#امام_حسين_عليه_السلام:
حاجت خود را جز نزد سه كس مَبَر:
نزد دينـــــدار،
يا جوانـــــمرد،
يا بزرگـــــزاده؛
زيـــــرا...
#تحف_العقول_حدیث_24📗
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣7⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 175
علاوه بر همه اینها روزهای مرخصی پیگیر ادامه درمان زخم هایی می شدم که قرار بود تا آخر با هم باشیم!
کیفیت حضور من در خانه برای همه عادی شده بود، به جز مادر که دلش میخواست بیشتر در خانه باشم و من نمیتوانستم، وقت اعزام هم که میشد فقط او برای بدرقه ام می آمد. شاید بعد از شهادت صادق نگرانی اش نسبت به من هم بیشتر شده بود. میگفت: «این دفه هم که داری میری، نکنه سالم برنگردی و باز...»
ـ نه! طوریم نمیشه. امکان داره زخمی بشم اونم قبلاً بهتون زنگ میزنم!
قصه عجیبی بود؛ همیشه قبل از مجروحیت به دلم برات میشد که اتفاقی خواهد افتاد. میدانستم به حد و اندازهای نرسیده ام که پیش خدا کامل پذیرفته شوم. بعد از چهار سال که از جنگ می گذشت در شناسایی شهدا وارد شده بودم. نه تنها در جبهه و عملیات که حتی در لحظات اعزام هم مشخص بود که عده ای در حال وداع آخر هستند؛ طرز خداحافظی کردنشان، نگاه مادرانشان و...
مادرم میگفت: «وقتی صادق سوار قطار شد، فهمیدم دیگه برنمیگرده! انگار صادق خودش هم چیزی می دونست چون هی برمی گشت و نگاهم میکرد و باز خداحافظی میکرد.» گاهی با مادر در مورد صادق حرف میزدیم. از اینکه مدتی قبل از شهادت عوض شده بود. در خانه هم که بود سعی میکرد خوراکش مثل غذای لشکر باشد. در لشکر گاهی غذا کم میرسید و برای رفع گرسنگی بچه ها خرده نان خشک میخوردند، چیزی که در شهر آدم اگر صد روز هم بماند به آنها نگاه نمیکند. حاج خانم میگفت: «در طول ده روزی که صادق در مرخصی بود شبی نبود که بیدار شوم و او را در حال نماز نبینم.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣7⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 176
اصلاً عقل میگفت که امثال صادق رفته رفته فاصله شان از زمین بیشتر میشود!
با این اوصاف مرخصی به سر رسید و با قطار به منطقه برگشتیم. منطقه ای که در روزگار جنگ، وطن واقعی ما شده بود.
فصل هشتم
زندگی در جنگ
چند روزی در اردوگاه شهدای خیبر بودیم که انتقال لشکر به منطقۀ جدید آغاز و به تدریج اردوگاه شهدای خیبر خلوت شد. گردان امام حسین از اولین گردانهایی بود که به منطقه جدید یعنی «دوکوهه» منتقل شد.
دوکوهه منطقه ای کوهستانی در نزدیکی جاده اندیمشک ـ دزفول بود. درست روبه روی پادگان ارتش ـ که محل استقرار لشکر 27 حضرت رسول بود ـ جاده ای کشیده شده بود که به محل استقرار موقت لشکر 31 عاشورا میرسید. آنجا از چند جهت مزایایی داشت از جمله به دلیل کوهستانی بودن منطقه، امکان بمباران هوایی و تلفات ناشی از آن کم بود. پدافند ارتش در آن پادگان قوی بود و ما که در نزدیکی پادگان ارتش بودیم از جهت بمباران آسوده خاطر بودیم. هدف اصلی در دوکوهه آماده نگه داشتن نیروها بود تا به محض شناسایی موقعیت عملیات، لشکر به محل جدید منتقل شود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیزماقصد داریم #مبلغی را برای یک خانواده مستضعف (مادری پیر)جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#هشتاد_نهمین
#خــتـــمــ_قــرانــ_شــهدا
لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ
خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد..
@FF8141
🌷10🌷11🌷12🌷13🌷15🌷24🌷26🌷
وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ
صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@
( #s784_510)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
هر صبح زنده مے شوم از #خنده هاے دوست لبخند دوست، ناب ترین شڪل گفتگوست... #صبحتون_شهدایی🌷 #شهید_
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
💠امر به معروف
تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو میگرفتند
اگر صحبت از فرد غایبی میشد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی میکردند اورا تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت:«نه،حالا اینطور ها هم نیست»...
اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد،بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند،باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدر صلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع میشد.
#شهید_حاج_رضا_فرزانه
راوے : #همسر_شهید🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔸دکترای فیزیک پلاسما از امریکا داشت!
خیلی با سوادتر و فرنگ رفته تر از خیلی ها بود وتازه مدرکش هم مثل بعضی ها جعلی نبود!
اماجوگیر نمیشد و خودش و سرباز ولی فقیه میدونست..!
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فرزندان انقلابیام
غرور مقـدس و
بغض و کینه انقلابی را
در سینه هـا نگه دارید ...
📅 ۲۷ تیر مـاه
#سالروز_پذیرش_قطعنامه۵۹۸
توسط امام خمینی (ره) درسال ۱۳٦۷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
سلام همسنگری های عزیز...
یکی از اعضای محترم کانال براشون مشکلی پیش اومد بیمار حال وخیم دارن التماس دعا داره...برای رفع مشکلشون ختم ۱۴هزارتا ذکر #صلوات گرفتیم.ان شاء الله که به حق ۳ساله امام حسین ع شفاپیدا کنه .. چنانچه تمایل دارید تو این ختم شرکت کنید لطفا تعداد ذکر های خودتون به ای دی زیر بفرستید...
@FF8141
تا الان ذکرختم شده👇
( 8013)
التماس دعا🌹🌹
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :6⃣7⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 177
بعد از سه چهار روز که به نصب چادرها و استقرار گردانها گذشت طبق معمول برنامه ها شروع شد صبحگاه ها آنجا به صورت کوهپیمایی برگزار میشد. برنامه همیشه با تلاوت آیاتی از قرآن با معنی آغاز میشد. پس از آن اگر فرمانده گردان صحبتی داشت با نیروها مطرح میکرد وگرنه نیروها به کوهپیمایی میرفتند. گاهی هم برنامه به نرمش ختم میشد و بعد از صرف صبحانه آموزشها شروع میشد.
در کوهپیمایی هر دسته به سویی میرفت چون حرکت کل یک گردان و حتی گروهان در یک ستون مشکل و زمانبر بود. در حین کوهپیمایی بچه ها شعارهایی میدادند که طنین صدایشان در دل سنگها میپیچید؛ شعارهای روحیه دهنده که همه را سرحال می آورد و بیشتر همان سرود قدیمی و آشنای کردستان بود. گاهی در حین کوهپیمایی، با بچه ها از تجربیات ماهها جنگ در کوههای کردستان می گفتیم. از اینکه نبرد در کوهستان چه شاخصه هایی دارد؛ دشمن هم به شیارها و مسیرهای مناسب عبور در کوه واقف است و حتماً آنجا موانعی می گذراند، نیروی خوب باید زود راههای فرعی را پیدا کند. نیروها آنقدر باید در بالا رفتن از صخره ها و حرکت در شیارها ماهر باشند که بتوانند زود تصمیم گرفته و راه نفوذ را پیدا کنند.
ما حدود دو ماه در دوکوهه ماندیم. در آن مدت صبحگاه ها و مراسمهای دعا و عزاداری باصفایی داشتیم. گاهی وقتها نیروهای گردان امام حسین صبحانه وحدت میخوردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣7⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 178
در این جمع هم شلوغی ها و شوخیهایی سر میگرفت مثل غافل کردن بغل دستی و ریختن نمک توی چای شیرین او و بعد تماشای قیافه ای که چای شور و شیرین میخورد!
در آموزشهای روزانه برای حفظ آمادگی و با احتمال اینکه دشمن در عملیات آتی دست به بمباران شیمیایی بزند، تأکید عمده روی آموزشهای شیمیایی بود. در کنار تکرار آموزشهای قبلی، این بار روش مقابله با بمباران شیمیایی به طور عملی نشان داده میشد. گاهی در منطقه گاز اشک آور می انداختند و ما باید در عرض شش تا هشت ثانیه ماسک میزدیم. معمولاً صبحها باید یکی دو ساعت ماسک میزدیم که در آن حال نفس کشیدن فرق میکرد و آدم به سختی می توانست تحمل کند. اتفاقاً هدف از این برنامه عادت کردن نیروها به این وضعیت بود که چطور ماسک به صورت داشته باشند و در عین حال به کارشان ادامه دهند. البته همه این برنامه ها یک جنبه انحرافی برای حفاظت اطلاعات عملیات آتی به حساب می آمد، چون از نوع آموزشها نیروها حدس میزدند که عملیات بعدی در کدام منطقه خواهد بود؛ دشت، کوهستان یا آب؟!
چند مانور هم آنجا انجام شد که از سخت ترین مانورها بود. چرا که کیفیت حرکت نیروها در دشت و کوه به کلی متفاوت بود. در دشت می شد مسافت زیادی را به سرعت دوید اما در ارتفاع بعد از بیست سی متر تنگی نفس آزارمان میداد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
هـــــرگز بہ تــــو #دستم نرسد مـــاه بلندم! انــــدوه بزرگے ست چہ باشے، چہ نباشے... #صبحت
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیئت برود .در تماس هایی که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد.
یکی از شب های محرم به هیات میثاق باشهدا رفتیم.استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت
بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی به یادت بودیم. انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم.
گفتم: "محمدرضا ،اگر میخواهی شهید بشی، باید خالص بشی"
آخرین تماسش با مادرش، سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید اخلاص داشته باشی . محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود:
"این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"تخففوا تلحقوا...سبکبار شوید، تا برسید...شرط شهادت، خلاصه شده در همین جمله امیرالمومنین علی علیه السلام،سبکبار شدن... خالص شدن...
و شهدا این را خوب فهمیدند و عمل کردند ...
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
#شهادت_روزآخرمحرم۹۴
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
پنجشنبہ ات بخیر ڪجایے؟
چہ میکنے؟
اینجا #شلــــوغ ڪرده
خیــالَت،
درون مــن...
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#فرازی_از_وصیت_نامہ
وبهترین میوه اولاد این است
کہ انقدر ایمانش قوے باشد
کہ خداوند او را براے شهادت
انتخاب نماید.
#شهید_ابوالقاسم_رضایے🌷
@sangarshohada 🕊🕊
چشم من و فرمان شماحضرت آقــا
جانم سپرت روز بلا حضرت آقـــــا
الحق والانصاف برازنده تان است
فرماندهی کل قــــوا حضرت آقـــــا
#جانم_فدای_رهبرم😍
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شب_زیارتے_ارباب
شب جمعہ اسٺ فقط ڪرببلا مےخواهیم
گریہ بر شاه غریب شهدامےخواهیم
مادر اے زائرهے ڪرببلا ڪارے ڪن
ڪه براٺ ازڪرم ولطف شما مےخواهیم
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله❤
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊