ایشان در محل کار با نشستن مخالف بود. همیشه سعی می کرد در محل کار اصلا بیکار نماند. به بچه ها هم توصیه میکرد اگر بیکار بودید سر یک موضوع کاری فکر کنید اما بیکار نمانید. میگفت در دعای ابوحمزه داریم که می فرمایند: اللهم اعوذ بک من الکسل و الفشل ... . از تنبلی و سستی به خدا پناه میبرم.
واقعا ایشان این خصلت را داشت. از تنبلی و بیکاری متنفر بود.
#شهید_محمد_حسین_بشیری
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید_محمد_حسین_بشیری
یکی از مهمترین ویژگیهای محمدحسین سواد و تجربه در اکثر زمینهها بود. به خصوص در بحث زناشویی و ازدواج. وقتی برای متاهلها در مورد مسائل زناشویی صحبت میکرد، همه ساکت به حرفهای محمدحسین گوش میکردند حتی کسانی که بیست سال از ازدواجشان میگذشت!
در زندگی خانوادگی هر کسی امکان اختلاف و دعوا وجود دارد. من با همسرم برای یکسری مسائل به اختلاف رسیدیم، طوری که همسرم قهر کرد و به خانه پدریاش رفت. به این نتیجه رسیدیم که جدایی تنها راه حل زندگی ماست. به همین خاطر بعد از پایان ساعات کاری به خانه نمیرفتم. در محل کار استراحت میکردم. بعضی از روزها خیلی دیر میرفتم خانه. محمدحسین کنجکاو شد. چند باری پرسید که چرا اینقدر اعصابت خورده؟ تا دیر وقت در محل کار هستی؟ من چیزی نگفتم. سعی کردم که با خبر نشود. بالاخره با اصرار او قضیه را تعریف کردم. بلافاصله گفت بلند شو بریم! گفتم کجا؟ گفت: بریم سراغ خانوادهی خانمت. خلاصه با اصرار محمدحسین رفتیم. توی مسیر خیلی با من صحبت کرد. رفتیم منزل خودش و خانمش را هم آورد. بعد رفتیم منزل پدر خانمم. محمدحسین و خانمش رفتند با مادر خانمم و همسرم صحبت کردند. خانمم راضی شد برگردد. وقتی سوار ماشین شدیم فکر کردم ما را میبرد منزل! مستقیم رفت جلوی یک گلفروشی نگه داشت. از طرف من از خانمم عذرخواهی کرد و رفتیم و یک دسته گل گرفت و به من داد که به همسرم تقدیم کنم. در مسیر برگشت به خانه، خیلی صحبت کرد، هر دوی ما را نصیحت کرد. یک جمله به من و یک جمله به خانمم میگفت. محمدحسین به ظاهر خودش را کوچک کرد اما در عمل خودش را بزرگ کرد. یک زندگی که در حال متلاشی شدن بود را نجات داد. این لطف محمدحسین ماندگار شد