eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: نجمه طرماح ● اولین روزی بود که با آقا عبدالله به اداره می رفتم. با هم رفتیم به اتاق خانم منوچهری :"این هم عیال ما. توجیه شون کنید. از این به بعد بعضی برنامه ها همراهیتون کنند." بنده خدا استقبال گرمی کرد. صفا و بی ریایی اش همان لحظه جذبم کرد. به نظر نمی آمد. حرف هایش از سر رودربایستی و تعارف باشد. خصوصا وقتی از خانواده های شهدا گفت از رسیدگی به کم و کسری زندگی شان، رفاقت با همسران و دخترانشان و از آن هایی که در گذر زمان فراموش شده اند. عضو جدید و ثابت دیدارهایشان شده بودم. در کنار سرکشی ها یک دوره آموزشی هم در باغ جنت برای مان تدارک داده بودند که آن ها را هم شرکت می کردم. تا با مهارت بیشتری با بستگان شهید ارتباط بگیرم و خواسته هایشان شده بودم. در کنار سرکشی ها یک دوره آموزشی هم در باغ جنت برایمان تدارک دیده بودند که آن ها را هم شرکت می کردم تا با مهارت بیشتری با بستگان شهید ارتباط بگیرم و خواسته هایشان را بنیاد منتقل کنم. در همه اردوهای یک روزه شان من دعوت می شدم. آقا عبدالله سفارش کرده بود خودم را معرفی نکنم. خانم ها که اسمم را می پرسیدند فامیل خودم را می گفتم. می پرسیدند شهید سالاری هم داریم؟! می گفتم خوب شما حتما نشنیدید. نیمی از دردودل هایشان را در همین جمع های صمیمی می شنیدم. اردوهای راهیان نور هم در کنار لذت یک سفر معنوی، پر بود از خاطراتی که گمان نمی کنم از یادم برود. آن هم میان زنانی که یک عمر به تنهایی بچه هایشان را سر و سامان داده اند و تنها با یاد شوهرشان زندگی می کنند. با چهره های ساده و شکسته ای که خبر از دورن محکم و قدرتمندان می داد. جبهه های جنوب و خاطرات راویان، تصاویری برایم مجسم می کرد که در سال های زندگی در اهواز فقط یک رویش را دیده بودم. بچه های قد و نیم قدر در گرمای بی امان خوزستان، من، دخترها و خانه های سازمانی که دیوارهایشان همدم ساعت های بی کسی ام بود و عبدالله که معمولا نبود و فقط وقتی می آمد تعریفی از روزهای سختم را می شنید. روی دیگر آن روزها اتفاقات تلخ و شیرین جبهه بود. مسیرهای شناسایی و ماندن های چند روزه و چند ماهه زیر پلک های کمین دشمن. از بمب های شیمیایی که هنوز خاک فکه را آلوده خود کرده و هزار مسلم شیرافکن تا سال ها بعد از جنگ زهرش را چشیدند و دم بر نياوردند. راهیان نور، روی دیگر زندگی عبدالله بود که من هیچ گاه ندیده بودم. موشک باران های اهواز و مجروحیت های پی در پی بوی جنگ را می کشاند به خانه همه زن هایی که شوهرانشان در جبهه بودند، اما خاک شلمچه با همه وجود، نا گفته ها را برایم باز می گفت. ." ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠شعار الموت لصدام یکی از خواسته های دشمن درخواست توهین به مسوولین نظام بود و بیشترین توهینها را نیز نثار آیت الله هاشمی رفسنجانی می کردند و رفتارشان نشان می داد که چقدر از ایشان کینه دارند. یادم هست یکی از بعثی ها از ما خواست هاشمی را با القابی تحقیر آمیز خطاب کنیم و هر بار که در را باز می کرد مثل رییس گروه اُرکست دستهایش را در هوا می چرخاند و از ما می ‌‌خواست هماهنگ با او جمله ای که حالا نیاز به گفتن آن نیست را تکرار کنیم . یک مورد هم خواستار شعار علیه امام رحمت الله علیه به زبان فارسی شدند که بچه ها کلمات ناقصی شبیه آنچه نگهبان بعثی درخواست کرده بود به زبان می آوردند که در این میان آقای سید محمود موسوی همشهری خودمان که از ناحیه هر دو پاه مجروح بود و روبروی در ، به دیوار تکیه داده بود از روی عادت یک دفعه گفت الموت لصدام . فرد بعثی افتاد به جونش و حسابی از خجالتش در اومد اما خودش هم متوجه شد که ناخودگاه این شعار داده و دست از سرش بر داشت . با توجه به وحشگیری بعثی ها ، گفتیم دیگه کارش تمومه و این بعثی حتما خسته شده و الان است که بیایند ببرندش بیرون و... که خدا را شکر به خیر گذشت . من خودم این احساس را دارم که فرد بعثی اینقدرها هم بدش نیومده که ببینه یک اسیر در مخوفتیرین بازداشتگاه های صدام شعار مرگ بر صدام را سر بدهد و حتی ممکن است کیف هم کرده باشد لذا از انتقال ماجرا به سایرین و مافوقش خودداری کرد. البته این جمله را اگر از روی اشتباه یا به هر نحو دیگری شخصی در اردوگاه به زبان می آورد مرگش قطعی بود زیرا در اردوگاه جلادانی مثل عدنان و علی آمریکایی دنبال کوچکترین بهانه ای بودند تا مثل گرگ فردی را بدرانند هر چند وقتی بهانه ای هم نبود سفره شکنجه اشان پهن بود. شهدای مظلومی چون رضایی - حیدری- قاسمی و.... حاصل شکنجه های قرون وسطایی همین سفاکان خونریز بود. بعدها در اواخر جنگ از تلوزیون عراق هم چند مورد نمایشی مسخره علیه آقای هاشمی نشان می دادند که در آن فردی در نقش ایشان در حالی که عصایی در دست داشت و به اصطلاح حرکات موزون انجام می داد ، اشعاری که حالا ما از واژه عربی آن می گذریم به معنی اینکه : رفسنجانی اصالت ایرانی ندارد پخش می کردند. چون آقای هاشمی در اواخر ، به عنوان فرمانده جنگ می شناختند کینه زیادی نسبت به ایشان داشتند و حتی در خاطرات یکی از دوستان خواندم اسیری که نامش اکبر بود به جرم همنام بودن با آقای هاشمی به باد کتک می گیرند و بدین شکل دق دلی خود نسبت به مسوولین را سر اسرا خالی می کردند ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊