eitaa logo
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
645 ویدیو
55 فایل
طلبه ها انسان هایی هستند ، مثل سایر خلائق ؛ اما با زندگیِ نسبتا ساده تر . . . و البته ! هیجان انگیز تر ✨ یه چایی در خدمت باشیم ☕ حاویِ : منبر های دو دقیقه ای نگارخانهٔ من (یه مشت عکس) : @negar_khane_man حجرهٔ من (راه ارتباط + اصلِ مطالب) : @hajehabib
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
enc_16509773386886684709656.mp3
3.84M
بِعَلــےٍ ؛ منو از خودم بگیر پاکم کن . . بِعَلــےٍ ‌؛ بعدِ مرگم تو نَـجَـف خاڪم کن :)! |
حضرت فاطمه زهرا«س» نمی‌گذاشت هیچکس از اهل بیت در شب قدر بخوابد! و از روز قبل آنان را برای شب قدر مهیا می کرد و می‌فرمود: [هر کس از خیر شب قدر محروم شود محروم واقعی اسـت.]
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
بعد از ورود به زابل ، دنبال حوزه ی علمیه اش می‌گشتیم. با دو تا سوال به مدرسه ی علمیه ی امام صادق علی
سر یک ناهماهنگی کوچیک روز اولمان به بطالت گذشت و توفیق اعزام نداشتیم ... . در عوضش فرصت بود که با سیستانی ها و زابلی های مذهبی بیشتر معاشرت داشته باشیم ، و ایضا الخیر فی ما وقع ... . مردم سیستان وجدانا انسان های شریف و سخاوتمندی اند. اگر چ وضعیت مالی زیاد خوبی شاید نداشته باشند ، اما به میهمان هایشان خوب میرسند!! شب بود و نزدیک به یک کیلو مرغ سرخ کرده به عنوان قبل از سحر ، برای ما چهار نفر آوردند. دمشان گرم ، هنگام سحر هم چند تکه ی با عظمت دیگر ... .( شرمنده که از خوراکی های اینجا بیشتر حرف میزنم ، اهلِ دل ایم...شما بخوانید اهل شکم). فردای آن روز چند رفیق دیگرمان آمدند. و متاسفانه باز هم نشد توفیق. تبلیغ پیدا کنیم ... . و مَنی که افسرده ، یک گوشه کز کرده بودم ... . محمد گفت: نترس! اولین جایی که پیدا بشه تو رو می‌فرستم. و منم کمی آرام شدم.
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
__
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت علی ! ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود
لَو احَبَنی جَبَلٌ لتَهافَتْ اگر محبت من در قلب کوه نفوذ میکرد از هم میپاشید! امیر المومنین علیه السلام
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم می‌گویم اولش که همین حرف آخر است خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است (ترجیحا با حال مناسب خوانده شود) سلام بر حیدر مظلوم . . . ._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._. همان لحظه‌ای که خاک دستانم را به روی قبر خاکی تو تکان دادم، همان لحظاتی که بچه ها را به خانه می‌بردم و خودم را کنار تو جا می‌گذاشتم، قدم های کوچک برمی‌داشتم و گاهی به عقب نگاه میکردم، همان لحظه‌هایی که علت رو گرفتن ها و دست بر دیوار گرفتن هایت را فهمیدم، جان دادم؛ علی سال‌هاست که جان داده است. فاطمه جان! بدون تو علی بودن سخت است، خیلی سخت؛ آنقدر که یک شَبه پیر شدم، این محاسن سفید سی‌سال است که با من است؛ من این‌ها را در غم دوری تو سفید کرده‌ام. شاید بهتر است سختی‌های مرا از دل چاه بپرسی ! در نبود تو رفاقت ما قدیمی شده . . . مردم که می‌گویند سی‌سال، اما خدا می‌داند برای من چگونه گذشت؛ ثانیه های فراق سال‌ها می‌گذرد و من عمری‌ست مرده‌ام. این بار که به مسجد می آمدم لحظه شماری میکردم، این‌بار تو به دنبال من نبودی، من به شوق پروازِ به سوی تو قدم برمی‌داشتم. مرغابی ها هم که آمده‌اند و دامن‌گیر من شدند، چشمانِ مشتاق مرا که دیدند، رهایم کردند. در سجده بودم که مژده دیدارت به من رسید، به خدای علی قسم ! بعد عمری مرگ، حیات تازه گرفتم؛ از شوق وصال تو، کعبه دوباره شکاف برداشت. شوق وصال شاید ✍️ ۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
آدم حسابی‌ها معمولا آخر قصه مشخص میشن، زود قضاوت نکن!
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان،همه غصّه ها میرود. چون هزار غصّه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد. هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد. در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی! اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن. [حاج اسماعیل دولابی]