eitaa logo
@Sarafrazan Iran
112 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢در کربلا محبت حسین(ع)، یک مسلک را و شهید میکند زهیر بن قین از بزرگان قبیله خود در کوفه بود که قبل از ماجرای کربلا از طرفداران افراطی بوده، اما پس از ادای حج و در راه بازگشت به کوفه، امام حسین(ع) به دلیل فطرت پاکی که در او مشاهده می‌کرد او را به ملاقات خود فراخواند که بعد از گفتگویی مختصر و به دنبال آن با تشویق همسرش به امام ملحق شده و در نهایت در روز عاشورا و در صحرای کربلا شهید شد ✅زهیر در طول مسیر همراه با پسرعموهایش، خیمه ها را دور از امام بر پا میکرد تا با ایشان نشود. خود امام قاصدی برای فرستاد قاصد گفت: حسین تو را می خواند زهیر که از همراهی امام داشت مبهوت ماند همسرش گفت: سبحان الله! آیا پسر پیامبر، قاصدی به سوى تو می‌فرستد و تو نمی‌دهی؟! چرا نزدش نمی‌روى و سخنش را نمی‌شنوى و برنمی‌گردی؟ زهیر نزد امام رفت در هیچ منبع و مقتلی در مورد گفتگوی امام و زهیر اشاره ای نشده است و کسی خبرندارد که در این چه گذشته است. اما وقتی زهیر از خیمه امام خارج شد صورتش شاد و خوشحال بود فورا به سمت رفت و گفت: تو را دادم و آزادى، پیش خاندانت برو؛ زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوى. سپس به همراهانش گفت: هر که می‌خواهد، با من همراه شود و در غیر این صورت، این‌ آخرین دیدار ماست اینها معجزه حسین است 📚مفید، الإرشاد، ج 2، @sarafrazan406
💢در کانالی دیدم که از امام علی(ع) آورده اند: عقل و ایمان زن ناقص است. پاسخی دارید؟ آیا ايمان و عقل ناقصی دارند؟ ✅این نظر اسلام در مورد زن است؟ متن نهج البلاغه: زن ايمانش ناقص است، زيرا در ايام عادت از نماز و روزه محروم است ، عقلش كم است، زيرا شهادت دو زن معادل يك مرد است، و حظّ مالى او نيز نصف سهميه مرد است . مشابه اين مضمون از رسول خدا (ص) نيز رسيده است. در علم حدیث، قبل از هر چیز باید بدانیم این کلام در چه موقعیتی خطاب به چه کسی نقل شده است؟ مخاطب این کلام امام، جنس زن و همه زنان نیست. یعنی منظور حضرت، این نیست زن ذاتا است. ✅مخاطب این کیست؟ این روایت در ماجرای جنگ جمل خطاب به شخص است،نه خطاب به همه ى زنان. 👇👇 روايتى كه در نهج البلاغه وارد شده است، به عنوان يك قضيه حقيقيه نيست، تقريبا نظير قضيه شخصيه يا قضيه خارجيه است. اصل قضيه اين است كه عايشه ، اين جنگ را به راه انداخت . اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نموده و سبب و محرك ، او بوده است . چنان كه ابن ابى الحديد معتزلى از بزرگان اهل سنت قبول كرده است كه: در این کار اشتباه کرد. به هر صورت بعد از اين كه در جريان جنگ ، عايشه سوار شتر شد و طلحه و زبير را هم تحريك كرد و خونها فراوانى ريخته شد و سرانجام شكست خورد، اميرالمؤ منين - عليه افضل صلوات المصلين - اين سخنان را بيان فرمود. همان گونه كه درباره همين جريان جنگ جمل و مردم بصره ، خطبه اى با عنوان فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل در نهج البلاغه آمده است كه: «كنتم جند المراة و اتباع البهيمة». شما سپاه زن بوديد - فرماندهى شما را عايشه به عهده داشت -، و دنباله رو حيوان چهارپايى شديد، يعنى آن شتر كه عايشه را مى برد، جلو حركت مى كرد و شما هم به دنبال آن نا آگاهانه حركت مى كرديد. مى فرمايد: شما نا آزموده اين كار را انجام داديد و به كار نپخته اى اقدام كرديد. : این گونه روایات از علی(ع) نقل نشده است بلکه حضرت رسول(ص) نیز بدین مضمون دارند، ولی یقینا مراد از این روایات این نیست که تمامی زنان در همه اعصار و امکنه دارای عقلی ناقص و در تفکر و تدبیر ضعیف می باشند. جالب توجه اینکه پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) در بیان مصداق سبقت گیرندگان زنی را با نام فاطمه(س) معرفی نموده است: «یا سلمان انّ ابنتی لفی الخیل السوابق»؛ای سلمان! دخترم فاطمه در زمره سبقت گیرندگان است. پیامبر فرمود،جبریل آنقدر مرا به زنان سفارش کرد، که ترسیدم حتی به زن یک هم نمی توان گفت. 📚نهج البلاغه، خطبه 80. 📚نهج البلاغه ، خطبه 13 و @sarafrazan406
. ✅ مکاشفات شهید برونسی پشت میدان های مین «کوشک» با حضرت حضرت زهرا (س) و عبور از میدان مین 🔸صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. حول و حوش ده دقیقه گذشت . بالاخره عبدالحسین به حرف آمد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.گفت: خودت برو جلو. خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری. مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن ... با تأکید گفت: دقیق بشماری ها. 🔸... کارها را انجا شد درانتها عبدالحسین آمد و گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟ 🔸... و بالاخره دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم 🔸... فردا بی مقدمه پرسیدم جریان دیشب چی بود؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم،م کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم. موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها). چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند. 🔸در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده! یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش. ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟! 🔸فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی... @sarafrazan406