روز سـوم عمليات بود
حاجی هم می رفت خط و برمی گشت.
آن روز ، نمازظهر را به او اقتدا كرديم سر نمازعصر ، يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصر را ايشان خواند .
مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده حاج همت غـش كرد و افتاد زمين ضعف كرده بود و نمی توانست روی پا بايستد سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه ی سنگر نشسته بود با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچه ها صحبت ميكرد ؛خبر می گرفت و راهنمایی می كرد اينجا هم دست از کار برنداشت.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
ساعت یک دو نصفه شب بود. صدای شُرشُر آب می آمد. توی تاریکی نفهمیدم کی است. یکی پای تانکر نشسته بود و یواش، طوری که کسی بیدار نشود، ظرف ها را می شست. جلوتر رفتم. حاجی بود.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
کار خاصی نیاز نیست بکنیم!
کافیه کارای روزمرهمون رو
به خاطر خدا انجام بدیم
اگه توی این کار زرنگ باشی
شک نکن شهید بعدی تویی... :)❤️
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad