از وقت شهادت آن دو طلبه در مشهد ، این تصویر خیلی اذیتم میکرد.
شاید اگر خودم طلبه نبودم ، آنقدر اذیت نمیشدم. میبینم که یه طلبه چقدر تلاش میکند برای هدایت انسان ها ، چقد سختی به جان میخرد ، بدون مزایای آنچنانی!
ولی آخرش یک مشت حیوان ، مثل گرگ به جان بعضی هایشان می افتند و شهیدشان میکنند! و چ زخمی ها ک نداده اند طلبه ها!.
اوایل طلبگی مان میگفتند شما چند سال دیگر میشوید وارث انبیا ! العلما ورثة الانبیا!.
ولی فکر نکنید چیز خاصی از انبیا به شما میرسد. انتقال مسؤلیت انبیا است.
انتقال مظلومیت انبیااست
و.... .
مرغ از قفس پرید و ندا داد جبرئیل ...
اینک شما و وحشت دنیای بی علی 😭
#یا_امیرالمومنین🖤
#یا_علی
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
از یکی از علما پرسیدم: نشانه ی اصلی تشیع چیست ؟
فرمودند : حب امیر المومنین علی علیه السلام
پ.ن:
نقل از حاج آقا پناهیان
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعوت پادشاه سعودی از امام خامنه ای برای حضور در مسجد الحرام و پاسخ متفاوت ایشان... میام به شرط اینکه....👆
چرا پنجشنبه ها روزه ی کله گنجشکی نمیگیرن و جمعه ها کلا روزه تعطیل نی؟:/
آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس:
رفقای عزیز ! شما را به خدا مواظب زبان و گوشتان باشید. هر حرفی نزنید، به هر حرفی گوش ندهید.خدا شاهد است گاهی اوقات به خاطر یک غیبت فقط یک غیبت حاجت شما را نمیدهند.
در قیامت از اعمال خوب شما بر میدارند و روی اعمال خوب غیبت شونده میگذارند. حال هِی برو غیبت کن ببیبن کجا رو میگیری؟! من در یک جلسه ای بودم که پشت سر شخصی غایب حرف های ناروایی زده شد. با اینکه بنده حرف های آنها را رد کردم و از آن شخص دفاع کردم.
امّا شب در عالم رویا به بنده گفتند: چرا از آن مجلس برنخواستی؟!
گفتم: من هر آنچه که آنها گفتند رد کردم و از شخص غایب دفاع کردم.
گفتند: آیا حرف های شما را قبول کردند؟! گفتم خیر! گفتند: پس چرا از آن مجلس بیرون نرفتی؟! همان رفتن تو جواب قاطعی برای آنها بود.
آره داداش جون! مسئله
بسیار مهم و ظریف است همیشه این حدیث را به یاد داشته باشید که[ سامع الغیبة احد المغتابین] یعنی گوش کننده به غیبت در حکم غیبت کننده است.
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
بعد از ورود به زابل ، دنبال حوزه ی علمیه اش میگشتیم. با دو تا سوال به مدرسه ی علمیه ی امام صادق علی
یکی دو روز توفیق نشد که از ما استفاده کنند، لذا ما استفاده کردیم از سیستانی ها.
صبح روز یکشنبه ، گوشی رفیقِ ارشدمان زنگ خورد.
ساعت هشت صبح بود و همه مان غرق در خواب ناز. خبر رسید که چند تا از روستا های شهر بُنجار ، مدرسه هایشان نیاز به مبلغ دارند. در حد یکی دو ساعت و ... .
خلاصه که تا رفقا از خواب بلند شدند و متوجه شدند که کجا هستند و سَری با آب و شامپو شستند و عمامه گذاشتند و لباده به تن کردند، چهل دقیقه ای گذشت.
بعد از آن هم با یک تاکسی خودمان را از زابل تا دفتر امام جمعه ی بنجار رساندیم.
مدیران مدارس منتظرمان بودند. اسم مبلغین را در لیستشان نوشتند و سوار ماشین هایشان کردند.
مسوول سازمان تبلیغات بنجار ، گفته بود که مدیر این مدرسه ای که دارید میروید اهلسنت است حواستان باشد. ما هم که عادت داشتیم مراقب زبانمان باشیم ، حتی جلوی شیعه ها هم خوف میکنیم چیزی از آن سه ملعون بگوییم ، مبادا زبان بگشایند که ضد وحدتید و کافرید و از این جور سخن ها .
به روستای ارباب رسیدیم و من به مدرسه راهنمایی انقلاب رفتم و رضا ( رفیق دیگرمان) به مدرسه ی ابتدایی رفت....
#سفرنامه_۲