eitaa logo
سنگر شهدا
2.8هزار دنبال‌کننده
125.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
151 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
ازراست: 1- آقای حمید پورتقی 2-شهید محمد عباسی 3- آقای مصطفی خورشیدی سلام علیکم طاعات قبول 🌹این روزها و این دقایق یادآور مومنان تکرارنشدنی ، مردان مرد و یاوران پاکباخته و غریب آخرالزمانی سیدالشهداست 💐همان ها که سی سال قبل در قتلگاه شلمچه به خاک افتادند تا دین خدا و کشور و ملت سربلند بماند صادق ایمانی - سید کمال ملکوتی - معین ثاقب - احمد صادق نیا - محمد عباسی ( این چهار شهید عزیز ) و نام آوران گمنامی که " نام شان ورد لب نیمه شب مستان باد " 🌺 دل نوشته ای از برادر گرامی آقای مصطفی خورشیدی @sangareshohadababol
دلنوشته حمید جان ،تنهابرادرعزیزم بعد۳۴ سال هنوز آن شیرینی وِ لذت باتوبودن رااحساس می کنم ،درهنگام رفتن به جبهه پدرومادر عزیزم تورا به خداسپردن ،بعدشهادتت مادرم گفته :ام البنین دیگر پسر ندارد خدایا اینهم امانتی که داشتم . حمید جانم است خدایا روح بلند پدر و مادر عزیزم و تنها برادر جگر گوشه ام با سیدالشهدا محشور باشد . ✍دل نوشته ای از خواهر شهید حمید اندوهگین از سمت راست: 1-🌷شهید سید حسین گلریز(بیت المقدس ) 2-آقای جلال واثقی 3-🌷شهید علی اصغر(حمید ) موحدفر (اندوهگین) ( شلمچه ، 1367/03/23 ) @sangareshohadababol
یادش بخیر ایام دفاع مقدس چه حال و هوایی بود چه شور و حالی بود چه جوونای پاک و عاشقی عاشق دین و وطن اما این وسط عده‌ای هم بودن ساکت و سرد هیچ چی حواس اونا رو از هدف خاکیشون پرت نمیکرد اوج نمیداد جوونای با غیرت با خوشحالی رژه میرفتن اما اونا خیلی بی احساس از داخل مغازه تماشا میکردن پیکر مطهر شهدای عملیات کربلاها رو می‌آوردن غوغا میشد...کربلا میشد.... اما این آدم حتی حال نداشت کرکره مغازه‌شو پایین بکشه این جور آدما رو نمیشه سر شوق آورد الان...حکایت روز انتخاباته این همه پیر و جوون و زن و مرد ولی این بعضی‌ها همچنان نشستن و خیلی بی احساس این شور انقلابی مردم رو فقط از تلویزیون تماشا میکنن... ✍️حمید پورتقی 🆔 @sangareshohadababol
محمد جان عزیز پدر حماسی ما در حین حرکت کاروان در سطح خیابانهای شهر با همسفران عشق شور و نشاط عجیبی بین بچه ها ایجاد می کرد 😊 با بیرق های رنگارنگ بر دوش و خواندن اشعار و حرکتهای شور آفرین می گفت : ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم گر زمانه از یزید لبریز شود ما پشت به سالار شهیدان نکنیم و یا شعر معروفش که می خواند : مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ........ و نیز با چنین مرگ آگاهی مردان و مجاهدان این کاروان حق بود که در روزهای آینده اش ( ۱۰ تیر ماه ) حماسه فتح مهران در عملیات کربلای یک انجام شد (از سمت چپ برادر مجید پورتقی _ زنده یاد جانباز محمد تهرانی _جعفر سراجیان _ لباس سرمه ای پشت محمد آقا برادر حمید شیرازی ✍️جعفر سراجیان @sangareshohadababol
سنگر شهدا
4️⃣ سالروز عروج ملکوتی شهید احمدعلی کوچکی زیولایی نام پدر : حسین علی تاریخ تولد :1320/05/03 تاریخ ش
🌹نحوه شهادت شهید احمدعلی کوچکی ✍️🌹 آنشب حدود ساعت 10 شب بود که اینجانب با آن شهید والامقام در خط مقدم و در یک سنگر دیده بانی میدادیم . هوا دیگر تاریک شده بود . امکانات دشمن زیاد بود از جمله اینکه آنان برای کنترل منطقه از خمپاره های منور استفاده میکردند. بود تا رزمنده ای سر از سنگر بلند کند و او را هدف قرار دهد. یکی از این خمپاره ها با فاصله اندکی از ما نور افشانی میکرد . تقریبا شعله خمپاره در حال فروکش بوده که آقای کوچکی سر از سنگر بالا برده و سینه اش را روی کیسه های خاکی گذاشته تا نگاهی به اطراف بکند . دشمن شروع به تیر اندازی کرده بود حتی تعدادی از گلوله های آنان به کیسه های سنگرمان اصابت میکرد حتی در اثر برخورد گلوله با کیسه های پر از خاک، تکه های خاک ... به سر و صورتمان اصابت کرده بود. ولی انگار احمدعلی همچنان در حال نگاه کردن بود. ناگهان شنیدم که صدای نامناسبی از احمد علی بلند شده . بلافاصله صداد زدم احمد احمد احمد. جوابی نشنیدم با اینکه جثه قوی داشته و من در مقابل ایشن بسیار ضعیف بودم، بهر زحمتی که بود صورتش را از روی کیسه بلند کردم دیدم چهره اش خونین هست. من که تا آنروز با هیچ شهیدی مواجه نشده بودم، با مشاهده این صحنه ، ترسیدم و دستپاچه شدم بلافاصله رفتم همسنگرانم را مطلع کردم فریاد زدم بچه ها احمد احمد ، احمد شهید شد. 🌷 دوستان که اغلب بابلی بودند (بنظرم آقایان فلاحتگر، قاسم سماکوش و نادر طهماسبپور ) سراسیمه بطرف سنگر ما آمدند و با پیکر بیجان ولی غرقه بخون شهید احمدعلی کوچکی را به پائین سنگر منتقل و سپس با یکدستگاه وانت تویوتا به سمت شهر حرکت گردند و ما آن شب را بدون ایشان و با روحیه آشفته بسر برده و فردا به سمت بیمارستان شهر رفتم تا شاید آخرین دیدار را داشته باشیم ولی مشخص شد که دیدارمان به قیامت کشید و اینجا دوتا حسرت برای همیشه در دلمان ماند یکی زیارت آن عزیزان و دیگر حسرت شهادت و لقاء حضرت حق و....زیرا زنده را زنده نگویند چو مرگ در پی اوست. بلکه زنده است شهیدی که حیاتش زقفاست. ❤️ در خاتمه یاد و خاطره شهیدان آن دیار : شهید رحمت نژاد، نوجوان شهید جانبرار عزیزی قمی کلایی ، شهید بزرگوار صادق فرهاد پور عزیزکی و شهید گرانقدر احمدعلی کوچکی چالی(شیرگاهی) را گرامی داشته و خاضعانه از آن افلاکیان عرشی ، طلب شفاعت نموده و سلام و صلوات خداوند را نثار ارواح مطهرشان مینماییم. ضمنا باید باستحضار برسانم که باب رفاقت و دوستی اینجانب با آقای حسن مهدیزاده از سال 59 بوده که در حوزه علیمه جعفریه رستمکلا و در محضر حضرت مرحوم آیت الله علامه ایازی ره گره خورده و افتخار همسنگری با ایشان در منطقه ایستگاه 12 آبادان را داشتیم. و در کلیه مراحل فوق آن عزیز جانباز در جریان بوده و قطعا عرایضم را تصدیق خواهند کرد. خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید. ✍️ حجت الاسلام میر رضی میرنیا 🌺 🌸🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
سلام یاد تمامی شهدای جنگ بویژه کربلای یک مهران گرامی باد. بنده به اتفاق یکی از همرزمانم در یک سنگر که سنگر دیدبانی و سنگر خمپاره انداز بوده نشسته بودیم که در کنار ما پر بود گلوله های خمپاره ، به دوستم گفتم آقا مهدی این سنگر خطرناکه به دوستان دیگر هم گفتیم جمع نشوید توی این سنگر ، این سنگر پر از مهماته بچه ها پخش شدند در گیری ادامه داشت ، یه دفعه دیدیم اصغر بصیر به همراه بیسیم چی از راه رسیدند و یک راست رفتند تو همان سنگر ،که به ناگاه خمپاره ای از سوی دشمن درست خورد وسط سنگر ، که بر اثر انفجار مهمات آتش سوزی ایجاد شد و شهید اصغر بصیر و بیسیمچی شان در آتش سوختند ، آتش را خاموش کردیم ،شهید را با پتو سر جاده بردیم که شهید حاج حسین بصیر سر رسید و دستور داد شهید را به عقب ببرید و خودش ماند در کنار رزمندگان. 🌺 یادشان گرامی باد با صلوات ✍ رزمنده دفاع مقدس فضلی زاده @sangareshohadababol
سنگر شهدا
‍ 🔲⭕️امام خمینی در بیست و پنجم تیر ماه سال ۵۸ حکم نماینده خود در بابل را تعیین کردند. 🔹به گزارش خبرنگار جی پلاس وسایت جماران (س)  در بیست و پنجم تیر ماه سال ۵۸ مطابق با بیست و یکم شعبان المعظم ۱۳۹۹ در حکمی خطاب به حجت الاسلام والمسلمین هادی روحانی، وی را مامور اصلاح کارها و رسیدگی به امور مذهبی و اجتماعی بابل قرار داد. متن حکم امام به شرح زیر است: "بسمه تعالی خدمت جناب مستطاب حجت‌ الاسلام آقای حاج شیخ هادی روحانی ـ دامت افاضاته امید است وجود آن جناب در کمال صحت و عافیت بوده و همواره موفق باشید. لازم به تذکر نیست که در این موقع حساس که انقلاب شکوهمند ملت شریف ایران احتیاج به سازندگی و رفع توطئه‌ ها دارد، آقایان محترم علمای اعلام ـ دامت برکاتهم ـ باید از امکانات و نفوذ خود در هر منطقه، کمال استفاده را در پیشبرد این هدف بنمایند. بدین جهت لازم است جنابعالی نیز، با احتیاجی که در آن منطقه[1] احساس می‌ شود، به اصلاح کارها و رسیدگی بیشتر به امور مذهبی و اجتماعی و ارشاد و آگاهی مردم اقدام نموده و اهالی محترم نیز با رشد انقلابی خود از همکاری های لازمه با آن جناب ان‌ شاء اللّه‌ تعالی دریغ نخواهند کرد. از خدای تعالی موفقیت همگان را در راه اتحاد و پیوستگی و دفع دشمنان اسلام ومسلمین‌خواستارم. والسلام علیکم و رحمة‌ اللّه‌. به تاریخ 21 شعبان‌ المعظم 99 /۲۵تیرماه ۱۳۵۸ روح‌ اللّه‌ الموسوی الخمینی" 🔸گفتنی است امام راحل در ۱۴ آبان ۱۳۵۸ ( جلد ۱۰صحیفه امام خمینی صفحه ۴۸۲) درحکم دیگری  آیت الله روحانی را به سمت امام جمعه بابل منصوب فرمودند و ایشان نخستین نمازجمعه استان مازندران را روزجمعه ۱۸ آبان مصادف با عید سعید غدیرخم در شهرستان بابل اقامه و برگزارکرد.‌ 🆔 @sangareshohadababol
7️⃣سالروز عروج ملکوتی شهید نظرعلی طالبی زرین کمر نام پدر : محمد علی نام مادر : امه گل شکرپور تاریخ تولد :1346/01/01 تاریخ شهادت : 1367/04/31 محل شهادت : سومار نحوه شهادت : اصابت ترکش و تیر خلاص گلزار:شهدای الله رودبار، بابل «من همیشه بیاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده ها روزها را سپری می سازيم، همه را مدیون خون سرخ 🌹شهدا 🌹هستيم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت با یادگار خواهند داشت. ✍️ هادی طالبی زرین کمر @sangareshohadababol
سنگر شهدا
‍ ‍ 🌷شهدا زنده اند و نزد پروردگار روزی می خورند ، کلام الله مجید ✍️روز جمعه مورخ 17 مرداد 1399 ، به اتفاق خانواده برای مهمانی به روستای لهه بندپی رفته بودیم و در مسیر راه تمثال مبارک شهدا که در بین راه نصب شده بودن گاهی برای خانواده می گفتم که بطور مثال ، این شهید عملیات کربلای پنج ، این شهید پیکرش نیامد ، این شهید عملیات مطلع الفجر و... توضیح خلاصه ای برای خانواده بیان می کردم همانطوریکه در کانال سنگر شهدا ، شهدای عزیز را که سالگرد شهادت و تاریخ تولدشان هست معرفی میکنم و یک یادواره ای مجازی طی این چهار سال برایشان تدارک می بینیم و همچنین با سیره آنها و وصیتنامه ها و نحوه شهادتشان آشنایی هر چند محدود گرفته ایم خدا را شکر می کنیم . 🌹تا اینکه در ابتدای روستای لهه بعد از روستای شیخ موسی تصویر شهید گرامی قربان اخوان بازگیری کنار جاده تابلویش نصب شده بود توجه ام را جلب کرده با اینکه هوا مه آلود و دید کم بود با دقت نگاه کردم و دیدم درست است و به خانواده ام گفتم این شهید از شهدای بازگیر کلا هست چرا عکسش اینجا نصب شده و همینطور در ذهنم این چرا را مرور می کردم تا اینکه یکی دو ساعت بعد یکی از عزیزان پیامی برایم اینچنین ارسال کرد. سلام آقای مهدی زاده وقتتون بخیر من فرزند شهید قربان اخوان بازگیری هستم این عکس پدرم رو شما ندارید من این عکس رو برای شما فرستادم شاید  استفاده تون بشه ، انشاالله که سعادتمند و پیروز باشید ، التماس دعا برایم جالب شد و خدمت فرزند گرامی شهید هم این مطلب را بصورت پیام ارسال کردم ، فرزند گرامی شهید برای اولین بار بود که پیام فرستاده بود و عکسی را که فرستاد مشابه همان عکسی بود که بصورت تابلو کنار جاده نصب شده بود ، شاید برای ما اینگونه اتفاقات تلنگری باشد که شهدا حاضر و ناظر اعمال تک تک ما ها هستند و ما شرمسار ایثار و از خود گذشتن و فداکاری در راه و احیای دین خدا  شهدای عزیزمان هستیم 🔹جوابی که فرزند شهید برام ارسال و جواب سوالم داده شد  این بود: بله این تمثال ما نصبش کردیم ، هلاجیمه کوه  ما است ، و عکس شهیدمون رو حدود یک ماه پیش با موافقت از شورای محل و اهالی هلاجیمه نصبش کردیم و اینچنین شد که در سالشب تولد شهید قربان اخوان بازگیر ، شهید گرامی ما را در زادگاهشان دعوت کرد درود به روان پاک همه شهدا و امام شهدا و شهید عزیز و گرامی قربان اخوان بازگیر می فرستیم و یاد میکنیم از آنها با ذکر معطر صلوات🌺 این عکس را در حال برگشتن از روستای لهه گرفته ام ✍️حسن مهدی زاده 🆔 @sangareshohadababol
هر روز از مزارت بوی عشقت روان است عشقی که با بهای جانت خریده بود ❤️شهید گرامی جانبرار عزیزی از شهدای روستای قمی کلا بابل 🌷رفیق عزیزم که در کنارم بر اثر اصابت ترکش کاتیوشا به پهلو و ساق پا با لبخند زیبا ، گوییا قبل از شهادت پرده حجاب دنیایی برایش کنار زده شد در بعد از ظهر 19 مرداد 1360 کنار مسجدی در آبادان آسمانی شد روحت شاد شهید شاهد ، یاد ما هم باش 🌹 ✍️ مهدی زاده @sangareshohadababol
سنگر شهدا
1️⃣سالروز عروج ملکوتی شهید جانبرار عزیزی نام پدر : باباعلی نام مادر: زبیده نصیرایی تاریخ تولد :1342/
با من بگو مسافر ازآن یقین قلبت.. 1️⃣✍️امروز نوزدهم مرداد ماه و بیش از چهل و اندی سال از آن روز خاطره انگیز و ماندگار که برای من گذشت و هنوز آن لحظه طلایی عمرم در ذهن و خاطرم مانده و پرواز و عروج ملکوتی دوست خوبم را با این چشم و جسم گنهکار دیده و لمس کرده ام را گرامی می دارم. 🔹هرچند از نحوه شهادت و قبل و بعد از آن در این کانال خدمت دوستان گرامی قبلا شرح داده ام اما این نکته جهت یادآوری خودم و دوستان قابل ذکر است که شهادت هدیه ای از طرف خداوند است که انسان باید لایق آن باشد تا به این مقام و منزلت برسد. 🔸روز نوزدهم مرداد سال شصت یعنی 3 روز قبل از پایان مدت ماموریت 3 ماهه حضور ما در جبهه بعنوان بسیجی در شهر محاصره شده آبادان مانده بود که به اتفاق شهید جانبرار عزیزی و دیگر دوستان مرخصی ساعتی گرفته و به شهر رفته و زمان برگشت به خط مقدم ما دو نفر از بقیه جدا شده و به سمت مقر ما که ایستگاه 12 آبادان بود حرکت کردیم . تا رسیدن به مقر اصلی باید چند ماشین سوار می شدیم. 🔹کنار مسجد ابوالفضل که ایستگاه آخر ما برای رسیدن به خط مقدم بوده منتظر ماشین ماندیم که فرمانده گردان ما سردار شهید علی اکبر درویشی ( که سال بعد در عملیات رمضان به شهادت رسیده بود ) را دیدیم که در حال رفتن به سمت هتل بین المللی آبادان بود.که آشپزخانه مرکزی رزمندگان آنجا قرار داشت . او با تکان دادن دست به ما فهماند که در برگشت از هتل ما را سوار کرده و به خط مقدم میبرد. 🔸کنار دیواری روبروی مسجد ابوالفضل ( ع) تکیه دادم که با اشاره دست شهید مقداری آنطرفتر رفته تا او هم در کنارم جا بگیرد. دو نفره پشت به آن دیوار تکیه داده بودیم که ناگهان صدای مهیبی توجه مان را جلب کرد. البته این نوع صداها برای ما عجیب نبود چون آن زمان که آبادان در محاصره بود واقعا خط مقدم امن تر از خود شهر بود! ساعتی نبود که گلوله کاتیوشا یا توپ به داخل شهر اصابت نکرده و کوچه و خیابان ها در امان مانده باشد. 🔹این صدای مهیب به خاطر انفجار در فاصله 500 متری ما بود هنوز جابجا نشده بودیم که اینبار گلوله کاتیوشا دیگری با صدای مهیبی کنارمان به زمین افتاد. زمین آبادان که وجب به وجب خاک آن به خون شهدایمان آغشته شده و شاید هنوز هم بعضی ها ندانند که کدام قسمت این خاک خون کدام شهیدی که برای حفظ این میهن رفته بود ریخته شده است. با شنیدن صدای گلوله کاتیوشا من برق آسا خیز رفته و با آرنج دستم به ایشان اشاره کردم که خیز برود اما اما اما.... 🔸اما نمیدانستم که ترکش او را نیمه جان نموده و رمق خیز رفتن را از او گرفته بود. لحظاتی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. بلند شدم ابتدا به زانویش که مجروح شده بود نگاه کردم و بعد صورتش که مشخص بود درد زیادی را متحمل شده بود. او هم یکی دوبار نگاهم کرد کاری نمی توانستم بکنم، روبروی ما درب مسجد باز شد. با اشاره آنها را برای کمک طلب کردم. در همین حال که شکمم بالای زانوانش بود و در حال اشاره به رزمندگان داخل مسجد بودم دیدم صدایی از او نمی آید به آرامی جهت نگاهم را به صورت ایشان انداختم. دیدم و آنچه خدا مقدر کرده بود ، را دیدم ... آنچه که هنوز بعد از سالها دیدگانم پر از اشک و روحم به آن لحظه ناب پرواز میکند. 🔹 که واقعا بود به افق آسمان با چهره ای نورانی و با لبخندی شبیه عکس بالا نگاه می کرد. مات و متحیر بودم دو دستش را به آرامی و ملتمسانه گرفتم و گفتم داداش چی میبینی؟ به من هم بگو و این جملات را رگباری چند بار تکرار کردم اما ...... نمیدانم در آن لحظات چه دیده بود که لبخند میزد و در حال پیوستن به لقاءالله بود به ملاقات خداوند میرفت در سلف شهدا قرار میگرفت . و من لحظه عین الیقین که قبل از شهادتش به آن مقام رسیده بود را دیدم ...و دیدم چگونه با شعف و لبخند غیر قابل وصفی به وجه الله نظر کرده بود. 🔸هرچه بود و گذشت بیش از ده دقیقه این اتفاق بیشتر طول نکشید ولی برای من آن لحظات جایگزینی بعد از این همه سالها را ندارد. دوستانی که او را سوار بر وانت کرده بودند اجازه همراهی ندادند، و من که مدهوش آن لبخند زیبا و لحظات پیوستن به عالم ملکوت بودم را به سمت مسجد هدایت کردند همچنان به او که پشت ماشین وانت به سمت بیمارستان میرفت خیره شده بودم. البته کمتر از یکساعت خودم را به بیمارستان رساندم تا از وضعیتش بدانم که آنجا به من گفتند دویست متر از شما فاصله نگرفته بودیم که ایشان شهید شده بود وقتی که پیکر پاک و مطهرش را در بیمارستان دیده بودم متوجه شدم علاوه بر زانوی راست، قسمت پهلوی راستش نیز ترکش اصابت کرده بود. @sangareshohadababol
3️⃣سالروز ولادت شهید سیدقاسم موسوی سیدجلالی نام پدر : سید حسن نام مادر: مرضیه جهانی تاریخ تولد :1342/05/24 تاریخ شهادت : 1361/05/28 محل شهادت : كوشک گلزار:شهدای معتمدی نحوه شهادت 🌹 در کنار برادر رزمنده جانباز آقای حسن موقر و در یک سنگر عمومی در منطقه کوشک بوده اند ولحظه ای که به سمت فلاکس آبی که درکنار سنگر بوده آب برمی داشت درحال خوردن آب و درحالیکه لیوان در دستش بوده با ترکش خمپاره به سینه و بخشی از گلو به فیض شهادت نائل شدند.برادر دیگر این شهید والامقام شهید سید محمد موسوی نیز درتاریخ 1365/12/15در عملیات تکمیلی کربلای 5در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد که پیکرش بعد از 10سال مفقودیت درگلزار شهدای معتمدی خاکسپاری شد. اسامی از چپ1-شهید احمدعلی کوچکی 2-حسن مهدیزاده3-شهید سید قاسم موسوی4- حجت الاسلام سیدرضی میرنیا (هرسه نفرمان از حوزه علمیه جعفریه رستمکلا بودیم)5-شهید شفیعی از گیلان6-مرحوم قاسم سماکوش7-علی قاسم نتاج8-منصور علیاری 9و10دونفر نشسته از راست اهل گیلان و 11-نفرسوم هم از گرگان بود.این عکس مدرسه ای درخرداد1360، اهواز نزدیک چهار راه نادری گرفته شد. ✍️ مهدی زاده @sangareshohadababol