eitaa logo
🇵🇸سربارِ امامِ زمان(عج)🇮🇷
4 دنبال‌کننده
387 عکس
190 ویدیو
1 فایل
🌱بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🌿 _اللّٰهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلیكَ‌الْفَرَج🤲 شرط شهید شدن شهید بودن است _سرداردلهاحاج‌قاسم ناشناس ما https://daigo.ir/secret/8115079
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
گاهی کـار کـه بیخ پیدا می‌کند ، شاید با خجالت ، اما می‌نشینی روبه‌روی پدر ، سر به زیر می‌اندازی و نرم‌نرمك حرفِ دل آغاز می‌کنی . . . انگار کـه پشتت به کوه گرم باشد ، آخر داستان همیشه معلوم است ؛ دستی بـه شانه‌ات می‌کشد و غمــ از دلت می‌رهاند . نه اینکه فقط با حرف‌هایش آرامت کند ، هرچقدر همــ که بزرگ باشد ، حل می‌کند مشکلت را . . . و من ! با خجالت نشستمــ روبه‌رویت ، سر بـه زیر انداختمــ و نرم‌نرمك حرفِ دل گفتمــ... و می‌دانم آخر داستان چـه خواهد شد ! دست به شانـه‌ام می‌کشی و حل می‌کنی مشکلاتمــ را . . . معین‌بن‌موسی حال و هوای یک موسوی در کاظمین
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
می‌ترسم ریه‌هایم به هواے آلوده عادت کرده باشد ؛ شـاید نـفـسـم تنگ شده و نمی‌فهمم . . . گـاهی انسان آنقدر در تاریکی‌ها غرق می‌شود ، که نور را فراموش می‌کند ! گـاهی یک لباس آنقدر کثیف می‌شود ، که رنگ عوض می‌کند . . . و یا پـرنـده‌اے آنقدر راه می‌رود ، کـه پریدن را از یـاد می‌برد . . . نکند در ظلمت گـنـاه رنگ عوض کرده ، بـه روے آتش قـدم گذاشته ، و پرواز را فراموش کرده باشم . . . خورشیدِ مـن ! بر مـن طلوع کن ، تطهیرم کن و پروازم بده . . . « شـاید ، گـاهی » شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
شـال روے شـانـه‌ام گـواه است ، هـمـه مـرا بـه إبن‌الحیدر شناخته‌اند ؛ بـے آنکه بگویم ، سربـازِ آن امـامِ غریب خوانده می‌شوم ؛ و در این شهر و آن شهر عزیز می‌شویم بـه خاطر همسایگی با شـاه خـراسـان . . . أنـٰا تراب ، یـٰا أبـوتـراب ! مـن کـه از خودم چـیزے ندارم ، هـمـه جا به نـام شماام ، فـرزنـد نـاخـلـفـم ، لـکـهٔ نـنـگـم ، وصـلـهٔ نـاجـورم . . ‌. پـسـر هـرچقدر هم کـه بد باشد ، بـه نام پـدر می‌نویسندش ؛ پدرجـانم ! دستی بـه سـر و رویـم بـکـش ، نمی‌خواهم آبروبَر بـاشم ، نمی‌خواهم فـقـط یدك‌کشِ بـارِ سـنـگیـنِ نـام شیعه باشم ، نمی‌خواهم اسـمـم طلبه باشد ، رسمم نه ؛ نمی‌خواهم جَـدّمــ تـو باشے ، راهم نه ؛ نمی‌خواهم رضا همسایه‌ام باشد ، امامم نه ؛ خلـاصـه بگویم ، نمی‌خواهم این باشم ؛ مُـعـیـنـت را ، مُـعـیـنـت کـن ! « وصلهٔ ناجور » 📍نـجـف أشرف ، خـانـهٔ پدرے ، ۱۲ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
_ تـو بـه مـن مشتاق تری ، تـا مـن بـه تـو . . . •••
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
مـامـان‌جـانـم سـلـام ! چـه شـب‌هـایے چـشـمـان مـنـتـظـرت را از خـواب انـداخـتـم ، تـا نمی‌آمـدم خـانـه ، خـیـالـت راحـت نمی‌شـد ؛ شـایـد دیـر می‌آمـدم ، امّـا مـن بـه شـوق دسـتـپـخـت مـادرانـه‌ات لـحـظـه‌شـمـاری می‌کـردم . . . هـمـان چـنـد سـاعـتِ آخـر شـب کــه می‌نـشـسـتـی کـنـارم ، خـسـتـگے تـمـام روز را از بـدنـم دَر می‌کـرد ؛ غـذاے گـرمـت بـود کـه بـه دسـتـانـم تـوانِ خـدمـت داد و دعـای تـو بـود کـه راه را نـشـانـم داد . . . چـقـدر دوسـت داشـتے مـرا در لـبـاس دامـادی بـبـیـنے امّـا نـشـد ؛ چـه زیـبـا نـشـد مـادر ! مـرا در لـبـاسِ سـفـیـد خـوش‌بـخـتے دیـدی . . . مـرا روسـفـیـد دیـدی . . . سـاعـات کـمے از روز کـنـارت بـودم ؛ امّـا « یـک سـالے می‌شـود هـر لـحـظـه بـا توام . . . » شـب‌هـا کـه بـا هـق‌هـق و بـ‌ریـ‌ده‌بـ‌ریـ‌ده بـا مـن حـرف می‌زنـی ؛ نـشـسـتـه‌ام ، گـوش می‌کـنـم ، گـریـه می‌کـنم ، و جـواب می‌دهـم . . . پـیـراهـنـم را کـه در آغـوش می‌کـشے ، در آغـوشـت می‌کـشـم . . . سـر مـزارم کـه بی‌تـاب می‌شـوی ، آرامـت می‌کـنـم ؛ آن لـحـظـه‌ای کــه یـادم می‌کـنی ، کـنـارت نـشـسـتـه‌ام . . . سـخـت اسـت ؟ ! می‌دانـم . . . داغِ عـلےاکـبـر ، کـمـرِ اربـاب را هـم شـکـسـت ؛ و دردِ فـراق چـشـمـانِ یـعـقـوب را گـرفـت ! امّـا مـادرجـان ! مـنے کــه شـــکـــم گــرســنــهٔ یـتـیـمـان شـهـر را تـاب نمی‌آوردم ، چـطــور فـقـر ایـتـام امـام زمـانم را می‌دیدم و کاری نـمی‌کـردم ؟ ! «خون» رسول و حسن بود ، «خون» من و دانـیـال بود کـه «آتـش فـتـنـه» را خاموش و شـهـر را بـیـدار کـرد . . ‌. مـامـان‌جـانـم ! فـراق جـان‌سـوز اسـت ، امّـا وصـال نـزدیـک . . . چـیـزی تـا صـبـح ظـهـور مـولـایـمـان مـهـدی نمانده ؛ بـه زودی برخـواهـیـم گـشـت . . . ✍️ بـعـد از چـنـد روز تـمـنّـا و تـوسـل ، قـلـم ، پـابـه‌پـای مـن دویـد . . . ۲۵ آبان ۱۴۰۲ سـالـگـرد شـهـادت رفـیـق آسـمانےام ، « حـسـیـن زیـنـال‌زاده »
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
، اقـتـدار ایـران و عـزت ملّے اسـت ؛ دانـشـجـو خـار چـشـم و کـابـوس شـب‌هـای دشـمـن اسـت ؛ او ، هـویـت‌بـخـش و امـیـد ِآیـنـده‌سـاز مـلّـت اسـت . او راه شـهـیـدان را ادامـه می‌دهـد ! جـهـاد می‌کـنـد ، از راه عـلـم و دانـش زمـیـنـه‌سـاز ظـهـور و یـاور مـهـدے است ؛ قـبـل از آن ، از سـیـم خـاردار نَـفْـسـش عـبـور کـرده ؛ گـوش بـه فـرمـان ولے خـود ، پـای درسِ مـطـهـری‌هـا و بـهـشـتےها نـشـسـتـه‌ و تـن بـه تـفـکـر مـنـحـرف غـربے نـمی‌دهـد ؛ بـا چـشـمـانے بـاز و بـا ذره‌بـیـن ، بـه دنـبـال حـقـیـقـت می‌رود و فـریـبِ بـمـبـاران رسـانـه‌ای دشـمـن را نمی‌خـورد ؛ او ، هـمـچـون کـوهے اسـتـوار اسـت ، کـه در بـرابـر طـوفـانِ انـحـراف سـیـنـه سـپـر کـرده . او ، بـه دعـوت‌نـامـه‌هـای یـزیـد زمـان نـیـش‌خـنـد می‌زنـد و هـیـهـات مِـنّـا الـذلـة می‌گـویـد ؛ دانـشـجـو ، تـا آخـریـن قـطـرهٔ خـون ، بـراے خـاک وطـن می‌جـنـگـد . . . چـمـران‌ها ، طـهـرانےهـا ، احـمـدی‌روشـن‌هـا ، حـسـیـن‌ زیـنـال‌زاده‌هـا می‌شـونـد ؛ آری ! دانـشـجـوهـا شـهـیـد می‌شـونـد . . . ✍️ نـوشـتـه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ انـتـشـار بـه مـنـاسـبـت 🎓 بـا کـمے تـأخـیـر روزتـون مـبـارك 💐 « آیـنـده بـه دسـتـان شـمـاسـت . . . »
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـراے مـادر ، چـه چـیـزے زیـبـاتـر از خـوش‌بـخـتـے فـرزنـد ؟! مـگـر جـز عـاقـبـت بـخـیـرےِ جـگـر گـوشـه‌اش چـه مےخـواهـد ؟! پـسـرم ! چـقـدر زود عـاقـبـتـت رسـی‍ـد و بـخـیـر شـد . . . هـمـیـشـه بـرایـم دلـبـرے مـےکـردے ، امـا نـمـےدانـسـتـم آنـقـدر از خـدایـت دلـبـرے مـےکـنـے تـا خـریـدارت شـود ؛ خـدا خـریـدارت شـد و خـوش‌بـخـتـے مـعـنـا گـرفـت . . . شـکـوه نـمےکـنـم ، بـرایـت خـوشـحـالـم و بـه تـو افـتـخـار مـےکـنـم ؛ امـا بـه مـن حـق بده اگـر شـب‌هـا را بـا گـریـه مـےخـوابـم . . . گـاهـے چَـشـم مےبـنـدم و سـرت را کـه بـه روی پـایـم گـذاشـتـه‌ای نـوازش مـےکـنـم . . . و گـاهـے بـه چـشـمـانـت چـشـم مـےدوزم و سـکـوت مـےکـنـم . . . الـهـے مـادر بـه فـدایـت ! پـیـراهـنـت هـنـوز هـم بـوے تـو را مےدهـد ، دل‌تنگِ آغـوشـت که می‌شوم ، به سینه مےفـشـارمـش ، بـغـض را مےشـکـنـد و اشـك مےشـوم . . . دیـگـران نـمےفـهـمـنـد ؛ حـال یـک دل‌سـوخـتـه را دل‌سـوخـتـه مـےفـهـمـد . . . مـادرے سـال‌هـا چـشـم بـه در مـانـده ، پـسـرش را زمـیـنےهـا گـم ک‍ـرده‌انـد و آسـمـانـےهـا پـیـدا ‌. . . آن یـکـے عـلـےاکـبـر داد و عـلـےاصـغـرش بـرگـشـت ؛ بـه یـاد ربـاب قـنـداقـهٔ جـوانـش را لـالـایـے کـرد . ‌. . بـعـضے هـم کـه چـون زیـنـب کـبـرے ، از ایـن داغ دق کـردنـد . . . پـسـرم ! چـونـان عـلـےاصـغـر و اکـبـر و عـبـاس ، حـسـیـنـے شـدے ؛ تـنـهـا امـیـدم بـه ربـاب و زیـنـب و ام‌الـبـنـیـن اسـت . . . ✍️ رزقِ دسـت بـه دامـان شـدنِ لـالـه‌هـاے خـوشـنـام . . .🌷 ۴ دی ۱۴۰۲
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
صـداے پـاے آمـدنـش را دوسـت دارم ؛ بـوے شـعـبـان هـمـچـو خـاک بـاران‌خـورده جـانے تـازه مےبـخـشـد بـہ‌ جـانـم ! امـا وقـتے مےرسـد و رودررو مےشـویـم ، قـبـل از آنـکـہ‌ بـغـض خـودش را پـیـدا کـنـد ، مےشـکـنـد . . . رسـول خـدا هـم در هـمـان آغـوشِ اولِ حـسـیـن گـریـسـت . . . عـب‍ـاس نـوزاد بـود کـہ‌ مـولـا بـوس‍ـہ‌ بـر دسـتـانـش مـےزد و اشـک مےریـخـت . . . آیـنـده‌اے کـہ‌ نـیـامـده ، اشـک آنـهـا را درآورده بـود ؛ چـطـور آتـشـے کـہ‌ سـال‌هـاسـت دل شـیـعـہ‌ را مـےسـوزانـد گُـر نـگـیـرد ؟! مـگـر نـگـفـتـہ‌ایـد بـہ‌ حـزن‌تـان مـحـزون شـویـم و بـہ‌ شـادےتـان شاد ؟! چـطـور در روزهـایـے کـه رسـول و جـان رسـول اشـک ریـخـتـنـد شـاد بـاشـم ؟! اصـلـاً نـمےدانـم چـطـور مےشـود نـام حـسـیـن را شـنـیـد و بـےتـاب نـشـد ؟! چـطـور مےشـود اسـم عـمـوعـبـاس بـیـایـد و حـرفے از سـہ‌سـالـہ‌ و سـکـیـنـہ‌ بـہ‌ مـیـان نـیـایـد ؟! شـعـبـان دلِ مـرا بـیـشـتـر تـنـگِ مـحـرم مےکـنـد ؛ بـہ‌وقـتِ شـادےِ هـمـہ‌ ، گـریـہ‌ کـردن سـخـت اسـت . . . راسـت مےگـویـنـد ؛ اصـلـاً حـسـیـن جـنـس غـمـش فـرق مےکـنـد ، ولـادتـش هـم اشـک مـرا در مےآورد . . . « ماه مغموم ۲ » ✍️ 🌙 شـبے کـه دیـگـران می‌خـنـدیـدنـد و مـن . . . ۴ شـعـبـان ۱۴۴۵ ، ۲۵ بـهـمـن ۱۴۰۲