eitaa logo
@Sarafrazan Iran
113 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 #زن #آمریکایی غیرمسلمان برای توقف #جنایت علیه #یمن شروع کرده به #اعتصاب_غذا.. اینجا در #ایران هم #لیبرال بیشرفی مثل #تاجزاده میگه مگه یمن #حرم داره که ازش دفاع کنیم.. کاش #شرافت و #انسانیت از میان برخی مردم سرزمینم نرفته بود.. #عربستان #جنگ #سلبریتی @sarafrazan406
🚩🏴 راه #اربعین را #آمریکا باز کرد یا #مقاومت؟ #سردار_سلیمانی #سپاه_قدس #حشدالشعبی #شورش #کشتار #اشغال #ضداشغال #عراق #ایران #سپاه_بدر #سپاه #جمهوری_اسلامی #حرم #امام_حسین (ع) #تدبیر #سربازان_آمریکایی #صدام #جرج_بوش #راه_کربلا #کربلا #دیپلماسی #جنگ #صلح #متحد #دوستی @sarafrazan406
⚫️شب شهادت بانوی مظلومه مدینه است ... خبری درخبرگزاری ها پخش شد که حالم را ازدیروز خراب کرد ..... 😡 ⚫️ای کاش مدینه بودیم ... 😭😭😭 👈لعنت خدا بر #آل_سعود وحامیان داخلی اش این طفل # زکریای_شهیداست که در راه زیارت #حرم رسول خدا وقتی راننده #وهابی_تکفیری متوجه #شیعه بودنش میشه ، با #شیشه_شکسته و جلو چشم #مادر اونو ذبح میکنه😭😭😭😭 👈و هنوز هم در مدینه #مردی نمی تواند در برابر #ظلم قرار بگیرد! 😡 👈کاش اونجا بودیم 😔   🔻مطمئنم خون این شهدای مظلوم باعث نابودی وهابیت و آل سعود خواهد شد  👈حداقل همه رسانه شویم و #صدای_مظلومیت این کودک را #جهانی کنیم #حاج_سعید_قاسمی 🆔 @sarafrazan406
⭕️ ما را نجات داد... همه‌ی ما را نجات داد... حتما بخونید ◀️ مركز خرید «باوارث» در مكه، جای شلوغی است و حاجیهای ایرانی بیشتر سوغاتیهایشان را از همینجا میخرند. بالاخره سفر حج است و نمیشود آدم دست خالی برگردد. 🔹 توی یك پارچه فروشی، مرد پاكستانی میان‌سالی، با سرعت، پارچه های خوب و بد را به بهای بیشتر از قیمت رایج بازار، به ضرب و زور فارسی دست و پا شكسته‌ای كه می‌داند، به ایرانیها میفروشد. 🔸 فروشنده پاكستانی موهایش را حنا گذاشته و جو گندمی سفید و سیاه را یك دست حنایی و قرمز كرده است. دور و بر ما میچرخد و سعی میكند چیزی هم به ما بفروشد. اما ما تمام بازارهای مكه و مدینه را گشته ایم و قیمت هر جنسی، حتی این پارچه های خوب و بد را میدانیم. 🔹 دو مرد سیاهپوست، داخل مغازه می آیند و پارچه های الوان ارزان قیمتی را برانداز میكنند و از هر رنگش سی - چهل متر سفارش میدهند. قد و قامت بلندی دارند و هیكل بزرگی، شبیه «جان كافی» بازیگر فیلم دالان سبز «فرانك دارابونت» كه بارها از تلویزیون ما هم پخش شده. دلم میخواهد با دو مرد سیاهپوست حرف بزنم، اما بهانه پیدا نمیكنم. 🔸 دو روز قبل، شب میلاد امیرالمومنین(ع)، یك كیفِ دوشی كوچك را از شكلات پر كردیم و بردیم مسجدالحرام. جلو در كه كیف را دیدند، به شرطه های نفری یك مشت شكلات دادیم و همین طور كه «اهلاً و سهلاً» حواله میكردند، شكلاتها را توی جیبهایشان ریختند. 🔹 داخل مسجد، به هزار زائر خانه خدا شكلات تعارف كردیم و توضیح دادیم كه امشب، شب میلاد علی بن ابیطالب(ع) است، داماد رسول خدا. بعضی، حتی پرسیدند از كجا آمده اید و وقتی نام ایران را میشنیدند، لبخند دوبارهای میزدند كه «رحم الله ». 🔸 شب بعد كارمان را تكرار كردیم. كیفی پر از شكلات و ... این بار جلو در مسجدالحرام گفتند نمی‌توانید شكلاتها را داخل ببرید؛ ممنوع. همه درها را امتحان كردیم، واقعاً ممنوع شده بود و شرطهای كه دو مشت از همان شكلاتها دادم تا راه‌مان بدهد، شكلاتهایمان را گرفت و كیف خالی را پس داد و گفت مأمور است و معذور... . 🔹 دو مرد سیاهپوست كه حالا فهمیده ایم از اتیوپی آمده اند، با هم صحبت میكنند و قرار میگذارند خودشان به تعداد خانواده و فامیل و دوست و آشنا، پارچه ها را قسمت كنند و خرید سوغات مكه را همینجا تمام كنند. 🔸 توی جیبهایم چند شكلات مانده كه به دو مرد اهل اتیوپی و فروشنده پاكستانی و دو - سه مشتری ایرانی تعارف میكنم. بهانه صحبت با زایران سیاهپوست مكه فراهم شده. احوال هم را میپرسیم و از كشورهایمان، از اتیوپی، آدیس آبابا و من، از ایران «مدینه طهران». 🔹 مرد سیاهپوست با من دست میدهد و بغلم میكند. میرسم تا وسط سینه مرد سیاهپوست. میگوید ایرانیها خوب اند؛ مردم خوب. و به زحمت توضیح میدهد كه شما اسلام را زنده كردید. كمی بعد حتی نام سلمان فارسی را به زبان می آورد... 🔸 دوستش میپرسد میروید؟ حرم میروید؟ «امام الخمینی»؟ میگویم بله، گاهی. قواره مرد بیشتر از دو متر است، با اندامی درشت و صورتی سیاه و به شدت مردانه و چشمهایی كه از دیدن یك نفر از اهالی شهری كه «خمینی» در آن زیسته، برق میزنند. 🔸 گوشه مغازه روی زمین مینشینیم و حرف میزنیم. به عربی دست و پا شكسته ما و انگلیسی اندكی كه آنها میدانند. با چه دقت و وسواسی حواسشان به اتفاقهای داخل ایران است. مرد میگوید امید ما به شماست. به شما ایرانیها كه زندگی و مبارزه را یادتان داده. مكث می كند و سرش را پایین می اندازد. فکر نمی‌کنم بغض كرده باشد، اما كرده است. 🔹 دستهایم را میگیرد و صاف نگاه میكند توی چشمهایم. دستهایم، كف دستهای بزرگ مرد گم شده اند. چشمهایش پر از اشكی است كه پلك میزند و میریزد توی صورتش. میگوید خمینی... خمینی مرد بزرگی بود. همه ما را نجات داد. میخواهم بگویم بله درست میگویی كه ادامه میدهد خیلی دوستش داشتیم. وقتی از دنیا رفت، گریه كردم و سرش را میگذارد روی شانه جوانی كه از ایران آمده است، جایی که سالها در آن زندگی میکرد. @sarafrazan406