eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
ای نفس گیر ترین حادثہ فصل خـزان ... من به اسمت بِرسم ، سخت نَبارم سخت است ... #شهید_میثم_نجفی🌷 #ش
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃ میثم دوست نداشت صدای خانم‌‌ها بالا برود/به مادرم گفتم دعا کن صدایم در معراج شهدا بالا نرود🌹 ✍آخرین بار با ایشان در معراج شهدا دیدار و وداع کردید. آرامش شما بالای سر پیکر شهید برای سایر دوستان و بستگان جالب و ستودنی بود. آنجا با آقا میثم چه حرفی زدید؟ ✍حرف خاصی با او نداشتم. فقط از این که داشتم بعد از مدتی او را می‌دیدم، لذت می‌بردم. آقا میثم دوست نداشت صدای خانم‌ها بالا برود و نامحرمان آن را بشنوند به همین خاطر وقتی قرار شد برای وداع با میثم به معراج شهدا برویم، درخانه به مادرم گفتم: «مامان برایم دعا کن صدایم بالا نرود. دعایم کن بتوانم خودم را کنترل کنم.» وقتی خواهر میثم در معراج شهدا با دیدن میثم با صدای بلند بی‌قراری می‌کرد سختم شد. به او گفتم: «زهراجان کمی صدایت را پایین‌تر بیاور الان میثم ناراحت می‌شود.» دوست نداشتم ناراحتش کنم. ✍الان هم که مدتی از شهادت همسرتان گذشته، کارهایی که ایشان دوست نداشت را انجام نمی‌دهید؟ تا جایی که بتوانم دوست دارم رعایت کنم و کارهایی که دوست نداشت را انجام ندهم. نمی‌خواهم ناراحت شود. ✍ از تولد حلما بگویید. آن روز در نبود آقا میثم چه حسی داشتید؟ خیلی سخت بود. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره بارداری‌ام بود و روزهای سختی را می‌گذراندم. به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه» گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س) و از خانم خواسته‌ام به شما سر بزند.» وقتی حلما می‌خواست به دنیا بیاید فقط از حضرت زینب(س) کمک خواستم. فقط ائمه و حضرت زهرا(س) را صدا می‌زدم. این‌ها بودند که به من آرامش دادند. ✍یعنی احساس می‌کردم همراهم هستند. چون خود میثم گفته بود سپردمتان به حضرت زینب(س) من هم گفتم حضرت زینب(س) من را تنها نمی‌گذارد. به همین خاطر دوست نداشتم زیاد به این فکر کنم که آقا میثم کنارم نیست. خب خیلی سخت بود، چون بعضی‌ها به من می‌گفتند: «این زمان، زمان سختی است و همه دوست دارند همسرشان کنارشان باشد.» این فکرها می‌آمد سراغم. حلما هم بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد ولی دائم همان حرفش را در ذهنم مرور می‌کردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را صدا می‌کردم. به آن‌ها سلام می‌دادم و می‌گفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 131 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_میثم_نجفی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
عشق است اینڪہ #یڪ نــــفر آغـــــاز مے‌ ڪند... هــــر روز صبح را بہ #هــــــواے سلام بـــــر شما شهیدان ... #صبحتون_منور_به_نگاه_شهدا #شهید_میثم_نجفی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 116 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
🍃🌸 🌸🍃 131 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
پلکی به آسمان و پلکی به دریا نگاه کن تا دستگیرشان بشود بیکرانه چیست ... 🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
پلکی به آسمان و پلکی به دریا نگاه کن تا دستگیرشان بشود بیکرانه چیست ... #شهید_میثم_نجفی🌷 #سالروز_و
🔹 بار اول که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شوکردم دستش سر سفره ی عقد. نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه. 🔸حالا اون شده بود جواب  مناجاتای من، مثل رویاهای بچگیم بود. با چشایی درشت و مهربون و مشکی هر عیدی که میشد، میگفت بریم النگویی، انگشتری، چیزی بگیرم برات. 🔹میگفتم: بیشتر از این زمینگیرم نکن چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته. عاشق کشی، دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟؟میخندید و مجنونم میکرد... 🔹دلش دختر میخواستدختری که تو سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه، بابا یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه سلام کرد و نشست کنارم دخترش به تکون تکون افتاد. 🔸مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده لبخندی کنج لباش نشست. از همون لبخندای مست کننده اش.یه شیرینی گذاشت دهنم گفتم: "خیره ان شاءالله... 🔹گفت: وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم اشکام بود که بی اختیار میریخت "خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟" نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه. ولی نتونست جلو بغضشو بگیره. 🔸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن، اون جونورا، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونو میدریدن؟!میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟ 🔹گفتم: میدونم ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این  مهربونیتو بدونه ؟باز مست شدم از لبخندش. گفت: لطف این کار تو همینه. 🔸تو تشییعش قدم که بر میداشتم، و زمانی که رو تخت بیمارستان حلما شو واسه اولین بار دادن دستم، همون جمله رو زیر لب تکرار کردم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عشق است اینڪہ نــــفر آغـــــاز مے‌ ڪند... هــــر روز صبح را بہ سلام بـــــر شما شهیدان ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
پلکی به آسمان و پلکی به دریا نگاه کن تا دستگیرشان بشود بیکرانه چیست ... 🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
پلکی به آسمان و پلکی به دریا نگاه کن تا دستگیرشان بشود بیکرانه چیست ... #شهید_میثم_نجفی🌷 #سالروز_و
🔹 بار اول که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شوکردم دستش سر سفره ی عقد. نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه. 🔸حالا اون شده بود جواب  مناجاتای من، مثل رویاهای بچگیم بود. با چشایی درشت و مهربون و مشکی هر عیدی که میشد، میگفت بریم النگویی، انگشتری، چیزی بگیرم برات. 🔹میگفتم: بیشتر از این زمینگیرم نکن چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته. عاشق کشی، دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟؟میخندید و مجنونم میکرد... 🔹دلش دختر میخواستدختری که تو سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه، بابا یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه سلام کرد و نشست کنارم دخترش به تکون تکون افتاد. 🔸مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده لبخندی کنج لباش نشست. از همون لبخندای مست کننده اش.یه شیرینی گذاشت دهنم گفتم: "خیره ان شاءالله... 🔹گفت: وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم اشکام بود که بی اختیار میریخت "خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟" نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه. ولی نتونست جلو بغضشو بگیره. 🔸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن، اون جونورا، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونو میدریدن؟!میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟ 🔹گفتم: میدونم ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این  مهربونیتو بدونه ؟باز مست شدم از لبخندش. گفت: لطف این کار تو همینه. 🔸تو تشییعش قدم که بر میداشتم، و زمانی که رو تخت بیمارستان حلما شو واسه اولین بار دادن دستم، همون جمله رو زیر لب تکرار کردم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 116 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
🍃🌸 🌸🍃 131 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝