eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 سخن‌نگاشت | ماجرای غصب فلسطین این است: ▪️توطئه انگلیس، سرمایه صهیونیست‌ها و همراهی شوروی 🔸رهبر انقلاب: این عبرت‌آموز است که هر دو اردوگاه سرمایه‌داری و کمونیسم با قارون‌های صهیونیست به هم‌افزایی رسیدند؛ انگلیس اصل توطئه را طرّاحی و پیگیری کرد، سرمایه‌داران صهیونیست اجرای آن را با پول و سلاح بر عهده گرفتند، و شوروی اوّلین دولتی بود که تأسیس دولت نامشروع را به رسمیّت شناخت و انبوه یهودیان را به آنجا اعزام کرد. ۱۴۰۰/۲/۱۷ 🌙 @Khamenei_ir
سخنان رهبر انقلاب به مناسبت روز قدس ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
آخرین جمعہ ی ماه رمضان است خون هر کشتہ ی مظلوم تو را میخواند.. اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اللّهُمَّ ... مَنْ أوی‏ إِلی مَأویً فَأنْتَ مَأوای، و مَنْ لَجأ إلی‏ مَلْجإ فَأنْتَ مَلْجَأی‏ بارالها...! هر كس به دنبالِ پناهى است، تو پناهِ منى و هر كس در پىِ دلْ آرامى است، تو دلْ آرامِ منى... قنوت‌امام‌حسین‌علیه‌السلام علامه مجلسی، بحار الأنوار ج ۸۵ص ۲۱۴ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 پذیرش شرایط ایران۲ در بند سه و چهار نگهبان قد بلندی بود که تا روز آخر از برخورد خشن با بچه‌ها دریغ نمی‌کرد البته در این چند روز حسابی ناراحت بودند از آن طرف می‌دیدند که ما به زودی آزاد می‌شویم و آنها در چنگال حزب بعث باید به جنگ با کویت و امریکا بروند از آن طرف نامه صدام و پذیرش شرایط ایران که انصافا شکست بزرگی بود برای آنها ، لذا بیاد دارم نگهبان مورد اشاره روبروی آسایشگاه ده پایش را بلند کرده بود و با اشاره به چکمه‌اش می‌گفت اگر به فرامین احترام نگذارید تا لحظه آخر که از این جا می‌روید حتی داخل اتوبوس سرتان را زیر پایم له می‌کنم . بنا به قول دوستان ، نگهبان دیگری می‌گوید تا روز آخر شما را می‌زنم تا مبادا بعداً پشیمان شوم . روز چهارشنبه۲۴ مرداد اعلام می‌شود که اولین گروه اسرا جمعه همین هفته آزاد خواهندشد. چه لحظه شیرینی، واقعا وصف آن لحظات غیر قابل تصور است. جمعه ۲۶ مرداد از راه رسید و اولین گروه که شامل هزار نفر می‌شدند از بند رها شدند. غروب آنروز تلویزیون در بخشهای مختلف خبری تصاویر اسرای دو طرف را به تصویر کشید . همه پای تلویزیون میخکوب شده بودیم. اسرای ایرانی را می‌دیدی که با لباس نظامی آستین کوتاه که گشادی لباسها به تنشان زار می‌زد ، با دستان خالی و چهره های آفتاب سوخته و نحیف مثل خودمان. از آنطرف اسرای عراقی را نشان می‌داد با چهرهایی سرخ و سفید در پوشش کت و شلوار انکادر کرده و ساک مسافرتی همراه با سوغات و... قیافه‌هایی که بیشتر به دیپلمات می‌خورد تا اسیر. واقعا که مسوولین نگهداری از اسرای عراقی آبروی ما را در این لحظات آخر خریدند . بازتاب و نتیجه همه این ده سال مقاومت در این چند روز به تصویر کشیده می‌شود. این لحظات خلاصه ای فشرده از پشت پرده تاریخ بود هر لحظه‌اش پاسخی گویا به قسمتی از تاریخ دفاع مقدس. هر صحنه اش حقانیت ما را به زیباترین وجه به تصویر می‌کشید و مظلومیت ما را فریاد می‌زد. تجاوز به کویت یعنی تصدیق حمله صدام به خرمشهر در ۳۱ شهریور ۵۹ ، یعنی تعیین متجاوز چقدر سردمداران حزب بعث دروغ و تهمت به خورد نگهبانان دد منش بعثی دادند مبنی بر اینکه اسرای عراق در ایران چه شکنجه ها که نمی‌شوند ، حتی فیلم ساختند که اسرای عراقی را با بستن میان دو خودرو که در جهت خلاف یکدیگر حرکت می‌کنند دو تیکه می‌کنند و... و به تبع آن با چنین اتهامات واهی سالها اسرای ما را شکنجه کردند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 11 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir-(www.AvayeQuran.ir)joze25.mp3
4.07M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸 (تندخوانے) جزء بیست و پنجم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃 🌷 ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
اِالهی.. ! فَاجْعَلْ تَوْبَتى هذِهِ تَوْبَةً لا اَحْتاجُ بَعْدَها اِلى تَوْبَةٍ ... با تو، به تو بر ميگردم خدایا خودت کمک کن ... وَ أَذِقنی حَلاوَةَ الصُّنعِ فیما سَأَلتُ.. مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شیرینی استجابت بچشان ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
📎سردار راز ۲۱ داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی آن طرف اروند، مدتی هم از من و او کسی خبری نداشت، آن روز ها در خانه،همه  گمان کردند علی هم شهید شده ، همه مشغول مصیبت محمود ، اما در فکر علی ؛ شاید هم عده ای خودشان را برای شهادتش آماده کرده بودند..... دیدند از دور، از سرکوچه ،آرام آرام می آید، اما از آمدنش عجیب تر، لباسش بود! می شد حدس زد که کلی ترکش با خودش آورده، زخمی شده بود . پیراهن سفیدش همه را به شک انداخت، فکر کردند او نمی داند، خواستند یک طور متوجه اش کنند، که خودش گفت: می دانم( دایی) محمود شهید شده... گفتند:اگر می دانی؛ چرا سفید پوشیدی؟ گفت:«شهید (شدن) عزا ندارد» می گفت:«اگر شهید شدم،کاری نکنید که مردم فکر کنند پشیمان شده اید،همه که دوست نیستند. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
📎سردار راز ۲۱ داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی آن طرف اروند، مدتی ه
○ نماز شب علی هرگز ترک نمی‌شد، تا طلوع آفتاب نمی‌خوابید. می‌گفتم:«علی‌جان! بخواب خسته‌ای!» می‌گفت:«کراهت دارد.» هیچگاه نمی‌توانم حالات سیدعلی را هنگام نماز خواندن توصیف کنم. ●او همچون فردی ناتوان و فقیر به روی قبله می‌نشست، با گردنی کج با خشوع با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد. سجده‌های طولانی،‌حالات عرفانی و روحانی خاصی داشت. گاهی که نماز می‌خواند از پشت به او نگاه می‌کردم، می‌گفتم:«خوش به حالت سیدعلی! قامتت چون حضرت ابوالفضل (ع)، مظلومیت و ایثارت چون جدت امام حسین (ع) و سجده‌هایت چون امام سجاد (ع) است.» ○روضه‌ی حضرت زینب خیلی در من تاثیر می‌گذاشت و تنفر مرا نسبت به یزیدیان بر می‌انگیخت، گفت: همیشه این تصور را داشتم که اگر در زمان امام حسین (ع) بودم حتما به یاری ایشان می‌رفتم. ●وقتی سیدعلی 15 سالش نشده بود و می‌خواست به جبهه برود من مخالفت می‌کردم و می‌گفتم:«نه؛ امکان ندارد، تو بچه‌ای جلوی دست و پای رزمندگان را می‌گیری». ○سیدعلی از این حرفم ناراحت و افسرده شد، گفت: لحظه‌ای به یاد روزهایی افتادم که آرزو داشتم در زمان امام حسین (ع) بودم و به آنان یاری می‌دادم. حس و حال علی هم برای شرکت در جبهه و یاری امام زمان خویش همین بود. اما من اجازه این کار را به او نداده بودم. لحظه‌ای به خودم آمدم، پسر من که از علی‌اکبر (ع) امام حسین(ع) بالاتر نبود. ●برای همین با رفتنش به جنگ موافقت کردم. فقط برای این رفتن شرط گذاشتم که سیدعلی من تا شهادتش به آن عمل کرد.به او گفتم: «علی جان دوست دارم تا آنجا که می‌توانی به کشورت خدمت کنی، تا آنجا که در توان داری از خاک و ناموست دفاع کنی و هر چه در توان داری از بعثی‌ها بکشی، دوست ندارم خودت را بی‌جهت به کشتن بدهی و مفت کشته شوی. آنجا بچه‌گانه رفتار نکن. ○علی نگاهی به من کرد و بعد متوجه منظورم شد که هدفم خدمت بیشتر او به خلق خدا بود و گفت:«من تمام سعی خودم را می‌کنم که انشاالله هرچه در توان داشته باشم برای حفظ اسلام انجام بدهم. سعی من برای خدمت به دین اسلام است.  ✍به روایت مادربزرگوارشهید 📎جانشین گردان مسلم‌ابن‌عقیل لشگر ۲۵کربلا 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۶/۱۰/۲ ساری ، مازندران ( ۲۱ رمضان) ●شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱۸ شلمچه ، ( ۲۱ رمضان) سن شهادت : ۲۱ سال ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکایت مادر شهیدی که تاکنون برای فرزندانش گریه نکرده است 🔻 اشعار غم‌انگیری که مادر شهید در مدت انتظار ۳۵ ساله برای فرزندش می‌خواند. ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید 💠احترام به پدر 🔸در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى.» گفتم ان شاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مى‏ گيرم و مى ‏روم. بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو.» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم ان شاءاللَّه چند روز ديگر برمى ‏گردم. 🔹هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى ‏گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو.» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم.» 📎فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا #سردارشهید_ناصر_بهداشت🌷 #سالروز_شهادت ●ولادت : ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران _ چنگوله ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
یا مَن یَسمَعُ أَنینَ الوَاهِنِینَ! ای آنکه ناله خسته دلان را می شنود... الهی! اَعِنّی بِالْبُكاءِ عَلى نَفْسی ... خدایا! کمکم کن تا بر خودم و احوالاتم بگریم ... 📎 حاج حسین همدانی ،حسن ترک ، محسن امیدی و محسن اسکندری🌷 ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «اینجا هویزه است»... 🔻 به مناسبت 18 اردیبهشت؛ سالروز آزادسازی هویزه قهرمان با صدای راوی دفاع مقدس «حاج عبدالحسین کرامت» ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 ۲۶ مرداد و آخرین شهید اسارت همزمان با آغاز تبادل اسرا در ۲۶ مرداد ۶۹ جمعی از دوستان ما که به اردوگاه ۱۸ تبعید شده بودند با تعدادی از جاسوسها و پناهندگان به منافقین درگیر می‌شوند در این درگیری نیروهای بعثی مستقر در دکل نگهبانی بیرون در حمایت از هواداران نفاق به روی بچه‌ها آتش گشوده و در این میان شهید حسین پیراینده که خاطره ایشان در قسمت۷۹ گذشت از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و در آخرین روزهای اسارت به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد و نام خود را به عنوان آخرین شهید غریب اسارت در تاریخ دفاع مقدس به یادگار می‌گذارد شهید حسین پیراینده فرزند محمد و اختر در هفتم آذر ۱۳۳۶ در تهران چشم به جهان گشود و تا مقطع دیپلم ریاضی ادامه تحصیل داده و در همه صحنه‌های انقلاب شکوهمند اسلامی همراه و در دفاع مقدس نیز به عنوان بسیجی حضور یافته و در تاریخ ۶۵/۱۱/۱۱ به اسارت دشمن بعثی درمی‌آیند. ایشان تا سال ۶۸ در آسایشگاه سه اردوگاه ۱۱ حضور داشتند و بعد از رحلت امام ـ ره به علت الگو بودن و تاثیر پذیری بچه‌ها از ایشان در معیت ۷۲ نفر تبعیدی به بند ملحق و پس از مدتی به اردوگاه ۱۸ بعقوبه منتقل می‌شوند . ایشان فردی متدین و محکم و استوار بودند و در زمان حضور در آسایشگاه سه مدت مدیدی(حدود شش ماه) دائم روزه بودند آقای شجاعی که مدتی همدم ایشان بودند می‌گوید ایشان گفتند ما که دائم گرسنه هستیم ، پس بهتر است از فرصتها بهترین استفاده را کرده باشیم . بنا به نقل قول دوستان، ایشان در ایام آخر اظهار می دارند (بدین مضمون) که ؛ خدایا جانباز که شدیم. اسیری هم که رفتیم . فقط آرزوی شهادت بر دلمان مانده است. ایشان فرزند زمانه خویش بود. در شب آخری که فردایش به شهادتش رسیدند ایشان خطاب به آقای نریمان اسدی میگه؛ نریمان ، دوست داری بری ایران؟.... حالا که اسرا دارن آزاد میشن چه حسی داری ؟ گفتم خوشحالم شکر خدا . رو کردم بهش گفتم مگر تو خوشحال نیستی ؟!!! آهی کشید و گفت من برای چیزی دیگه‌ای اومدم جبهه ، نمی‌دانم چه اشتباهی کردم دوست ندارم برگردم ایران .... خوشا به سعادتش ، خودش می‌دانست فردا آسمانی میشه . شاید این زبان حال ایشان باشد ‌؛ خدایا من ۳۳ سال از عمرم گذشته حدود چهار سال است مفقودلاثر هستم و کسی از من خبری نداره . خانواده‌ام نیز داغ مرا دیده اند و غم دوری مرا تحمل کرده اند اگر مرگ یکبار است و شیون یه بار ، من این مسیر را تجربه کرده‌ام . زن و بچه‌ای هم که ندارم تا وابسته آنها باشم . حالا که در اوج تقرب به تو هستم مرا به دنیای بیرون بازمگردان. این درد دل مرا به یاد دیالوگ آخرین قسمت سریال مردان آنجلس می‌اندازد که از خدا خواستند حالا که از بندِ وابستگی‌های دنیای مادی رها شده‌اند با قبض روحشان ، آنها را به سوی خود بخواند. شاید این تشبیه درست نباشد ولی وقتی بعد از دوازده سال پیکر پاک حسین پیراینده از دل خاک غربت بیرون می‌آورند می‌بینیم که چندان هم بی شباهت نیست . سال ۸۱ و تبادل پیکر شهدای آزاده. وقتی پیکر این شهید عزیز برای انتقال به وطن نبش می‌‌شود مشاهده می‌کنند که بدن سالم است . بعثی‌ها برای محو این معجزه آشکار چهار ماه تبادل پیکرها را به عقب می‌اندازند و برای از بین بردن جسد ، آن را در آفتاب قرار داده که موثر واقع نمی شود. پزشکان از احتمال وجود رابطه بین سر و بدن خبر می‌دهند. لذا اقدام به جدایی سر از پیکر و تخلیه آن کرده و حتی با استفاده از مواد شیمیایی در صدد از بین بردن جسد بر می‌‌آیند که باز موثر واقع نمی‌شود . حجت الاسلام باطنی که در آخرین لحظات اسارت با ایشان همراه بوده اند در تشییع پیکر شهید حضور داشته و شاهد ماجرا بوده‌اند سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند درود و رحمت خداوند بر همه شهدای غریب اسارت. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 11 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
tahdir 26.mp3
4.05M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸 (تندخوانے) جزء بیست و ششم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃 🌷 ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مخلوقِ محبوبم...! بنده‌ىِ من... ، همان عصایی‌ست که پیامبر وجودت با آن، تمامی بت‌های کعبه‌ی دلت را دَرهم می‌شکند، و دستان تو را در دستانم می‌گذارد... آن هنگام كه بشارتت می‌دهم، قطعاً منم آن، بخشنده‌ى مهربان نَبِّىءْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [ سوره حجر ،۴۹ ] 🌷 ... ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 💠صدا کرد:  مادر، برایم چای می‌آوری؟ برایش چای ریختم و بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. 💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.  پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازه‌ام بکش». 💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است» 💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به‌ خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». 💠نمی‌دانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش می‌شود.... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد ●شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم سلیمانی: جنگ به تعبیر امروزی‌ها از هر میکروبی ایزوله بود؛ از میکروب نفس، هوای آن پاک بود، زمین آن هم پاک بود، به این دلیل در سرزمین دفاع مقدس کمتر میکروب خباثتی رشد می‌کرد. 🔹 در همه‌ی این دوره دفاع مقدس یک درگیری نفسانی وجود ندارد... 🌷 ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊