🚫خوددارے شهید احمدی جوان از مصرف کالاهای شبهه ناک
پدرشهـید: اولین حقوقش را ڪہ گرفت، پیش حاجآقا رفت و برای خود سال خمسے تعیین ڪرده بود و مےگفت خودم مےخواهم سال خمسے خودم را بدهم
همیشه حواسش بہ غذاهایے ڪہ استفاده مےڪرد بود👌
بہ طوری ڪہ حتے شیر نیدو را هم نمےخورد و مےگفت اینطور اجناس، امتیازش براے اسرائیل است
#شهید_محمد_احمدی_جوان
#سالروز_شهادت🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :8⃣6⃣3⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 369
در همان حال به دور و برش نگاه میکرد که ببیند کسی او را تحت نظر دارد یا نه! از آنطرف فرمانده شان سر او داد میکشید که زودتر حرکت کند. سرانجام رزمنده مظلوم جاخشابی را برداشت و به کمر بست. انصافاً خشابهایش را هم کنترل کرد که پُرند یا نه و در همان حال وصیتنامه اش را هم دید. خیال همه مان راحت شد. او دوان دوان به طرف ستون خودشان حرکت کرد، ما هم پی کار خودمان.
امیر میخواست به روستا برگردیم اما من میخواستم کمی در آن حوالی بگردم. امیر میپرسید: «آخه کجا رو میخوای بگردی!»
ـ اینجا خیلی دیدنیه! بیا بریم!
اتفاقاً به سمتی رفتیم که نیروها در حال جوشکاری پلها بودند؛ پلهایی که بیشتر بچه های ارتش استفاده میکردند. موتورهای برق مدام کار میکردند، تانکها مانور میدادند و عده ای به کمک ماشینهای سنگین قایقها را داخل آب می انداختند. سروصدا و تحرک زیادی آنجا بود. هنوز هوا تاریک نشده بود اما مشخص بود که از آن منطقه سروصدا به ساحل دشمن نمیرسد. در منطقه ای که ما بودیم تا جایی که چشم کار میکرد به ارتفاع یک متر پردهای کشیده شده بود. این پرده در فاصله چندین متری اروند کشیده شده بود. جایی که گردان ما مستقر شده بود حدود دویست متر با اروند فاصله داشت. نخلستان در طول اروند و جایی که ما بودیم، نسبتاً متراکم بود. با این همه دید عراق نسبت به ما بهتر بود و آنها از لحاظ جغرافیایی به ما برتری داشتند. با در نظر گرفتن همه این موارد متعجب بودیم چطور شده عراق متوجه ما نیست و کاری نمیکند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :9⃣6⃣3⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 370
آنجا غوغا بود؛ عده ای بیسیم ها را آماده میکردند، لودرها و کمپرسی ها به سرعت در حال جابه جا کردن خاکها و آماده کردن جاده بودند. در گوشه ای دیگر بهداری آماده میشد، تراکم نیرو در آن قسمت زیاد بود، نیروهایی که با داد و فریاد همدیگر را در میان سروصدای ماشینهای سنگین صدا میزدند. نگران بودم اگر خدای نکرده دشمن متوجه اینجا بشود و بزند تلفاتمان وحشتناک خواهد بود.
نزدیک غروب به طرف منطقه خودمان حرکت کردیم. صدای اذان در غروب نخلستان پیچیده بود. امکان نمازجماعت نبود و بچه ها هر یک در گوشه ای برای نماز قامت می بستند. نمازی که برای خیلی ها نماز آخر بود.
ناگهان خمپاره اندازهای عراقی شروع به کار کردند. از بچهه ایی که از قبل آنجا بودند پرسیدیم: «چطور شده» و جواب شنیدیم که مدتیست عراق در همین لحظات، حاشیه اروند را میزند و اتفاق تازه ای نیست.
برای بار چندم خشابها و سلاحها را کنترل کردیم. وصیتنامه ها را قبلاً نوشته بودیم و خیالمان از بابت دار و ندارمان جمع بود! همانجا غذایی توزیع شد که خوردیم و آماده دستور نشستیم. لحظات سختی بود. تنها خدا میدانست در آن لحظات طوفانی، بچه های غواص در حال عبور از اروند، در چه شرایطی بودند. هوا سرد و اروند متلاطم بود. دو گردان سید الشهدا و ولیعصر لشکر عاشورا، گردانهای خط شکن غواص بودند و گردانهای امام حسین، ابوالفضل و علی اصغر گردانهای پشتیبان. همه در محورهای مشخص خودشان مستقر بودند. کنار ما لشکر 25 کربلا قرار بود عمل کند و شهر فاو در منطقۀ عمل همین لشکر قرار داشت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سیزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷17🌷19🌷20🌷22🌷23🌷24🌷25🌷27🌷28🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s1102_480)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
در طول مدتی كه من با عباس در
آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح
عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه
می شد :
ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی.
او همیشه روزانه دو وعده غذا
می خورد ، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد
من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف
را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه
نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و
فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر
در جاهای دوردست كشور بودند.
بعضی وقت ها عباس همراه شام، نه
نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی
مثل پپسی و .... كه در آن زمان
موجود بود ؛
بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد.
چند بار به او گفتم كه برای من پپسی
بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه
فانتا خریده است .
یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی
نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از
نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ،
آرام و متین گفت :
« حالا نمی شود شما فانتا بخورید؟»
گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟»
سرانجام با اصرار من آهسته گفت :
« كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست؛
به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را
تحریم كرده اند .»
به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه
حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار
است و در دل به عمق نگرش او به
مسایل ، آفرین گفتم .
راوی: خلبان امیر اكبر صیادبورانی
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_ولادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سیزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷17🌷20🌷22🌷23🌷24🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s1_239_480)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊