eitaa logo
⟨𝙎𝙖𝙧𝙖𝙣𝙜/سٰـارَنْـگْـ⟩
656 دنبال‌کننده
17 عکس
1 ویدیو
0 فایل
و صوتك يعيد لي الحياة من جديد : ) - و صدای ِتو به من زندگی ِدوباره می‌بخشد : ) ناشناس" https://daigo.ir/secret/2960085788 " عشق یک دختر یهودی به یکی از فرماندهان ایرانی(:
مشاهده در ایتا
دانلود
نورا این‌بار ترسیده تر به میعاد نگاه کردم، الیاس رد نگاهم رو گرفت و برگشت. در آن تغییر موضع داد و سرم داد زد: - هزار بار بهت نگفتم آدم توی کار شوهرش دخالت نمی‌کنه. دستی رو بالا برد و چشم بستم تا ضربه‌اش کم تر بشه اما این ضربه روی صورتم ننشست. چشم که باز کردم دست میعاد رو دیدم که حمله‌ی دست الیاس رو دفع کرد. - حق نداری رو زن من دست بلند کنی. الیاس دست پیش می‌گرفت که مبادا پس بیوفته. پوزخندی زد و عقب رفت. - مدارکت رو توی خونه نزار پسر، این دختر شبیه مادرشه، دهنش چفت و قفل نداره. بدون گفتن چیزی نگاه سنگینی به من کرد و بعد هم از خونه بیرون رفت. میعاد ثانیه‌ای چشم بست و بعد نگاهش رو سمت من چرخوند. - حق نداری وقتی من خونه نیستم، در روی کسی باز کنی، اللخصوص این آقا! سری تکون دادم، در مقابل میعاد اون‌قدر مظلوم هستم که نمی‌تونم لب از لب بردارم و حرف بزنم. - پرونده‌ای که آدرسش رو می‌دادی جا گذاشتم، که برگشتم! اشک توی چشم‌هام حلقه زد. آروم زیر لب گفتم: - ببخشید میعاد.. صدام از ته چاه بیرون میومد، اون‌قدر آروم بود که حتی خودم به زور شنیدم. نفسش رو کلافه بیرون داد و دستی توی موهاش کشید و سمت آشپزخونه رفت. از کابینت لیوان برداشت و پراز آب کرد و یک نفس سر کشید. لیوان رو روی کابینت کوبید، از صداش چشم‌هام ثانیه‌ای بستم. برگشت سمت من اومد و گفت: - نورا چی از زندگی من می‌خوای؟! تو و پدرت چی از زندگی من می‌خواید. شونه‌ای بالا انداختم، میعاد نمی‌دونه اما خودم که خوب می‌دونم چیزی بغیر از عشقش نمی‌خوام. وقتی دید حرفی نمی‌زنم، سمت اتاق رفت و چند دقیقه بعد با پرونده‌اش برگشت. سمت در که خواست بره بالاخره لب باز کردم. - میعاد من می‌ترسم. در رو باز کرده بود، برگشت و نگاهم کرد. - چی کار کنم؟! سرم رو پایین انداختم و گفتم: - میشه همراهت بیام؟! نفسش رو بیرون داد، اما حرفی نزد و بیرون رفت، شاید نسبت به من احساس مسئولیتی نداره که قبول نکرد. خواستم بلند باند گریه کنم که مجدد برگشت، نگاهی اجمالی بهم کرد و گفت: - پاشو لباس بپوش، پوشیده باشه لطفا. لبخند محوی زدم و از جا بلند شدم، سمت اتاق رفتم. مانتویی کرم بلند تا زانو همراه با شلوار قهوه‌ای پوشیدم، روسری رو روی سرم فیکس کردم و با برداشتن چادر و کیفم از اتاق بیرون اومدم. همچنان جلوی در ایستاده بود و به جای کفش‌های الیاس نگاه می‌کرد، وقتی بیرون اومدم نگاهم کرد و بدون حرف بیرون رفت. جلوی در همزمان با کفش‌هام، چادرم رو هم سرم کردم.