eitaa logo
سنگر شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
102.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
98 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگر شهدا
🌸به مناسبت سالروز #شهادت #شهید#محمد_زلقی 📅تاریخ تولد : ٢٣ مرداد ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ خرداد ۱٣٩۵
🍃از خاک های پر رمز و راز جبهه تا خاک های غریب و مظلوم فقط درس و و بندگی را می توان فهمید. بارزترین ویژگی سربازان این مرز و بوم است که در طبق بندگی گذاشته اند و پیش کش کرده اند به درگاه خدا. شاید اندک افرادی بدانند که محمد زلقی در دوران جنگ فرمانده بوده است و شاید عده کمتری بدانند که از دوران جنگ گازهای شیمیایی روزی اش شده و چه شب ها و روزها که با آن زندگی کرده و جز شکر چیزی بر لب زمزمه نکرده است. 🍃برای محمد که شب ها را در خاک های جبهه با مناجات و صبح کرده سخت است ماندن در دنیایی که پر از زرق و برق ظلمات است. گاهی عبور از سیم خاردار نفس و رسیدن به شهادت در سوری که در کنار حرم است روزی می شود. محمد به آرزوی دیرینه اش رسید اما درک این موضوع برای عده ای سخت است که کسی جان بر کف برای دفاع از حرم حضرت زینب برود. 🍃برای آرام کردن دل و شاید وجدان خودشان حرف از مادیات می زنند اما اگر خودشان روزی در دوراهی رفتن یا نرفتن بمانند می دانند که هرچه در کفه ترازو بریزند برابری نمی کند با جان انسان که در کفه دیگر است. کاش از این ترازو درس عبرت بگیرند و به فکر باشند روزی که باید جوابگو باشند در مقابل قضاوت هایشان. 🍃پایان قصه شهادت ختم می شود به سخن زیبای حضرت زینب «ما رأیت الا جمیلا» اما پایان قضاوت ها ختم می شود به جایی که باید پاسخ داد به دلهایی که خون شد از تیر طعنه و نمک زخم زبان ✍️نویسنده: منتظر 🌸به مناسبت سالروز #محمد_زلقی 📅تاریخ تولد : ٢٣ مرداد ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ خرداد ۱٣٩۵ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🌹مزار شهید : خوزستان_روستای سر بیشه دزفول 🌐 @sangareshohadababol
سنگر شهدا
#شهید #یدالله_قاسم_زاده 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب 🗺مزار : بهشت زهرا
‍ 🍃میگن بابا شهید شده، عمو. چیه؟ چه شکلیه؟ این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود. و ماند که چه جواب بدهد؟ چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست. نمی‌توانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست. چشمان مالامال اطرافیانش زمین خشک را کرد. آرام بسته بود، آرام خوابیده بود، آرام و زیبا. خواهر با صدایی آغشته به در گوش برادر نجوا میکند: "گلم را به «س»سپردم." خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی! به که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس شد، چگونه همدم غم زده های حسین شد، چگونه مرحم زخم هایشان شد، خیالت راحت باشد. آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه می‌خورند. شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند... راستی با هر همسر و فرزندانت چشم انتظار ، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...! دردسری بود نمی دانستیم حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم نگرانم که پس از مردن من برگردی پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب 🗺مزار : بهشت زهرا قطعه ۵۳ @sangareshohadababol
📌 ماجرای کسی که ادعا می‌کرد حضرت زینب است... ▪️ سراسیمه نزد امام هادی علیه‌السلام رفتیم و عَرضه داشتیم: «آقاجان! شخصی پیدا شده و ادعا می‌کند زینب کبری سلام‌الله علیها است! جمع کثیری از مردم- حتی مخالفان- جمع شده‌اند که او را ببینند. حال چه کنیم؟» ▫️ امام علیه‌السلام فرمودند: «اگر آن شخص زینب کبری باشد، چون ولایتِ تکوینی به عالم ملک و ملکوت دارد، حیوانات درنده به او کاری ندارند و احترامش را حفظ می‌کنند. او را در قفس شیر بیندازید تا کذب ادعایش ثابت شود.» ▪️ به اتفاق امام، آن زن را نزدیک قفس شیر بردیم. زنِ مدّعی ترسید و گفت: «شما می‌خواهید زینب کبری عظمی را بکشید؟ حال که من از دنیا نرفتم و به معجزهٔ الهی زنده مانده‌ام!» ▫️ در این حال امام هادی علیه‌السلام داخل قفس شیر رفتند و بدون اینکه اتفاقی بیفتد از قفس خارج شدند. آنگاه آن زن شروع به استغاثه کرد و ادعایش را پس گرفت... ▪️ با خودم فکر می‌کردم، حضرت زینب کیست که ۱۵۰ سال بعد از عاشورا، چنان عظمت والاتری پیدا کرده که به نام او ادعا می‌کنند؟ او کیست که ولایت تکوینی به عالم ملک و ملکوت دارد؟ او کیست که حتی از درندگان کربلا- که از حیوان هم پست‌تر بودند- نترسید و شجاعانه برایشان خطبه خواند و جانِ برادرش را حفظ کرد؟ ▫️ بی‌شک ایشان بارزترین نمونهٔ یک یاور امام هستند. بعد از این اتفاق، درس‌های زیادی برای یاری امام زمانم گرفتم. 📖 ؛ @sangareshohadababol
سنگر شهدا
‍ ‍ « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» "هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند." 🍃اعتقاد عجیبی به این داشت و مانند نیروی مغناطیسی عظیمی او را به وادی عاشقی کشاند. 🍃معتقد بود بین و شهادت فرسخ ها فاصله‌است. شوق کاری کرد که از تعلقات دنیوی دل بکند. دو بال از قرض بگیرد و خود را به آسمان برساند. 🍃بعضی آدم ها اهل زمین نیستند بلکه در آسمان، سبک بال و عاشق به سوی ابدیت میکنند. علیرضا هم حس کرده بود دیگر زمین جایی برای ماندن نیست، باید هرطور شده برود. 🍃همسرش با صبری که از طلب کرده بود برای شهادت آماده بود. اما دختران بابایی اند و دل کندن برایشان سخت بود. مخصوصا برای زهرای بابا که علاقه خاصی به پدر داشت. او را با توکل به خدا برای حفاظت از فرستاد. 🍃ایام شعبانیه همه سرمست از عِطر ولادت پسران بودند. اهل محل با شور و شوقی وصف ناشدنی خود را برای ولادت علمدار کربلا آماده کرده بودند. 🍃همان شب بود که علمدار، سربازِ حریمِ عشق را خرید و عیدی خود را با دستی مجروح شده و چشمانی که برای دفاع از حرم فدا شده بود گرفت. حالا در و دیوار این کوچه پر شده از بنر های تسلیت و تبریک شهادت . 🍃بسیجیِ همیشه در خط، از دوران هشت سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت، بدون وقفه و با عشق جنگید و جهاد کرد. جهاد در راه خدا را توفیقی عظیم می‌دانست که از طرف خداوند شامل حالش شده بود. 🍃او رفت و هنوز یاد و خاطره اش بین مردم به یادگار مانده است. می گویند مردم دار و همسایه خوبی بود. به رسید. 🍃آرزوی دیرینه همه مردان خدا، شهادت است که سعادت میخواهد و او نیز مثل همه مردان آسمانی این نصیبش شد. ای کاش ما هم سعادتمند شویم... 🍃اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك.... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ شهریور ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵. فلوجه عراق 🥀مزار : اراک 🌐 @sangareshohadababol
سنگر شهدا
‍ 🍃از خاک های پر رمز و راز جبهه تا خاک های غریب و مظلوم فقط درس و و بندگی را می توان فهمید. بارزترین ویژگی سربازان این مرز و بوم است که در طبق بندگی گذاشته اند و پیش کش کرده اند به درگاه خدا. شاید اندک افرادی بدانند که محمد زلقی در دوران جنگ فرمانده بوده است و شاید عده کمتری بدانند که از دوران جنگ گازهای شیمیایی روزی اش شده و چه شب ها و روزها که با آن زندگی کرده و جز شکر چیزی بر لب زمزمه نکرده است. 🍃برای محمد که شب ها را در خاک های جبهه با مناجات و صبح کرده سخت است ماندن در دنیایی که پر از زرق و برق ظلمات است. گاهی عبور از سیم خاردار نفس و رسیدن به شهادت در سوری که در کنار حرم است روزی می شود. محمد به آرزوی دیرینه اش رسید اما درک این موضوع برای عده ای سخت است که کسی جان بر کف برای دفاع از حرم حضرت زینب برود. 🍃برای آرام کردن دل و شاید وجدان خودشان حرف از مادیات می زنند اما اگر خودشان روزی در دوراهی رفتن یا نرفتن بمانند می دانند که هرچه در کفه ترازو بریزند برابری نمی کند با جان انسان که در کفه دیگر است. کاش از این ترازو درس عبرت بگیرند و به فکر باشند روزی که باید جوابگو باشند در مقابل قضاوت هایشان. 🍃پایان قصه شهادت ختم می شود به سخن زیبای حضرت زینب «ما رأیت الا جمیلا» اما پایان قضاوت ها ختم می شود به جایی که باید پاسخ داد به دلهایی که خون شد از تیر طعنه و نمک زخم زبان ✍نویسنده: منتظر 🌸به مناسبت سالروز #محمد_زلقی 📅تاریخ تولد : ٢٣ مرداد ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ خرداد ۱٣٩۵ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : خوزستان_روستای سر بیشه دزفول 🌐 @sangareshohadababol
🌹همان مقداری که فداکاری در پیشبرد نهضت کمک کرده، خطبه‌های و هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تاثیر داشته است. 📚صحیفه نور؛ج17؛ص59 @sangareshohadababol
سنگر شهدا
‍ 🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: منتظر 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه @sangareshohadababol
✍ تیرها، فقط به عاشق‌ها اصابت نمی‌کنند! جانِ عاشق‌‌ها، در مُشتِ محبوبی به اَمن و اَمان رسیده است که دست کسی دیگر بدان نمی‌رسد. عاشورا هم که برایش تدارک ببینند، باز جز زیبایی چیزی نمی‌بیند! عاشق‌ها می‌آموزند جامی را سر بکشند، که جانشان را بپیراید برای محبوب‌شان ... این است که در لابلای تحیر تماشاگران، جام بلا از یکدگر می‌ربایند. ※ ویژه شهادت سلام‌الله‌علیها @sangareshohadababol
سنگر شهدا
‍ 🍃از خاک های پر رمز و راز جبهه تا خاک های غریب و مظلوم فقط درس و و بندگی را می توان فهمید. بارزترین ویژگی سربازان این مرز و بوم است که در طبق بندگی گذاشته اند و پیش کش کرده اند به درگاه خدا. شاید اندک افرادی بدانند که محمد زلقی در دوران جنگ فرمانده بوده است و شاید عده کمتری بدانند که از دوران جنگ گازهای شیمیایی روزی اش شده و چه شب ها و روزها که با آن زندگی کرده و جز شکر چیزی بر لب زمزمه نکرده است. 🍃برای محمد که شب ها را در خاک های جبهه با مناجات و صبح کرده سخت است ماندن در دنیایی که پر از زرق و برق ظلمات است. گاهی عبور از سیم خاردار نفس و رسیدن به شهادت در سوری که در کنار حرم است روزی می شود. محمد به آرزوی دیرینه اش رسید اما درک این موضوع برای عده ای سخت است که کسی جان بر کف برای دفاع از حرم حضرت زینب برود. 🍃برای آرام کردن دل و شاید وجدان خودشان حرف از مادیات می زنند اما اگر خودشان روزی در دوراهی رفتن یا نرفتن بمانند می دانند که هرچه در کفه ترازو بریزند برابری نمی کند با جان انسان که در کفه دیگر است. کاش از این ترازو درس عبرت بگیرند و به فکر باشند روزی که باید جوابگو باشند در مقابل قضاوت هایشان. 🍃پایان قصه شهادت ختم می شود به سخن زیبای حضرت زینب «ما رأیت الا جمیلا» اما پایان قضاوت ها ختم می شود به جایی که باید پاسخ داد به دلهایی که خون شد از تیر طعنه و نمک زخم زبان ✍نویسنده: منتظر 🌸به مناسبت سالروز #محمد_زلقی 📅تاریخ تولد : ٢٣ مرداد ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ خرداد ۱٣٩۵ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : خوزستان_روستای سر بیشه دزفول 🌐 @sangareshohadababol
▪️گفتگوی امام سجاد (علیه السلام) با ابن زیاد در دارالاماره کوفه👇 ‌ 🔴ابن زیاد رو به امام سجاد (علیه السلام) کرد و پرسید: _تو کیستى؟ 🔵حضرت پاسخ داد: _من على بن الحسین هستم. 🔴ابن زیاد گفت: _مگر على بن الحسین را خداوند (در کربلا) نکشت؟ 🔵امام(علیه السلام) فرمود: _من برادرى به نام على بن الحسین (حضرت علی اکبر) داشتم که مردم (ستمگر) او را به قتل رساندند. 🔴ابن زیاد گفت: _نه، او را خداکشت! 🔵امام (ع) با استفاده از آیه ۴۲ سوره زمر فرمود: _«اللهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (خداوند، جانها را به هنگام مرگشان مى گیرد). (یعنى هر چند خداوند، جان هر کس را هنگام مرگ مى ستاند ولى برادرم را عده اى ستمکار به رساندند). 🔴ابن زیاد که از این جواب دندان شکن خشمگین شده بود، گفت: _تو با جرأت و جسارت پاسخ مرا مى دهى؟! هنوز در تو، توانایى پاسخگویى به من وجود دارد؟ او را ببرید و گردن بزنید!! 🔵 (س) وقتی این وضع را دید، (ع) را در آغوش گرفت و خطاب به ابن زیاد فرمود: _بس است! هر چه خواستى از خون ما بر زمین ریختى. سپس افزود: به خدا سوگند! از او جدا نخواهم شد، اگر مى خواهى او را بکشى، مرا نیز همراه او به قتل برسان! 🔴ابن زیاد به حضرت زینب و (ع) نگاهى انداخت و گفت: _شگفتا از مِهرِ خویشاوندى! به خدا سوگند! گمان مى کنم این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. از او () درگُذرید که گمان مى کنم همین بیمارى براى درد و رنجش کافى است! 🔵امام سجاد (علیه السلام) رو به عمه اش کرد و فرمود: _عمه جان! تو آرام باش تا من با وى سخن بگویم. آنگاه رو به ابن زیاد کرد و فرمود: _آیا ما را به قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست؟! ‌ 🔴پس از این گفتگوها ابن زیاد که کاملا شکست خورده بود، دستور داد على بن الحسین (ع) و همراهانش را درخانه اى کنار مسجد اسکان دهند. ‌ 📚لهوف، ص ۲۰۲ ‌ (ع) تسلیت 🏴 🌹ورود کاروان اسرا به کوفه 🇮🇷 @sangareshohadababol
🌹همان مقداری که فداکاری در پیشبرد نهضت کمک کرده، خطبه‌های و هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تاثیر داشته است. 📚صحیفه نور؛ج17؛ص59 🇮🇷 @sangareshohadababol
22.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نماآوا|☀️خورشید مَدینه... 🔸همخوانی عربی - فارسی استدیویی 🎉به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها🌸 ⭕️اجرا: 💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/APHio 📲 @tasnim_esf