🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
94
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمد_سخندان
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
دست مےگیرد
و دل میبرد
و در رهش #سر میدهند
این #حسین ڪیست
ڪہ این گونہ عطایـے دارد
📎حسینیان محرم امسال را بہ یادتان سینہ مےزنیم ...
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#دو_طفلان_حضرت_زینب_س
جز این دو میوه قلبــم ثمـر نداشته ام
ببخش اگر که پسـر بیشتـر نداشته ام
برای اینکه شبیه تو بی کفـــن باشند
برایشـان کفــــن از خانه برنداشته ام
#چهارم_محرم
#روز_طفلان_حضرت_زینب_س
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#شهید_پلارک
#بہ_شیوه_حــــر
●شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.»
●نصف شب که شد. گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد. بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت: «حالا بریم» چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم.
✍راوی: همرزم_شهید
#شهید_سید_احمد_پلارک🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
چہ ساده و بی آلایش
نه طبلے، نه چلچراغی
و نه صدای دلخراشی
نه ناظـری ڪہ
انگیزه خودنمایے باشد
خالص و خود خواستہ
حلقه همسنگران
ڪه هم دین دارند
و هم آزاده اند
#ڪربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
●پسرم ازروی پله ها افتاد ،دستش شکست.
بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه راکه داشت به شدت گریه میکرد بغل گرفت.
ازخانه دویدبیرون.چادرسرم کردم ودنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رودطرف خیابان.تامن رسیدم به او،یک تاکسی گرفت.
درآمد لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.
●خانه ما آفتاب گیربود.ازاواسط بهارتااوایل پاییز من وچند بچه قدونیم قد،دایم باگرما دست و پنجه نرم می کردیم.
فقط یک پنکه درب وداغان داشتیم.من نمی دانستم عبدالحسین فرمانده گردان است ولی می دانستم حقوق اوکفاف خریدن یک کولر را نمی دهد.
یک رو اتفاقی فهمیدم ازطرف سپاه تعدادی کولر به او داده اند تابه هرکس خودش صلاح میداندبدهد.
بعضی از دوستانش واسطه شده بودند تایکی ازآنهاراببردخانه خودش ،قبول نکرده بود.بهش اصرارکرده بودند.
گفته بود:این کولرهامال آن خانواده هاییه که جگرشون داغ شهید داره ،تاوقتی اوناباشن نوبت به خانواده من نمی رسه...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#سالروز_ولادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
به عبادتے میهمانش ڪنیم
تـا
بہ شفاعتی میهمانمان ڪند ...
ان شاءالله
#حبیب_حرم
#شهیدسردار_حسین_همدانی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#شب_پنجم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم
مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد
روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید
ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد
پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت
امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟!
پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد
حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند
دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد ودوبارازدنیا رفت.
(ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام اورا را دردفترزائران حسین ثبت کن.)
#شب_پنجم_محرم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_یازدهم
💠 پایان دوره آموزشی
بعد از 15 روز آموزش فشرده و مرخصی یکی دو روزه ، آموزش بیشتر جنبه عملی پیدا کرد
میدان تیر و پیاده روی های طولانی با تجهیزات در کوههای اطراف.
عده زیادی بودند که شیطنت می کردند و فرمانده مجبور می شد آنها را تنبیه کند از جمله عضو ثابت این تنبیه ها هم بودیم .
فرمانده برای اینکه مدتی از دست ما راحت شود قله کوه بزرگی که در نزدیکی میدان تیر واقع شده بود را در نظر میگرفت که باید تا نوک قله رفته و بعد از رسیدن و دادن شعار الله اکبر بازگردیم .
فرمانده که فکر می کرد برای مدتی راحت شده با مشاهده ما سر قله بعد از دقایقی مستاصل می شد.
خوب ما بچه روستا بودیم و چست و چابک
در یکی از مانورهای آخر آموزش ، قبل از نماز صبح با تمام امکانات از پادگان زدیم بیرون و پس از طی کوهای اطراف ظهر رسیدیم میدان تیر
مردادماه و هوای گرم و کویری یزد حسابی همه را تشنه کرده بود
ولی آموزش بود و شرایط خودش کسی آبی همراه نداشت .
به آمبولانسی که همراه کاروان بود نزدیک شدم و تقاضای آب کردم
آنها هم اجازه آبرسانی ندشتند
راننده آمبولانس دلش سوخت و کمی آب داخل لیوانی ریخت .
هنوز در دستانم نگرفته بودم که فرمانده مثل باز شکاری حاضر و تمام آب فلاسک را روی سرم خالی کرد
آبی سرد و گوارا ، همین هم غنیمت بود
سایر نیروها که برای نوشیدن آب امیدوار شده بودند با دیدن این صحنه امیدشان نا امید شد و دیگر خیال همه راحت شد.
البته بعد از پایان برنامه در همان نقطه پذیرای صورت گرفت .
بعدها در ساعات و روزهای ابتدای اسارت راز تشنه نگهه داشتن و تمرین تشنگی دوره آموزش خودش را نشان می دهد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_دوازدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 2 📿 3 📿 4 📿 13 📿15 📿 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_817_854)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
95
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مجتبی_کرمی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
گفتم صبا بگو، از قاف و شین و عین
از کاروانِ عشق، وز شاهِ عالمین
گفتا که همرهِ "بازاین چه شورش است"
"حیّ علی العزا، "حیّ علی الحسین"
#سلام_بر_نینوا
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊