دکتری رو که شروع کردم خوندن، تا وقتی قبول شدم و دانشگاه ثبت نام کردم کسی نفهمید. ازدواج که خواستم بکنم، تا بعد عقد جز خانواده ها کسی نفهمید. دفتر مشاوره که خواستم بزنم حتی نزدیک ترین افراد زندگیم هم نفهمیدن. آدمی که تصمیم قطعی برای انجام کاری داشته باشه کمتر سر و صدا می‌کنه. @sange_pa

تفاوت زن و مرد 😂😂 #طنز #زندگی_خوب @sange_pa

اعتماد به نفس واقعی از تکرار یه سری جمله نمیاد از تعداد زمان هایی میاد که به خودت ثابت کردی کسی که میگی هستی... @sange_pa

‏_پرسیدم، اگه ماشینت پنجر باشه باهاش میری سرکار؟! +گفت: خب معلومه، نه _گفتم: اگه توجه‌ نکنی بری و بیایی باهاش،چی میشه؟! +گفت: خب میترکه، نابود میشه _گفتم: ما با ماشینمون اینکارو نمی‌کنیم، ولی بارها با خودمون اینکارو کردیم کیلومترها خود پنجرمونو بردیم! پنچر بودیم و خواستیم با دیگران مسابقه بدیم و این فقط وضعیت رو بدتر کرد... @sange_pa

صبحتون بهمین زیبایی 😍😍 #تعادل #زیبایی #زندگی_خوب @sange_pa

یادت باشه درد یا لذت کاری که انجام میدی همیشگی نیست اما افتخار و شرمندگیش همیشگیه... @sange_pa

الاغی ادرارِ زیادی کرد، اونقدر که روی زمین جاری شد. پرِ کاهی از سر چهارشاخِ کشاورزی به هوا رفت و روی ادرارِ الاغ قرار گرفت. مگسی مغرور روی پر کاه نشست، روی دریایِ ادرارِ خر، کشتی می‌راند و می‌گفت: «من علم دریانوردی خوندم، سال‌ها اهل مطالعه و تفکّر بودم و فنِ کشتیرانی رو آموختم!» حقارت و غرورش باعث شده بود، ادرارِ الاغ رو دریایِ بی‌ساحل ببینه و پر کاه رو کشتیِ پهناور و خودش رو دانشمند و کشتیران! مثل این مگسِ مغرور بین آدمها کم نیستند! @sange_pa

خیلی ... #شب #تنهایی #سکوت @sange_pa

ظهرتون بخیر 😂 #طنز #زندگی_خوب @sange_pa

#متن_خاص «جهان واقعی من و تو دو فنجان چای بود ڪه با هم از آن چای می‌نوشیدیم و گاهی ڪه در باران راه خانه را گم می‌کردیم.‌ ... می‌توان جهان را ساده دوست داشت. به من آموختی می‌توان در فقر هم جهان را در یڪ لیوان شیر سرد یا گرم نوشید و بی‌محابا نوشید.» #احمدرضا_احمدی @sange_pa

هر وقت به اوج نا امیدی رسیدی، نزدیک‌ترین روزنامه‌ای که روی زمین افتاده بردار و این بار خیلی عمیق‌تر از هر بار به صفحه تسلیت‌ها نگاهی بینداز! صاحبان این چهره‌ها همه کسانی بودند که یک روز حسابی به سر و صورتشان رسیده‌اند و بهترین لباسهایشان را پوشیدند و برای گرفتن چند قطعه عکس 4×3 به معروف‌ترین آتلیه‌های عکاسی رفتند... رفتند تا اعلام کنند وجودشان را در پای انواع تصدیق‌ها، کارت‌ها، گواهی‌ها و گزینش‌ها، تا سندی برای اعلام وجود داشته باشند... اما در آن لحظه که دوربین عکاسی روی چهره‌های ژست گرفته آن‌ها فلاش زده، کجا فکر می‌کردند که همین عکس، البته مُزَین به یک نوار سیاه رنگ، اعلام آخرین حضور آنها بر صفحه زنده‌هاست... اما تو زنده‌ای، من زنده‌ام، ما زنده‌ایم، هنوز هم دمای بدن ما ٣٧درجه است. هنوز هم قلب ما می‌تپد. هنوز هم این مهلت را داریم که بخندیم و تا گرفتن آخرین عکس، شاید هنوز هم ما فرصت داریم. زندگی کن، و زندگیت رو بساز @sange_pa

یادتون باشه رابطه سالم، حوصله آدم ناسالم رو‌سر میبره... ربطی هم به عشق عاشقی نداره تو همه چیز همینه.