16.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیشنهاد_دانلود
قسمت میدم...💔
🔸کربلایی محسن محمدی پناه.
https://eitaa.com/sangarshoad
روز سـوم عمليات بود
حاجی هم می رفت خط و برمی گشت.
آن روز ، نمازظهر را به او اقتدا كرديم سر نمازعصر ، يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصر را ايشان خواند .
مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده حاج همت غـش كرد و افتاد زمين ضعف كرده بود و نمی توانست روی پا بايستد سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه ی سنگر نشسته بود با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچه ها صحبت ميكرد ؛خبر می گرفت و راهنمایی می كرد اينجا هم دست از کار برنداشت.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
دیدم حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین على علیه السلام رو میخوند من ترکش نشسته بودم .
ترسیدم فقط میتونست دو سه متر جلو رو ببینه گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم ولى توجه نکرد.
همینطور که میخوند با ناراحتى گفتم سر تو بیار بالا خیلى خطر ناکه باز هم به حرفم توجه نکرد.
داشتم عصبانى میشدم که با جدیت گفت: چه کارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالایک لحظه توجه کردم به دور و برمون دیدم اطوافمون پر از زنهاى بى حجاب میترسید چشمش بیوفته به نامحرم.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
زمانی که هادی در منزل ما کار لولهکشی میکرد
او را بهتر شناختم. بسیار با ایمان بود. حتی یک بار ندیدم که در منزل ما سرش را بالا بیاورد. چند بار خانم من، که جای مادر هادی بود، برایش آب آورد. هادی فقط زمین را نگاه میکرد و سرش را بالا نمیگرفت.
من همان زمان به دوستانم گفتم: من به این جوان تهرانی بیشتر از چشمان خودم اطمینان دارم.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
حمید کتابی را برداشت و از فروشنده پرسید: شما این کتاب را خوانده اید؟ می دانید موضوعش چیست؟
فروشنده گفت: از ظاهرش بر می آید که درباره اثبات قیامت باشد. مقدمه اش را که بخوانید معلوم میشود.
حمید جواب داد: من کتاب را زمانی می توانم بخوانم که هزینه آن را داده باشم شاید ناشر یا نویسنده راضی نباشند. ولی الان نمی توانم مقدمه اش را بخوانم.
#شهید_حمید_مرادی_سیاهکالی
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
کانون فرهنگی مذهبی سنگر شهدا بافق:
https://eitaa.com/sangarshoad
[✍🏻| #میدونستی_شهید_دهقان_امیری]
با رفیق بازی عاقبت به خیر شد؟🙃
با شهدا رفاقت کرد
و این رفاقت آسمونی
عاقبت به خیرش کرد...🍃
انشاالله رفاقت هامون آسمونی و پایدار باشه و آخر این رفاقت ها به شهادت ختم بشه🤷♂☺️
#رفیق_آسمونی
#رفیق_شهیدم
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود. بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم.
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و میروند، رسید به چراغ قرمز...
ترمز زد و ایستاد...
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر…
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب!
اشهد ان لا اله الا الله…
هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟!
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت:
“مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن.
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
#شهید_مجید_زین_الدین
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
•☄🧡•
" بِـســمِ رَبّ شــهــدا "
ذکر روز دوشنبه:
یـا قاضی الحاجات🧡🍂
الـلـــهُـمَ عَـجـلِ وَلـیـــکَ الـفَـرَج
https://eitaa.com/sangarshoad
سلام
خدمت همسنگری های عزیز 🙋♂
✍دوستان انشالله می خوایم یک طرح و برنامه هایی را ان شالله قرار برگزار بشه هم توی سنگر شهدا هم توی کانال...
🪴دوستان برای اینکه کار بازخورد و تأثیر بهتری داشته باشه و کارمون زودتر بگیره به کمک شما نیاز داریم:
🙂رفقا اولین کار اینه که تمام دوستان پنج تا رفیق و دوستشون را به کانال دعوت و عضو کنند با این لینک👇:
https://eitaa.com/sangarshoad
هم ثواب داره هم رفقاتون را با شهدا آشنا و رفیق میکنید که این کار، کاری هست که می تونید بهترین کار را در حق رفیقت ادا کنی😇
پس اولین کار😁
منتظریم...
همیشه دنبال یافتن تکلیف خود بود و زندگیاش را بر تکلیف محوری بنا کرده بود.
وقتی تکلیف را تشخیص می داد، می گفت باید انجامش بدهم. ولو اینکه به خاطر انجام آن، تحقیر یا دچار مضیقه مالی بشوم.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad
یک روز که مهدی از مدرسه به خانه آمد، از شدت سرما تمام گونه ها و دست هایش سرخ شده بود.
پدرش همان شب تصمیم گرفت برای اوپالتویی تهیه کند. دو روز بعد، با پالتوی نو و زیبایش به مدرسه می رفت؛اما غروب همان روز که از مدرسه بر می گشت با ناراحتی پالتویش را به گوشه اتاق انداخت. همه با تعجب به او نگاه کردند.او در حالی که اشک در چشمش نشسته بود،
گفت: چه طور راضی شوم که پالتو بپوشم،وقتی که دوست بغل دستی ام از سرما به خود می لرزد؟
#شهید_مهدی_باکری
#رفیق_شهیدم
#خاطرات_شهدا
#سنگر_شهدا
https://eitaa.com/sangarshoad