯︎
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد.
جلوی آنها یک جلد قرآن مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا پول را...؟!
اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید:
نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم
پس پول را میگیرم که فایدهی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد.
سپس از کشاورزی که پیش او کار میکرد خواست یکی را انتخاب کند:
کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم
اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا پول را انتخاب میکنم.
سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب میکنید یا پول را؟
آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم
بنابراین پول را بر میگزینم...
نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود[این پسر خیلی فقیر بود]
مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب میکنی تا غذا بخری یا به جای این کفش پارهی خود کفش جدیدی بخری
پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب میکنم ، چرا که مادرم گفته است:
*یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرینتر است*
قرآن را برداشت ؛ بوسهای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید:
در یکی از آنها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت
در دیگری وصیتنامهای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند قلمداد میکرد.
مـــــــرد ثروتمند گفــــــت:
*هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمیکند.*
گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟
آيه ۱۲۴ سوره مباركه «طه» رويگردانی و اعراض از ذكر و ياد خدا را عامل اصلی تنگدستی و سختی در زندگی انسان معرفی میكند:
*«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»*
پس تلاش کنیم از خدا و قرآن فاصله نگیریم.
*سعی کن یه جوری زندگی کنی*
*که خدا لایکت کنه نه بندهی خدا*
از این پســـــت فࢪداشب ساعت21 چالش داࢪیم☺️
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸 @sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
[🌴🎈]
از دامن حیا مرد به معراجـ
✨_میرود.
اصلا شهیـــ🌹ــد حاصل
پرهای چادر است.
بگذار تا خلاصه بگویم
برایتانــ😎
در یک کــ🗣ــلام فاطمه
معنای چادر است
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
شروع پارت گذاری:👇👇
رمانی #مذهبی_اعتقادی_جنجالی
✨تحولی بزرگ را رقم میزند شهید✨
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
✍🏻نویسنده≈ #میــم_دور_از_میـم
5⃣ #5
نمیدونستم این بحث تکراری رو ،دوبارع از کجا شروع کنم!
بعد از شام،وقتی کارهای آشپزخونه مامان و آرزو تموم شد؛همه رو جمع کردم توی اتاقم.
با نشستن اونا روی تخت،صندلیه میزم رو درست روبه روشون گذاشتم؛با نشستن من،نگاه کنجکاو پدر،نگاه نگران مامان و نگاه ملتماسنهی آرزو بود که تردید رو توی صورتم پاشید...
من:مرسی بابا!
مامان و آبجیه گلم،ممنون ک توجه کردین و حاضر شدین به حرفام گوش بدین!
اینجا بود که دیگ نتونستم به ارزو نگاه کنم،اشک تو چشماش،مرددم میکرد...
من:قبلا هم در این باره باهم صحبت کردیم،اما هیچ وقت ب یک نتیجه واحد نرسیدیم.
من تصمیمم خیلی جدیه،و هیچ جوره نمیتونم کوتاه بیام.
بابا!لطفا نخواه دوباره منصرفم کنی!من از پس خودم برمیام.
لطفا و خواهشا واحد بالای خونه خالهاینارو دراختیار من بزار.
من مطمعنم که میتونم مستقل زندگی کنم...
صدای نسبتا بلند مامان بود که حرفم رو قطع کرد:
آراز!تو پیش خودت چی فکر کردی؟میخوای بری جایی که از خونوادت ساعتها دورتره؟درس و مشقت چی میشه؟کنکورت چی؟
اصلا به من بگو ببینم ! از ما خسته شدی یا به خاطر ترانه میخوای بری؟!
چی تو سرته آراز!
من:مامان جان.فکر اونجاشم کردم،درس و نمیشه جای دیگ خوند؟فوقش همین چندماهه آخر مدرسه رو با ماشین راه میرم میام!
دومن،ن به خدا؛چرا باید از شما خسته شده باشم؟؟شما پاره تن منین!!
دست خودم نبود،غرور لعنتی،پیش خانوادم از کار میافتاد!
من:فقط میخوام مستقل باشم هرچه زودتر...
اشک ها که ناخواسته اومدن؛بابا که تا الان ساکت بود گفت:
آراز!اگه ب خاطر دختره ،ترانه ،داری میری!حلالت نمیکنم.
اما من پسرمو خوب میشناسم!میخوای مستقل باشی؟جوٌر ووضهات رو نشون بده.
فقط تکلیف منو روشن کن!
به خاطره ت...
نزاشتم حرفشو کامل بزنه:
بابا!به جان آرزو که میخوام دنیا نباشه؛همچین چیزی وجود نداره.
اگه شما واحد خالی جای دیگهی این شهر داشتی؛من همونجارو انتخاب میکردم!حالا از شانس من طبقهی بالای کسی خونه داری،که یه روزس دوستش داشتم...
بابا که بلند شد ترسیدم؛آخر قول داده بودم دیگه در این باره صحبت نکنم!
سرم رو انداختم پایین.
دست هاش که روی بازوانم فرود اومد،آروم شدم:
بابا:آراز!تو چشمام نگاه کن.
سرم رو ک بالا اوردم جز محبت در چشمان بابا ندیدم!
بابا:میشناسمت. اعتمادم رو سلب نمیکنی.
گفت و ب مامان و ارزو اشاره کرد که دیگ بسه.
بابا و مامان از اتاق بیرون رفتن،اما مامان حرف داشت،از همان هایی که تردید میانداخت در وجودم.
آرزو نشسته بود و با چشمان خیسش بهم خیره شده بود.
سنگینی نگاهش آزارم میداد.
آرزو:بری دیگه کِی میبینمت؟
من:زود!خیلی زود به زود.
آرزو:مطمعن باشم؟
جوری با بغض گفت،که بغضم بدجور گلو گیر شد.
من:آره
بغضشو قورت داد،اینقدر سخت که سختیش بدجور اشکم رو دراورده بود.لبخندی زدو بلند شد.
گونه ام رو ک بوسید،اشک هایم سرازیر شد.
نمیدونم کِی رفت!و من چند ساعت است که به دیوار خیره شدم...
@sangareshohadaa
یار امام زمان اینجوریه♥️
#شهید_ابراهیم_هادی
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ا•
تویِکتابِ"سھدقیقھدرقیامت"
اومدھکھ؛
هرچیمنشوخیشوخیانجامدادم،
ایناجدیجدینوشتن...
#مثلاچت_بانامحرم🙂🚶🏽♂
#گُـمْنــٰامْ 🍃🌸
͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡ ͝ ͡
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
•°✨
.
.
| یـٰاسَریعْالـرضـٰا اِغفٖـرْلِمـنْ لایَملکُ إلاالدُّعـا...|
ای خدایی که از بندهات زود راضی میشی♥️
ببخش منیرو که جز دعا چیزی ندارمـ🤲
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
#ریحانہ 🌱
سَخت اَست ولـےهـَمیشهـ بـَرسـَرْدارَمـ..🎀⃟🌿
مَݩ چـادُریـَمـ نـِشـاݩ بـَرتَـردارمــ..🌹⃟🌱
بُگْذارهَرکه هَرچه خواهـَدگویـد؛☀⃟🌾
مَݩ اِرثیهءحَضرت مادَر دارمــ..💐⃟✨
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
‹🌿🌱›
ݐشت مݩ
یہحـامےبـزرگبۅده
ڀݜٺمݩ
خـدابۅدههمیݜـہ😍
#ݐسرونہ
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
رایحہےحجابٺ،🌱
اگرچہدلازاهلخیاباننمےبرد🖐🏻
امابدجوࢪخداࢪاعاشقمےڪند...♥️
😌- #عاشقخداباش
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
🖇- | توی اَبَر ڪامپـیوترِ خـدا
هیـچی گُـم نمیـشه؛
نـگو ڪی میبـینه!
حاج_حسین_یکتا
بچه بودیم
زمین میخوردیم
بدون اینکه کمکمون کنن
میگفتن یاعلی بگو
دست بذار رو زانوت بلند شو..
بزرگ شدیم
هنوز همون بچههاییم
فقط شکل زمین خوردنامون
عوض شده..
یادت باشه
یاعلی بگو :)🌱
دلــنوشته🌱
˼سنگرشھدا˹
#تلنگرانہ • میگفت : *اگه به نامحرم نگاه میڪنے👀 *به خاطر اینه ڪه نمیدونے *دیدن مھدی"عج" با اون *ش
اینجمعههمبدونیارگذشت...!💔'
˼سنگرشھدا˹
اینجمعههمبدونیارگذشت...!💔'
˹•
.
عَزیزٌ عَلۍَّ أَن أَرۍ الخَلقَ وَ لایُرۍ
برٰایَـمسَخـتاَسـتکههمـهراببینَـم
وَشُمـٰارانَبینَـم آقـٰا . . !💔😔
#فتح_قدس 🖐🏿
+ روسری ما #چفیه شده
چون فتح #قدس نزدیکه !
ـ ✌️🏻:)♥️🌱 ـ
🌱 j๑ïท••↷
『 @sangareshohadaa ♥️🌿』
#عکس پروفایل 🌸
چادر=
چ:چهره ی
آ:آسمانی
د:دختر
ر:رسول خدا(ص)
چادر=چهره ی آسمانی دختر رسول خدا(ص)😍💗
#حجاب🧕🏻💞
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸