eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
#سلام_بر_شهدا راه بهـشت را .. فقط ... مردان خـدا مے دانند... #شهید_مجتبی_ذوالفقارنسب #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
غریبـانہ رفتید و من ملتمسانہ میگویم مدد ڪنیـد تا طی ڪنـم این راهِ ناهمـوار را #رزقڪ_شهادت @sangarshohada 🕊🕊
#اطلاعیـہ 🔻چهارمین سالگردشهادت #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری باسخنرانی : سردار نقدی #مداحی : حاج امیرعباسی حاج علی جهانبخش کربلایی وحیدمنیعی #زمان : پنج شنبہ ۲۵ بهمن ماه ساعت ۱۵:۳۰ #مکان : بهشت زهرا ، روبروی قطعہ ۲۶ iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ اولین گام از #گام_دوم_انقلاب توسط پاسدار جوان اصفهانی برداشته شد #حادثه_تروریستی_زاهدان #شهید_امید_اکبری: ان شاءالله سریع شهید می شویم. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
رهبر انقلاب گام دوم را ترسیم فرمودند و نقطه اصلی بیانیه ، امیدوار کردن مردم است. اما این روز نامه های زنجیره ای و غربگرا، حتی ذره ای از افتخارات این کشور رو بازگو نکردن و تیتر انحرافی میزنند، چرا که برا نا امید کردن مردم دست به هر کاری میزنند و خواهند زد. 🔹مردم باید اینها رو بشناسند #گام_دوم_انقلاب iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #گذرے_بر_سیره_شهید رضایت مادر خیلی برای آقایوسف شرط بود . آقایوسف می خواست بره زیارت آقا امامزاده هاشم مادر گفت : راضی نیستم الان بری هواگرمه روزه داری مریض میشی امشبم که باید بری تهران سر کارت خسته میشی . آقایوسف رفت اما زنگ زد و به مادر گفت : الان رو پله های حرم امامزاده هاشم نشستم . اگه بگی راضی نیستم نمیرم زیارت برمی گردم خونه ؛ مادر می خندید و می گفت : باشه باشه قبول راضیم ازت برو به زیارتت برس . مادر هم همیشه به پدرمادر خودشون احترام می گذاشتن و ماهارو که نوه بودیم ترغیب و تشویق به احترام گذاشتن میکردن . پدر بزرگ ما به مادر می گفت : تو دیگه کی هستی همیشه لبخند رو لبته حتی اگه ناراحت باشی پیش ما نشون نمیدی . اگر آقایوسف آنقدر به پدر ومادر احترام می گذاشت بخاطر حرمت و احترامی بود که مادر به والدین خودش می گذاشت و این سنت خداست . اگه من هم یکبار ناخواسته بی احترامی می کردم به پدر یامادر، همون لحظه آقایوسف می گفت : و بالوالدین احسانا یادت رفت ؟؟ #راوی_برادرگرامی #شهیدصابرین #یوسف_فدایی_‌نژاد🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#سلام_علی_ساڪن_ڪربلا🌷 شب جمعه به عشق ڪربلایت دیده بر هم می گذارم دلم را دست رویا می سپارم ڪه شاید بر ضریحت یابن الزهرا سر گذارم #شب_جمعه_شب_زیارتے iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣0⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 506 نمیدانم از کجا آورده بود ظاهراً از قبل به فکر حنای شب حمله بود و حالا داشت آن را پخش میکرد. بچه ها آنقدر به ریزهک اریها توجه داشتند که حتی پشم آورده بودند! شنیده بودم بعد از گذاشتن حنا، اگر دور انگشتان پشم بپیچی، خوب میگیرد. همه خبر داشتند قرار است آن شب «حاج علی اصغر زنجانی» به گردان بیاید؛ مداح نابینایی که خود پدر شهید بود و الحق سوز و صفا را با هم داشت و همه رزمنده ها عاشق مداحی او بودند. همه با اشتیاق منتظرش بودیم. طبق قرار با آن دو نفر به طرف آب رفتم. آنها از دل و جان کار میکردند. در طول روز آب فقط کمی گرمتر میشد. آنها بدون یک کلمه حرف وارد آب شدند تا آخرین تمرینشان را انجام دهند. بیشتر بچه ها مرا به عنوان یک فرد سختگیر می شناختند. مثل آقا فرج، که مسئول دسته دیگر غواصی بود، نبودم. به بچه ها خیلی سخت میگرفتم و به قول بعضیها انگار دلم از سنگ بود، اما در همان شرایط وقتی لرزیدن دست بچه ها را میدیدم یا صدای به هم خوردن دندانهایشان را می شنیدم، دلم میلرزید. میلرزید و به رو نمی آوردم. آن روز وقتی آن دو نفر را که غواصانی ماهرشده بودند، از آب بیرون می آوردم قدرت درآوردن لباسشان را نداشتند. بچه ها آمدند و لباس این دو نفر را عوض کردند. مدام به خودم میگفتم اگر قرار است ما راه را برای نیروهای پشت سرمان باز کنیم، چه بهتر که سخت آموزش ببینیم تا بهتر عمل کنیم و به هدفمان برسیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣0⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 507 ناهار گرچه به وفور مهیا و نعمت تمام بود اما کسی رغبتی به خوردن نداشت. هر کس لقمه ای برمی داشت کنار می کشید. غذای خوبی هم می آوردند که همانجا میماند و اضافه اش عقب برنمی گشت. آن روزها برای دومین بار فک من قفل شده بود و اذیت میشدم. برای همین سری به اورژانس زدم که در نزدیکی گردان بود. پزشکی که آنجا بود محل رجوع همه نوع درد و بیماری بود، از سردرد و سینوزیت، که عده زیادی از آن ناراحت بودند، تا عفونت گوش و حلق، شکستگی و... اتفاقاً ترک هم بود. پیش او رفتم. ـ دهانم قفل شده. ـ خُب! دهنتو باز کنم ببینم! فقط میتوانستم لبهایم را باز کنم چون دندانهایم با فشار به هم چسبیده بودند! دکتر دوباره گفت: «میگم دهنتو باز کن!» ـ آگه میتونستم دهنمو باز کنم که پیش شما نمی اومدم؟! ـ واقعاً دندونات اینطوری قفل شدن؟ برایش جالب شده بودم. پرسید: «پس تو این مدت چی میخوری؟» ـ هیچی! چای شیرین درست میکنم و توش نون خیس میکنم! ـ تو چرا تا حالا اینجا موندی. باید تو رو عقب می فرستادند... بیمارستان! با هم صحبت کردیم و او به حرفهای من، که از بین دو ردیف دندان به هم فشرده ادا میکردم، گوش داد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷14🌷17🌷18🌷19🌷22🌷23🌷24🌷26🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 221 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
نمے‌شناسمِ‌تـان امّـا در این قاب تصــویر خیلـے آشناست اینقدر ڪہ دلتنـگ‌تان مے‌شوم ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم ۲۵_کربلا 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊