eitaa logo
‹ سَربازان ِامام زمان 🌱 ›
885 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
15 فایل
‹ به نام ِ یزدان ِ بینهایت 🪐 › و تلاش‌ها باید کرد و رنجها باید کشید ؛ برای بال گشودن و رسیدن به اقیانوس ِ بی‌کرانه ها -! 🕊 🔖 شروع : ¹⁴⁰⁰/⁹/¹³ #کپی‌آزاد شروط‌⇦ @Tabadol9 ناشناس ⇦ abzarek.ir/service-p/msg/2009142
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ دخترک رو به من کرد و -گفت:واقعا اقا!😳😳 +گفتم: ببخشید چی واقعا ؟!😐 -گفت: واقعا شما بچه مذهبی ها از دخترای به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!!!😢 +گفتم: بله😊😍 -گفت: اگه آره، پس چرا که از ما ها 😍خوششون میاد از کنار ما که میگذرند ما میشن،😚🙄 ولی همین خود تو و امثال👕تو از چند متری یه دختر که رد میشید فقط سر میندازید😌😌و رد میشید !🚶 +گفتم: آره میگید😊 سر پایین انداختن کمه !😏 -گفت: 😳؟ببخشید متوجه نمیشم ؟😢😳🤔 +گفتم: برای مقابل حجاب حضرت زهرا(س)🙏🏻 باید زانو زد 😔 حقا که سر پایین انداختن کمه ..!😌 😊🧕 ــــــــــــــــــــ«🌸💕»ــــــــــــــــ
•°🕊 ⁉️خانوم خوشگله شماره بدم ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت؟ 🗣اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . . این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد. به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی؛ دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . . خستہ . . . انگار فقط آمده بود گریه کند ـ ـ . دردش گفتنی نبود . . . ‼️ رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . . 🕌وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. . . زیر لب چیزی می گفت انگار ✨خدایا ڪمڪم کن . . . چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد. . . خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی، 👥مردم می خوان زیارت کنن ⚡️دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند، به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد... ‼️اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . . ❌دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . . ❌انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . احساس امنیت میکرد . . 🌤با خود گفت: مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . فکر کرد شاید اشتباه میکند. . . ♨️اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد . .🍃 دید امامزاده را سر جایش نگذاشته است ...