eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
#کرامات_شهدا 💠شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از همسایه ه
●یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند: از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید! ●همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند. در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده. ●در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند. 📎پ ن: برای شادی روح مطهر این شهید والامقام، بر محمد و آل محمد صلوات... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
امام زمان 012.mp3
4.79M
۱۲ ( عج) سخنران : استاد شجاعی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✦ تَرانا نَحُفُّ بِكَ ؟ آيا می‌رسد روزی که دورت را گرفته باشیم و تو تماشایمان کنی؟ ⚡️ قصه بی‌سروسامانی ما، قصه‌ی خانه‌ایست که پدر ندارد و هر کس به کار خویش مشغول است! ما پراکندگان یک خانه‌ی آشفته‌ایم ؛ که مجموع می‌شویم در حرارت آغوشت! آیا روزی می‌رسد که تو نشسته باشی و ما دورت را بگیریم ؟ 💫 ‌ @sangarshohada 🕊🕊
بخند ... که در بازی دنیا ؛ بر همه علائق پیروز شدی @sangarshohada 🕊🕊
💔 دل اهل ایمان عزاخانه شد همه ملک امکان عزاخانه شد سیه پوش ماتم شده کاظمین مدینه ، خراسان عزا خانه شد 🥀 (ع)🥀 .🥀 @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | | شاه پناهم بده🕊 حرم نشانم بده🕊 گوشه‌ای از کربلا🕊 جا و مکانم بده🕊 (ع)☀️ (ع)🥀 .🥀 @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#رمان_محمد_مهدی 40 🔰 وقتی قرآن خوندم به آقا مدیر در گوشی گفتم که این آیات راجع به امام زمان (عج) ه
41 , 42 🔰 ساعت دوم علوم داشتیم، خانم معلم داشت درباره خلقت این جهان توسط خدا حرف می زد که یک مرتبه اتفاق عجیبی افتاد !.. 💠 ساسان که همیشه ساکت بود و اصلا حرفی سر کلاس نمی زد و حتی به خاطر دغدغه های زیادش خیلی هم حواسش به کلاس نبود، یک مرتبه سوال کرد خانم معلم ! شما که میگین همه چیز رو خدا خلق کرد ، پس خدا رو چه کسی خلق کرد؟؟؟ راستش من از سوال اصلا تعجب نکردم، چون این سوالی هست که ممکنه برای خیلی ها پیش بیاد ، مخصوصا در سن و سال ما، اما اینکه ساسانی که اصلا سوال نمی کرد ، اومده و چنین سوالی مطرح کرده ، خیلی برام عجیب بود برای بچه های دیگه هم عجیب بود 👈 خانم معلم خیلی خونسرد و با آرامش گفت پسرم، چی شد که این سوال رو پرسیدی؟ ساسان کمی ترسید ! فکر کرد سوال بدی پرسید ! اما خانم معلم گفت ، راحت باش ، نمی خواد جواب بدی بعد که می خواست جواب این سوال رو بده ، رو به بچه ها کرد و گفت این تکلیف امروز شما هست، یعنی امروز که رفتین منزل ، از پذر و مادرهاتون سوال کنین که چه کسی خدا رو خلق کرد و فردا جوابش رو برای من بیارین به بهترین جواب ، جایزه میدیم 🌀 من مدام منتظر بودم که زنگ تفریح بخوره و با ساسان در این باره صحبت کنم که چی شد این سوال اومد تو ذهنش ،هرچند می شد حدس زد که حتما دوباره پدرش چیزی گفته ⬅️ زنگ تفریح که خورد دیدم پایین نمیاد ! گفتم ساسان چی شده؟ چرا نمیای بریم حیاط؟ 🔰 گفت خیلی بد شد ، نه؟ نباید این سوال رو می پرسیدم، اگه برن به خانوادم بگن چی؟ اگه خانوادم بیان مدرسه چی؟ بخدا پدرم منو از خونه بیرون میکنه اگه بفهمه حرفهایی که تو خونه به من میزنه یا با رفیقش تلفنی صحبت می کنه رو من تو مدرسه میگم ! اه ، اه ، ایکاش اصلا این سوال رو نمی پرسیدم، نمی دونم چی شد از دهنم پرید دیدم داره به خودش می لرزه ، حسابی ترسیده بود 👌 رفتم بغلش کردم و گفتم نترس داداش جون ، نترس هم خانم معلم و هم آقا مدیر ، از اون آدم هایی نیستن که بخوان حرف های بچه ها رو به خانواده ها انتقال بدن حتی مطمئن باش خود خانم معلم هم این سوالت رو به آقا مدیر نمیگه می دونی چرا؟ چون خیلی طبیعی هست ، این ممکنه سوال خیلی ها باشه تو هر مدرسه و هر کلاسی ممکنه خیلی ها همین سوال رو از معلم خودشون بپرسن این که دیگه نگرانی نداره مطمئن باش خود خانم معلم هم اینقدر این سوال رو از بچه های هم سن و سال من و تو شنیده که براش عادی شده پاشو بریم حیاط یه ذره هوا بخور پاشو 🔰 این سوالی که ساسان پرسیده بود ، برای هر کسی ممکنه پیش بیاد ، من خودم تا سال قبل این طور سوالات به ذهنم می اومد که وقتی کتابهای ده جلدی «از خدا تشکر کن» رو خوندم و مطالعه کردم ، تمام سوالاتی که درباره خدا داشتم برطرف شد. این کتاب خیلی خوب رو بابا هادی سال قبل به عنوان کادوی تولد برام گرفت ، از وقتی خوندن یاد گرفته بودم و کتاب خوان شده بودم به پدر و مادرم گفتم هرسال برای تولد من ، فقط کتاب بخرین ، این کادو تنها چیزی هست که من رو خوشحال می کنه می خواستم همین کتاب رو به ساسان پیشنهاد بدم، اما با خودم گفتم نه خانوادش اجازه میدن چنین کتابهایی بخره ، هم اینکه شاید خودش حوصله نداشته باشه بخونه و یا اگر هم بخونه شاید نتونه قشنگ استفاده کنه 🌀 تصمیم گرفتم مطالب خوبی از کتاب رو تو ساعت های بیکاری برای ساسان بگم تا اینطوری هم خدا رو بهتر بشناسه ، هم این سوالات یه وقتی باعث انحرافش نشه ✳️ زنگ آخر که خورد ، وقتی داشتیم می رفتیم ، خانم معلم با صدای بلند گفت که فردا یادتون نره،حتما هر کدوم از شما جواب این سوال رو بیاره که خدا رو چه کسی خلق کرد به بهترین جواب ، یه هدیه خوب داده میشه ! ⬅️ من که خیلی ذوق داشتم تا سریع باباهادی رو ببینم و ماجرای امروز رو بهش بگم وقتی بابا اومد ، ساسان رفته بود سوار ماشین که شدم دیدم بابا ناراحت هست شاید هم خیلی خیلی ناراحت گفتم چیزی شده ؟ بابا گفت...
43 🔰 گفتم بابا چیزی شده؟ ✳️ بابا هادی گفت ... دائی منصور... 🔰 گفتم دائی منصور چی ؟ طوریش شده ؟ حالش بد شده؟ ✳️ بابا گفت نه پسرم، تو راه که می اومدم دنبالت، مادرت به من زنگ زد و گفت دیشب دائی منصور عصبانی شد و زنش رو کتک زد، اون هم جلوی چشم بچه ها ! 🔰 گفتم چی؟ واقعا؟؟؟ اون هم جلوی چشم سعید و خواهرش؟ مگه میشه؟ آهان، تازه یادم اومد... ✳️ بابا گفت چی پسرم؟ چی شد؟ 🔰 گفتم پس بگین که چرا امروز سعید داغون بود و با هیچکس حرف نمی زد و تو کلاس هم اصلا حواسش نبود ، راستش من کمی درگیر ساسان و ماجرای اون بودم ، فرصت نشد خیلی برم سمت سعید ای بابا ، حالا چی میشه؟ می خواهید چه کار کنید؟ ✳️ بابا هادی: هیچی پسرم، فعلا مادرت رفته خونه دائی تا ببینه ماجرا از چه قراره ، ما هم میریم خونه و نهار می خوریم تا مادرت بیاد ببینیم چی میشه 🔰 خیلی ناراحت شدم، کلی ذوق داشتم که ماجراهای امروز مدرسه رو به بابا بگم ، اما همه حس و حالم از بین رفت اون شب که خونه دائی منصور ، ترس یک سوال درسی پرسیدن ساده رو از سعید دیدم، حدس می زدم که دائی چقدر آدم بداخلاقی هست و چقدر با خانوادش بد رفتاری می کنه ، واقعا نمی فهمم کسیکه خودش رو بر حق میدونه ، کسی که میگه فهم من از دین درست هست و بقیه اشتباه می کنن ، کسی که خودش رو با سواد به احکام و محتوای دین میدونه و حاضر نیست تو این قضیه از کسی مشورت بگیره، چرا باید اخلاقش اینطوری باشه ! ✳️ تو همین فکر و خیال ها بودم که باباهادی گفت : من و مادرت از روز اولی که با هم عقد کردیم و هنوز زیر یک سقف نرفته بودیم، با هم قرار گذاشتیم هیچوقت به هم بی احترامی نکنیم، هیچوقت تو خونه حتی وقت هایی که کسی نیست همدیگه رو با لفظ " تو " خطاب نکنیم ، جلوی دیگران اسم همدیگه رو با پسوند آقا و خانم صدا بزنیم ، جلوی جمع به همدیگه دستور ندیم که فلان چیز رو بیار وفلان کار رو بکن، هیچوقت صدامون روی همدیگه بالا نره، هروقت اگه خدای نکرده بحثی بین ما شد سریع از هم معذرت خواهی کنیم و از دل هم در بیاریم، جز خط قرمزهایی که دین برای حریم خانواده مشخص کرده ، خشک مقدس بازی در نیاریم و... از همون اول هم با پیشنهاد مادرت ، کتاب های اخلاقی آیت الله مجتبی تهرانی رو می خوندیم در زمینه موضوعات اخلاقی و سعی می کردیم عمل کنیم خداراشکر در حد توان سعی کردیم عمل کنیم و واقعا تو این چندسال زندگی مشترک با مادرت، کوچکترین بی احترامی ازش ندیدم و به تک تک قول هایی که به هم داده بودیم عمل کرد و من هم سعی کردم در حد توان عمل کنم یادت باشه پسرم تو مدرسه هیچوقت عصبانی نشی ، آدم وقتی عصبانی میشه معلوم نیست بعدش میخواد چیکار کنه ، روایت داریم یکی از جاهایی که شیطان خیلی به آدم نزدیک هست ، زمان عصبانیت انسان هست... ادامه دارد....
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
هــزار سَـر ... به فدای غباری از خاڪم نباشـد اگـر ، تن چه ارزشـــــی دارد به هشت سال دفاع مقدسم سوگند هـوای خاڪ مـرا دارد 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
روز قیامت اگر بپرسند چه آورده ای...؟ :"جوانم را..." :"دل سوخته ی مادرم را..." ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. الان خط و ربط برای ما معلومه هیچ عذری هم توش نیست..! . 🌷 @sangarshohada 🕊🕊
رفته بودند پی مجروح‌ها ، برگشته بودند؛ دست خالی! گریه می‌کردند ..! ــ چرا دست خالی؟ می‌گفتند همه شهید شده بودند هرکی تونسته بود خودش رو بکشه عقب ، شهید شده بود! ــ تیر خلاص زده بودن بهشون؟ نه ، از تشنگی .... کتاب: "عطش" راوی: ‌محمد رضاپور مجموعه کتاب‌های روزگاران انتشارات روایت فتح @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 شیرزن اهل فراشبند استان فارس: ما این انقلاب را به بهای زر و زیور بدست نیاورده‌ایم بلکه به بهای خون بدست آورده‌ایم و تا آخر پای آن ایستاده‌ایم. @sangarshohada 🕊🕊
هدایت شده از مهاجر«سردارشهیدمحمودشهبازی»
کانال شیرمرد عرصه ی پیکار،فرمانده جبهه های غرب و جنوب،جانشین تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) سردار شهید حاج محمود شهبازی ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید. ════‌༻‌🖇༺‌‌‌════    @shahbazdelha https://eitaa.com/shahbazdelha
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
عطر موهایت قرار از شهر مے گیرد بگو دل ربودن را ڪدام یادت داده است؟! 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💢دیدی؛ وقتی یه خطایی میکنی؛ بیشترازخودت، پدر ومادرت،که ریشه توأند، شرمنده میشن؟ ✔️فکر کن! توی همه عمُرت،چندبار امام زمانتو شرمنده کردی؟ وچندبار باعث عزّتش شدی @sangarshohada 🕊🕊
🌺وصـٰال حیدر و یارش مـُبارَکْ 🌼وصالِ یاس و دِلدارش مُبارکْ 🌺از الطافُ و عـِنـٰایات اِلهـی 🌼رسْیده حَقْ بِه حَقْدارَشْ مْبارَک 🌼🌺 @sangarshohada 🕊🕊
💍 خرید عقدمان یک حلقه‌ ۹۰۰ تومانی بود برای من ؛ همین و بس! بعد از عقد رفتیم حرم بعدش گلزار شهدا شب هم شام خانه‌ی ما صبحِ زود مهدی برگشت جبهه..! " همسر شهید " @sangarshohada 🕊🕊
⚠️ در این عروسی فاقد هرگونه زینتی باشید شهید مختار سلیمانی فرمانده‌ی گردان میثم لشکر۲۷ حضرت رسول ﷺ در هنگام ازدواج ۲۲ سال داشت و مراسم ازدواجش را در خانه خدا (مسجد) برگزار کرد. او در کارت عروسیش تذکراتی را به مهمان‌ ها داده بود و نوشت: « از کلیه خواهران گرامی تقاضامند است علاوه بر رعایت حجاب کامل اسلامی، فاقد هر گونه تزئینی بوده و حرمت خانه خدا را در نظر گرفته و ما را که اقدام به یک عمل اسلامی نموده‌ایم در برابر خداوند متعال سرافراز فرمائید» @sangarshohada 🕊🕊
📢 قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجیدقربانخانی توسط رهبر انقلاب 👈 خطبه عقد خواهر شهید مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم که سال ۱۳۹۴ درمنطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیده بود توسط رهبر انقلاب قرائت شد 🔹خانواده شهید مجیدقربانخانی به همراه تعدادی دیگر ازخانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژه‌ای قرار داشتند که صبح روز سه‎شنبه۳۰ خرداد مصادف با اول ذی‌حجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) وحضرت زهرا(س) درحسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی بودند. 🔹 در این دیدارخانواده شهید درخواست کردند تاخطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود و مهریه نیز به رسم مالوف همیشگی ۱۴سکه بهار آزادی مقرر شده بود. 🔹 پس ازقرائت خطبه عقد، پدرشهید قربانخانی ازحضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کرد تا از مادرشهید بخواهند تا لباس مشکی خود راعوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد:لباس مشکی راعوض کنید. ماچشم حقیقت‌بین نداریم و نزدیک‌بین هستیم اگر چشم حقیقت‌بین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا می‌دیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی وشادی می‌کردیم و عزا نمی‌گرفتیم @sangarshohada 🕊🕊
🔻سال‌هاي 58 و 59 معمولا نهار را در محل کار مي خورديم. قبل از ظهر، يکي از همکاران نهار را از آشپزخانه‌ي سپاه مي‌آورد. بعد از اقامه‌ي نماز سفره را پهن مي کرديم. دور سفره مي نشستيم و نهار مي خورديم. يک روز که طبق معمول سفره را انداختيم، محمد بلند شد. گمان کردم مثل هميشه روزه است. نهار خورديم و مشغول کار شديم. کمي بعد يکي از دوستان با سيني چاي وارد اتاق شد و آن را روي ميز گذاشت. محمد به طرف ميز رفت و استکان چاي را برداشت. با تعجب پرسيدم: « مگر روزه نيستي ؟!»      پاسخ داد: « نه، نيستم.» گفتم : « چرا نهار نخوردي؟ » سکوت کرد.  🔻من هم اصرار کردم. وقتي متوجه شد دست بردار نيستم، گفت: « قانوناً نهار سپاه را افرادي مي خورند که از صبح تا بعد از ظهر يکسره کار مي کنند.» گفتم: « تو هم از صبح در محل کار بودي.» گفت: « بله، بودم .ولي امروز مدتي درگير مسائل شخصي و خانوادگي شدم . بنابراين تمام وقت براي سپاه کار نکردم و نمي توانم نهار سپاه را بخورم!  🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳/۳/۳۰ کرمان ●شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۳ مهاباد ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#رمان_محمد_مهدی 43 🔰 گفتم بابا چیزی شده؟ ✳️ بابا هادی گفت ... دائی منصور... 🔰 گفتم دائی منصور چی
44 🔰با ناراحتی رفتیم خونه و با کمک بابا سفره گذاشتیم و ناهار خوردیم ، سر ناهار می خواستم قضیه سوالی که امروز خانم معلم گفته بود رو با باباهادی مطرح کنم ، اما دیدم وقت مناسبی نیست و بابا خیلی تو فکر بود معلوم بود خیلی میل به غذا خوردن نداره گفتم بابا جون ، چرا به دائی منصور زنگ نمی زنین و نمیرین پیشش تا باهاش صحبت کنین و آرومش کنین؟ 💠 باباهادی گفت : نمیشه ، آقا منصور اگه به این نتیجه برسه که کاری درسته ، اون کار رو انجام میده ، فرقی نمیکنه من بگم نادرست هست یا فلان آیت الله ، حرف گوش نمیده بابا خودش رو عقل کل میدونه ، فقط نظر خودش در زمینه دین رو درست می دونه مثل... لا اله الا الله ، هیچی نگم بهتره تو اصلا خودت رو ناراحت نکن ، به درسهات برس امروز مدرسه چه خبر؟ چی یاد گرفتی؟ تکالیفت رو انجام بده این مشکل رو من و مادرت حل می کنیم 🔰من که از ظهر تا حالا منتظر بودم قضیه سوال خانم معلم رو به پدرم بگم با همه ذوف گفتم اتفاقا امروز خانم معلم یه سوال داد به ما گفته برین از خانواده هاتون بپرسین که خدا رو چه کسی خلق کرده؟ 💠 باباهادی خیلی تعجب کرد و گفت : چی؟؟ خدا رو چه کسی خلق کرده؟؟؟ این سوال رو چرا باید خانم معلم به شما بچه های کلاس اول بده؟ 🔰 من گفتم نگران نباش بابا، خداروشکر خانم معلم با سوادی داریم و از طرح این سوال ، منظور خاصی داشت 💠 بابا با تعحب گفت : منظور ؟ چه منظوری؟ 🔰 گفتم دلیل اصلی این تکلیف دادن ، سوال ساسان بود !!! 💠 بابا با تعجب بیشتر از قبل گفت ساسان ؟؟؟ مگه چه سوالی کرد ؟ تو که می گفتی اون همیشه تو کلاس ساکت هست و به زور به درس ها گوش میده 🔰 گفتم آره ، برای منم خیلی تعحب داشت ، نمی دونم دقیقا ، خانم معلم داشت علوم درس می داد ، حرف از خلقت جهان توسط خدا زد، یه مرتبه ساسان این سوال رو پرسید 💠 بابا گفت فهمیدم ، فهمیدم این سوال رو چرا پرسیده