[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
✍🏻نویسنده≈ #میــم_دور_از_میـم
6⃣ #6
نمیدونم این جمله از کیه!
ولی هرکی گفته دمش گرم:
«به سیاهی شب دچار شدیم»
تبعید شدیم به تاریکی،دچار شدیم ب سردرگمی...
نمیدونم چی درسته چی غلط؛فقط میدونم بودن من اطرافیانمو اذیت میکنه.
تاکِی نگاه های نگران مادرمو بخاطر بیرون زدنم تحمل کنم؟تا کی وقتی عصبی میشم وکارام دست خودم نیست ،اشک های آرزو رو تحمل کنم؟تا کی پای کلی نصیحت بشینم!که همش به خاطر دلواپسی های پدرانست.
تنها که باشم،خودمموخودم ؛دیگه محیور نیستم عذاب کشیدن خونوادمو ببینم.
امشبم مثل هرشب،خواب با ساعت۵قرار داد بسته.
دیگه همه چیز تکراری شده!همه چیز.دیگه هیچی حالمو خوب نمیکنه،بی تفاوت شدم.
چم شده؟!
دیگه حالم ا این سوال بهممیخوره.اینقدر که تکرارش کردم.
نمیدونم خوابم برده بود یا نه! آلارم گوشی که بلند شد؛فهمیدم ی روز مزخرف دیگه شروع شد.
همون پیرهن چارخونهدار قهوهای رو با یه شلوار کتان قهوهای سوخته پوشیدم.حوصله سشوار و ژل نداشتم،به همون شونه خالی اکتفا کردم.
گاه تو آینه به خودم نگاه میکنم و میگم:
واقعا من همون آرازم؟!
رفتنی ،نمیتونستم قید سرویس رو بزنم،مادرم موقع رفتن بدرقن میکرد.انگار نه انگار دیگه،۱۹ساله شده بودم.
شاید دلیل اصرارم برای دوری از خونوادم همین محبت بی دریغشون بود.
من با بی محبتی ،با نامفهومی هام،همه محبتشون رو له میکردم...
@sangareshohadaa
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
7⃣ #7
فک کنم امتحان امروزهم به فنا بره.
هوووووف .
هنوز درسای آخرو مرور نکردم،
جزوه تو دستمه و ذهنم یه جای دیگه مشغول...
از سرویس که پیاده شدم،یه کش و قوسی به خودم دادم؛سرم تو جزوه هام بود که دستی محکم روی سرم نشست.
ی لحظه گیج بودم ، سرم رو که برگردوندم محمدمسیحرو دیدم.
من:اییییی بی******.
مسیح:خجالت بکشبابا.تو کی میخوای جلوی اون دهنتو بگیری؟!پیرمرد شدی بابا.
گفت و یکی از همون خنده های صمیمیش زد.همون هایی که منو بد معتادش کرده بود.
من:تو کی میخوای دست هرزتو جمع کنی؟!
مسیح:بروبابا.اینقدر میزنمت تا آدم بشی.
من:فداتم به مولا.
مسیح:مخلصیم سالار.
حالا ب جااینکه اینجا وایسی هندونه زیر بغلم بزاری ، راه بیوقت که تبسمی الان میره سر کلاس.
من:ببین ممد...
مسیح:خودم میدونم\:امتحان رو یه کاریش میکنم.
بگو ،چرا این همه مهربون شدی...
من:فدایی داری عاخه.
مسیح:میدونم.
من:خفه
مسیح:عهههه!
امتحانرو که دادیم،با ممدمسی جیم زدیم.
همون کافهی دنجِ کتاب.همون پاتوق همیشگی،همون قهوه های نابوکمیاب!دوباره شد پناهگاه ما پناهندههای بیپناه...
مسی:آراز داداش!چه مرگته؟!چندروزه خودت نیسی؟چت شده!
من:
مسی:یه چی بگو لنتی!هی میگم ، هیچی نگو! خودش میاد میگه. خودش بخواد حرفی میزنه.
نه انگار داداشمون خفهخون گرفته!
یا اینکه من الان نامحرم شدم؟!
من:ببین مسی!چرت و پرت نگو.من الان یکم درگیرم همین!
مسی:درگیر چی؟! مثل آدم بنال ببینم!
من:ببین.تاحالا شده یه چیزی گم کنی؟
مسی:آره!
من:یه چیزی گم کردم، تا پیداش نکنم آروم نمیشم...
مسی:خب اون*****.
لاالهالالله!خب اون دهنتو بجنبون،ببینم چی گم کردی!گوشیتو!
عب نداره بابا ؛جایی نرفتیم که،ی دور میریم مدرسه رو میگردیم پیدا میکنیم...
این ماتم داره داداش؟!
من:کمکم میکنی داداش پیداش کنم؟!
مسی:گوشیتو
من:تو بگو هستی داداش؟!
مسی:فداتم.تو فقط بگو چی!
من:خودمو
مسی:اینجا نشستی که!
من:داداش!به قرآن نیستم.گم شدم،بیا بریم بگردیم...
مسی:داداش!
من:جاااانم.
مسی:تاحالا اشکاتو ندیده بودم،حتی سر قصه ترانه!
چی به سرت اومده؟!
من:هی داداش!
مسی:پاشو بریم یه ذره راه بریم،پاشو!!
ازکافه که زدیم بیرون،من بودم و مسی.
دیگر خودش میداند؛سکوت ک میکنم باید حرف هایم رو از سکوتم بخونه...
˼سنگرشھدا˹
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز) 7⃣ #7 فک کنم امتحان امروزهم به فنا بره. هوووووف . هنوز درسای آخرو مرور نکر
نظراتتون درباره رمان چیه؟!
آیا میخونید!؟
تا نیم ساعت بعد از پارت گذاری منتظر انتقاداتتون هستم😉🌹👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16156291668029
هـــــم خودشان #خاڪے بودند
وهم لباس هـــــایشان...
ڪافے بـــــود بـــــاران🌧 ببارد
تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد:)
#شهدا
#دورافتاده
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
˼سنگرشھدا˹
نظراتتون درباره رمان چیه؟! آیا میخونید!؟ تا نیم ساعت بعد از پارت گذاری منتظر انتقاداتتون هستم😉🌹👇👇👇
قسمت ﴿شࢪوط﴾' پاسخ ها گذاشته میشه☺️✅
@shroott
"اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي
مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِكَ"
••
"خدایا
نفسم را در برابر
تقدیرت، آرام قرار بده "
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
اوایل اسفند سال ۱۳۹۴ بود. رفت داخل حرم امامزاده علی اکبر(ع) زیارت کرد و برگشت به حیاط حرم.
دنبال مزار کسی میگشت. پرسیدم: «دنبال چی میگردی؟ قبر کسی از آشناها اینجاست؟»
گفت: «اینجا یه شهید مدافع حرم مدفونه.»🌱
پرس و جو کرد و گشت و بالاخره پیدایش کرد. سر مزار شهید نشست و زیر لب زمزمه میکرد. انگار دوست نداشت که به این زودیها این گفتوگو به پایان برسد.🙃:)
کنجکاو شدم که ببینم مزار کدام شهید او را به خود جذب کرده است. جلو رفتم، روی سنگ مزار نوشته بود: شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری.🕊❤️
🔖همسر شهید عباس دانشگر
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
یاسر بهگوشے!؟
بهبچههابگوماڪهرفتیم
ولے حواسشوݧ
به"حیاتعندࢪب"شهداباشه
خطبهخطچیزۍڪه
توفضاۍمجازۍمےنویسݧ ࢪوهمہشهدامےبینݧ
نڪنهشࢪمندهشھدا بشݧ..(:
آرهخلاصھ🚶🏽♂..!
#دورافتاده
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
#شهیدانھ 🌷
دنج ترین جای دنیا برایش ؛
کنج کانالی که معطر
به بوی خدا بود ...
❣همسفر با شهدا❣
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
#ریحانه 🍃
بانــو
اگر حجابے والاتر از چــادر
وجود داشت
حضرت زهرا 💚(س)
ڪہ سرور زنان عالم است
آن را بہ سر میڪرد
☝️یقین بدار ڪہ چــادر 💖
پوشش سروران است👌💚
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸