eitaa logo
سنگَرِرِسآنه🪖
776 دنبال‌کننده
949 عکس
964 ویدیو
15 فایل
• آرشیو محتوای تولیدی خادم الشهدا • #استان_اصفهان 🔸️🔹️ ¦↫سنگــــر رسانه •• از عَناوینِ جَهان خادِمِتان ما را بَس ...
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگَرِرِسآنه🪖
تولدت مبارک ای تولد دوباره زندگیم ...! ❤️ #ویژه_استوری 📲 💠 #سالروز_ولادت #سردار_شهید_حاج_احمد_کاظم
🔺 کی بود‼️ 👤 پدرم دوستی در سپاه به اسم سردار خالقی داشت که از سفر کربلا کبوتری برای پدر به سوغات آوردند و گفتند که این کبوتر را از حرم گرفته اند و آنها روز عاشورا خون گریه می کنند. چون اسم امام حسین (ع) روی این کبوتر بود پدر با عشق به این کبوتر نگاه می کرد و منتظر بود تا روز عاشورا شود و این صحنه را از نزدیک ببیند. اما یکی از روزها که این پرنده در خانه رها بود گربه حمله کرد و آن را از بین برد؛ شاید باورتان نشود احمد ' کاظمی که نام او لرزه به تن دشمن می انداخت بالای سر این کبوتر گريه می کرد چنانکه یکی از همسایه ها که صدای گریه پدرم را شنیده بود گمان برده بود که برای یکی از اعضای خانواده ما اتفاقی افتاده است؛ شهید کاظمی در کار با کسی تعارف نداشتند ولی در باطن دلشان بسیار لطیف و نازک بود. •• 📌نقل از فرزند شهید 🆔 @koolebar_esf
سنگَرِرِسآنه🪖
🔺#احمد_کاظمی کی بود‼️ 👤#پای_مکتب_شهدا پدرم دوستی در سپاه به اسم سردار خالقی داشت که از سفر کربلا کب
🔺 کی بود ‼️ 👤 یک بار نشد که ما به عنوان خانواده و نزدیک ترین افراد به او از زبان پدرمان داستان مجروحیت انگشتشان را بشنویم. در جمع خودمانی هم چند بار از طرف آشنایان در این رابطه سوال شد ایشان به شوخی می گفتند محمدمهدی کوچک بود انگشت مرا گاز گرفت و کند!! مگر خیلی سخت است که بگوید این تیر خورد و اینگونه شد ولی نگفت و تازه بعد از شهادتشان بود که از زبان سردار رشید شنیدیم که در عملیات خیبر انگشتشان تیر خورده و به پوست اویزان می شود. شهید کاظمی انگشت را جدا می کند و به گوشه ای پرت می کند و سپس انگشت خود را داخل نمک فرو می کند. •• 📌نقل از فرزند شهید مصاحبه منتشر شده ۱۴۰۰ 🆔 @koolebar_esf
📄|شهید «کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات می‌‌کند احساس کند که یک ‌شهید را ملاقات کرده است...»🌿 🆔 @koolebar_esf
📄|شهید خودتون رو بزنید به امواج کار، نگذارید چوب کبریتی خطا، یه جا در کار باشه...! 🆔 @koolebar_esf
يادگاران ۲۲ ، نويسنده: رمضان بعد از سال‌ها دیدمش. خیلی با هم حرف زدیم. ناراحت بود که چرا بچه‌ها هر کدامشان رفته‌اند یک جایی و مشغول شده‌اند و از هم بی‌خبرند. بعضی از رفقا یا کار نداشتند یا زده بودند توی کارهایی که ربطی به رشته‌شان نداشت یا رفته بودند خارج. می‌گفت «من این چند سال با کلی شرکت‌های داخلی و خارجی ارتباط داشته‌م. تجربه دارم. هرکداممون با مجموعه‌هایی ارتباط داریم. ظرفیتمون خیلی بالاست. یه مجموعه درست کنیم، باهم مشغول کار می‌شیم، تولید می‌کنیم، هوای هم رو داریم و دیگه تکی نمی‌ریم توی سیستم که همرنگ سیستم بشیم.» حرف هم را خوب می‌فهمیدیم. بعد از آن افطار چند بار تلفنی حرف زدیم. یک بار هم آمد دفترم. می‌گفت «زودتر جمع بشیم و کار اقتصادی راه بندازیم.» خودش هم کارهایی را شروع کرده بود. برای صنایع خودروسازی قطعه تولید می‌کرد. می‌گفت «چرا حوزه‌ی اقتصادی برای ما شده حوزه‌ی ممنوعه؟ الان باید کاری کنیم که بچه‌ها محتاج نون شبشون نباشن.» 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf