eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #شھـید_محسن_حاجی_حسنی ✫⇠# قسمت5⃣3⃣
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠# قسمت6⃣3⃣ 🌹 جالب بود دیدن یک معلم در میدان زندگی اش. وقتی جلسات خصوصی و عمومی شان به اذان می خورد محسن فورا تعطیل می کرد تا نماز را اول وقت بخوانند. 🌼 در سفرهایی که با بچه ها داشت این محسن بود که بقیه را برای نماز صبح بیدار می کرد. وقتی با بچه ها استخر می رفت، شروع سانس استخر تقریبا همزمان بود با اذان ظهر. 🏊 محسن از قبل وضو می گرفت. می رفت به نمازخانه کنار استخر نمازش را می خواند و بعد می رفت داخل آب. برایش مهم نبود زمان استخرش را از دست بدهد. 💖 پدر و مادر که برای کاری صدایش می کردند بدون معطلی می رفت. نمی گذاشت آب در دل آنها تکان بخورد. یک روز که همراه بابا و بچه ها رفته بودند به یکی از پارک های چناران، از بینی بابا خون آمد. 🌻 محسن حسابی نگران شد. سریع بابا را به بیمارستان رساند وتا خون بند نیامد، آرام نگرفت. این ها در دل و ذهن بچه ها حک می شد. 🌺 دیگر لازم نبود محسن به شاگردهایش بگوید که قاری قرآن باید عامل به قرآن باشد. اما محسن می گفت. آخر آنقدر این چیز ها در زندگی اش حل شده بود که خودش آن ها را نمی دید. ⭐️ همیشه یک جور احتیاط به اعمال محسن پیچیده بود. تسلط عجیبی بر رفتارش داشت. انگار حرف ها و اعمالش از صافی عقل و ایمانش گذر می کرد. همین را به شاگردهایش هم می گفت. می گفت : 💝 یک کاری که می خوای بکنی اول از خودت بپرس خدا راضیه یا نه! اگر راضی بود اون کار رو بکن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #شھـید_محسن_حاجی_حسنی ✫⇠# قسمت6⃣3⃣
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠# قسمت7⃣3⃣ 🌸 سنگ صبور شاگردهایش بود. از مشکلات خصوصیشان با محسن می گفتند و او راه پیش پایشان می گذاشت. 🌻 عصبانی که می شد پرخاش نمی کرد. اصلا حرف نمی زد. فقط نگاهش رنگ دیگری می گرفت. بچه ها نگاه های محسن را خوب می شناختند. می دانستند که آن نگاه یعنی که من عصبانی ام! بیرون که می رفتندچشم پاکی محسن را می دیدند. خانم ها که برای پرسیدن سوالات قرآنی شان می آمدند، محسن سر به زیر و مؤدب جواب می داد. 🍄 گاهی که چشمش به نامحرم بدحجابی می افتاد از شدت ناراحتی خون به صورتش می دوید. 🌹 آن وقت بچه ها باید کلی سربه سرش می گذاشتند تا حال و هوایش را عوض کنند. هیچ وقت به چیزهایی که داشت قانع نبود. همیشه در فکر پیشرفت بود و برایش تلاش می کرد. حتی بعد از گرفتن رتبه اول جهان، باز هم به فکر یادگیری بود. 🌴 با هادی نقشه کشیده بودند که وقتی محسن از حج برگشت باهم بروند مدرسه علمیه آقای خویی برای خواندن دروس حوزوی. 📚 اتاقش کتابخانه کوچکی داشت. اهل مطالعه بود و با بچه ها درباره کتاب هایی که می خواند بحث می کرد... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #شھـید_محسن_حاجی_حسنی ✫⇠# قسمت7⃣3⃣
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠# قسمت8⃣3⃣ می گویند حضرت مسیح علیه السلام یک روز تشت آب آورد و پای حواریون خودش را شست. محسن همین طور تا می کرد با بچه ها. همان وقت هایی با دست پر از مالزی برگشته بود، یک سفر با شاگردهایش رفت گلستان. 🌺 هیچ وقت از ذهن هادی نمی رود آن روز را که محسن سرش را شست. هادی می خواست ریش خودش را خط بگیرد که محسن ریش تراش را از دستش قاپید. اول خط تمیزی دور ریش هادی انداخت بعد تصمیم گرفت سرش راهم بشوید. 😅 🚿کله هادی را به زور زیر شیر آب گرفت و شامپو زد. طوری به موهایش چنگ می انداخت که انگار دارد سر بچه اش را می شوید! هادی داد می زد : _ چشمم می سوزه مامان! 🎀ولی محسن ول کن نبود. آبکشی که تمام شد حوله را انداخت روی سر هادی و موهایش را خشک کرد. بعد هم سشوار کشید و خوب شانه زد. دست آخر نگاه دقیقی از زوایای مختلف به سر و کله هادی انداخت و گفت : _ خوب شد. حالا برو! 😆 زیاد اتفاق می افتاد که وسط بحث ها خیلی جدی به امید خیره می شد و ازش می پرسید : _ امید! چرا من اینقدر تو رو دوست دارم؟! امید هم گاهی طاقچه بالا می گذاشت و می گفت : 😍😌 ببین چه کار خوبی به درگاه خدا کردی که بهت توفیق داده مهرم به دلت بیفته! 🌹همیشه سربه سر بچه ها می گذاشت. یکهو خیلی جدی می گفت : هادی! هادی بر می گشت و نگاهش می کرد : جان؟! می گفت: کم بادی! 😅 کمی که می گذشت باز صدایش می کرد. هادی دستش آمده بود. می پرسید : _ چیه؟ کم بادم؟! محسن جواب می داد : _ نه! این دفعه پربادی! 😃 ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷4🌷5🌷6🌷8🌷9🌷10🌷11🌷14🌷15🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌸کانال شهید مصطفی صدرزاده @syed213 کانال شهیدمهدی نوروزی 🆔 @shire_samera 💠کانال شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد @imanekhazaee 🔷کانال شهید روح الله قربانی @shahid_roohollah_ghorbani
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 301 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_ایمان_خزائی_نژاد ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مـــــردان خــــدا، پــــرده #انڪار دریدند.. یعنے همہ جـــا، غیر خـــــدا هیــــچ ندیدند... #شهید_مدافع_وطن #مهدی_رضایی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#گذرے_بر_سیره_شهید ✍درد و رنج مردم اذیتش میڪرد، هرگز بی تفاوت نبود همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا... به فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از #شهادتش،ڪسی خبر نداشت اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثرومتندترین افراد میشد؛ ولی همین ڪه #انقلاب شد، مغـازه اش را ڪرد تعاونی وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد... خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر صلوات... #شهید_سیدمجتبی_هاشمی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✨﷽✨ جمعہ ها دلگیر نیست شاید دلمان گیر ڪسے است ڪہ دیگر نیست... #شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊
چشم و دل دانی چه خواهند این حوالی؟! بودنت را دیدنت را قانعم، حتی کمی... #شهدا_را_یادکنیدباذکر_صلوات🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊