_طرحی از زلف تو دیشب به سرم کرد خطور
صبح با هر که سخن رفت پریشان گفتم_
🍃امام رضا علیه السلام:
زمانى بر مردم خواهد آمد
كه در آن
عافيت ده جزء است
كه نُه جزء آن در كناره گيرى از مردم
و يک جزء آن در خاموشى است.
- تحف العقول، ص ۴۷۰-
گفت: سیزده حج کردم،
چون نگه کردم همه
بر هوای نفس بود!
گفتند: چون دانستی؟
گفت: از آنکه مادرم گفت:
"سَبویی آب آور"
بر من، گران آمد...
-تذکرة الاولیا-
عن الرضا علیه السلام: «اَلصَّلوةُ قُربانُ کُلِّ تَقی»
نماز ما را به خدا باید نزدیک کند؛ نزدیککننده است، و اگر ما را نزدیک نکرد، نمازِ بیفایده است. البتّه بیفایده بودنش موجب نمیشود که نخوانیم و بگوییم حالا که بیفایده است پس نمیخوانیم؛ نخیر، باید بخوانید و تکلیف را بهجا بیاورید، امّا کاری کنید که این صلات، صلات نافعه باشد و نفع ببخشد؛ با توجّه و با حضور قلب.
#حضرت_آقا
{وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا ۖ
وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ
إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}
🌿
هیچ کس نمیداند که فردا «از سود و زیان»
چه خواهد کرد و هیچ کس نمیداند که به
کدام سرزمین مرگش فرا میرسد «و به خاک
میرود»، که تنها خدا دانا و آگاه است.
[لقمان-۳۴]
ما ياد گرفتهايم فقط بهانه بياوريم و غُر بزنيم كه نمىگذارند كار كنيم يا جامعه منحرف شده و ديگر نمىشود كارى انجام داد و... در حالى كه هر چه مشكلات زيادتر شود، تكاليف بيشتر مىشود.
| #عین_صاد |
ثآقِب | saqeb
🌾مولا علی«علیه السلام»میفرمایند؛ از علائم مؤمن ،آرامش و اندوه است.
روحی که در درد پخته شود آرام می گیرد . احساسی که در هیچ گوشه از هستی آرام نمی تواند یافت ، آرام می گیرد ، کسی که می داند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد ، غم هنگامی نا آرامت می کند که دلواپس شادی باشی ، و چه سرّ بزرگیست در این آرامش اندوهناک ...
در روایات ما بیان شده که وقتی گره از کارِ کسی باز میکنی بیماری ازت دور میشه.🍂
01 Regrets.mp3
2.35M
شب فرو میافتاد ؛
به درون آمدم و پنجرهها را بستم،
باد با شاخه در آویخته بود.
اللیلُ تاریخُ الحنین
وَ انتَ لَیلی
شب تاریخ دلتنگیست
و تو شبِ منی
#محمود_درویش
کدام صبر بر صابران سخت تر است؟
گفت؛صبر در راه خدا؟
سائل گفت؛نه
گفت؛صبر برای خدا؟
سائل گفت؛نه
گفت؛صبر با خدا؟
سائل گفت؛نه
پرسید؛ پس کدام صبر بر صابرین شدید تر است؟
سائل گفت؛صبر از |فراق|خداوند.
- دلیل گریه منی عذاب من نه.mp3
10.85M
عصر غمانگیز توام
حوصله کن ابرِ مرا!
عاشق یکریز توام
معجزه کن صبر مرا
❤️
#اصوات_در_ثآقِب
نقل است که روزی یوسف بر سر راه آمده بود، از راه گذران کنعان خبر میپرسید. اعرابئی دید که از راه کنعان میآید بر شتری سوار؛ یوسف خُدّام را به امری مشغول گردانید و به نزدیک اعرابی آمد و از حال کنعان و یعقوب خبر میپرسید. آن مرد گفت یعقوب از سورت فراق و شدت اشتیاق فرزند دلبند خود یوسف نام، از شهر بیرون آمده است و بر سر راه خانهای ساخته و آنرا بیت الاحزان نام کرده و شب و روز در فراق یوسف میگرید. و از غایت اندوه و حزن انبوه، چشم جهان بینش مکفوف گشته. یوسف در گریه شد. ملازمان گفتند یا مالک! او حدیث یعقوب میگوید، تو چرا گریه میکنی؟ گفت: کار محنت رسیدگان دشوار است و بر حال ایشان جای گریه است. همچنان گریان به خانه باز آمد و خلوت ساخته، قلم برداشته تا نامهای نویسد. فیالحال جبرئیل در رسید که ای یوسف! از قلم دست بازدار که هنوز وقت نرسیده است. گفت: ای جبرئیل! آن پیر مسکین هلاک میشود. گفت: بگذار که آنچه دوست خواهد چنان کند. گفت هیچ پرسیدهای که گناه وی چیست؟ گفت پرسیدهام. گفت چه فرمان آمد؟ گفت چنین فرمان آمد که «کسی که دعوی محبت ما کند و آنگاه بغیر ما الفت گیرد، سزای او زاری فراقست.»
[حدائق الحقائق]