حریمخصوصےیکسرباز 🌿
#قسمت_اول #عیادت_ناتمام وقتی عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله برای عیادت فاطمه علیها السلام
#قسمت_دوم
#آهنگ_جدایی
آن گاه که فاطمه زهرا علیها السلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه السلام فرمود:
ای پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم .»
علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود:
«ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن .»
آنگاه علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیها السلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند .
سپس فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام فرمود:
ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم .»
و علی علیه السلام در پاسخش چنین گفت:
«نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر، و خائف تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم . جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است . ولی چه باید کرد که چاره ای برای مرگ نیست . سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار] است . پس «انا لله وانا الیه راجعون » از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است . به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران ناپذیر است . »
سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه السلام سر فاطمه علیها السلام را به سینه چسبانید و فرمود:
«آنچه می خواهی وصیت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم .»
سپس فاطمه علیها السلام به بیان وصایای خود پرداخت ...
بحارالانوار ج43 ص191