فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زیارتنامه تصویری شهدا
هدیه بروح مطهر شهدا دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و ... صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟قسمت ۳۷ شهید مدافع حرم شهید محمد حسن خلیلی مواقعی که تهران بودم،با بچه های پایگا
⭐️#رفیق_مثل_رسول 🌟۳۸
باقیمانده کوچه را سریع تر آمدم،رسیدم جلوی مهدیه،دیدم یک پیکان پارک کرده،صابر با یکی دو نفر دیگر داخل ماشین بودند،صابر به من گفت:بیا بریم رضا و ببین.امشب با دوتا از دوستان اومده.صابر دست من را کشید و گفت:من رضا و جلوی مسجد دیدم.گفتم :میخوام برم پیش پسرخالم،با من اومد.بیا دیگه.
دستم را از دست صابر کشیدم گفتم ؛باشه بریم.راننده رضا بود.در برخورد اول پسری لاغر با صورتی کشیده و نسبتا سبزه.
صابر نشست جلو ،من در عقب را باز کردم،نشستم کنار پسری که خودش را میثم معرفی کرد.پسری از سمت چپ میثم سرش را خم کرد ،گفت :منم علی هستم.
آن شب رفتیم شهرک محلاتی و بعد از چند ساعتی دومرتبه با ماشین رضا برگشتم خانه خودمان.این اتفاق ساده،شروع آشنایی و رفاقت من با بچه های شهرک محلاتی شد.
از آن هر هفته شب های جمعه رضا و صابر همراه با علی و میثم می آمدند دنبال من تاباهم به حرم امام رحمة الله علیه یا حضرت عبدالعظیم حسنی برویم.
روح الله اکثر اوقات نبود ،این ارتباط ها برای پرکردن تنهایی من خوب بود.هرچند که هنوز به شدت دل تنگ فرید و دوستانم بودم.
صابر خیلی خوب این تنهایی من را فهمیده بود،برای همین خیلی برای برقراری ارتباط با دوستانش تلاش میکرد.وقتی وارد جمعی میشدم،سعی نمیکردم جلب توجه کنم یا کاری کنم که خیلی مطرح شوم.به قول بچه ها خیلی خشک و جدی بودم.بعدها که با رضا صمیمی تر شدم ،به من گفت:رسول تو خیلی آدم معمولی هستی.یک مذهبی که در برخورد اول جذاب نیست.تنها چیزی که بخوام برای کسی ازت تعریف کنم، اینه که وقتی میخندی اشک از چشمات راه میفته.یکم که از آشنایی میگذره،رفیق خوبی برای آدم میشی.این تعریف رضا برایم جالب بود.☺️
فکر کنم حداقل هفته ای دو مرتبه به شهرک شهید محلاتی میرفتم.
ماه های پاییز و زمستان با تمام بارش و سرمایی که داشت،فصل گرمی برای آشنایی من با رضا،میثم،علی و چندنفر دیگر از بچه های شهرک شد.هم زمان آزمون ورودی دانشکده را شرکت کردم.سالی که پیش روی من بود،با سروسامان گرفتن وضعیت کاری ام میتوانست مهم ترین سال زندگی ام رقم بخورد..اواخر اسفند ماه بود.صابر به من خبر داد:رضا با یکی از دوستانش که از بچه های کادر مسجد صاحب کوثر هستند،هماهنگ کرده برای سفر جنوب،تو هم بیا باهم بریم.
از شنیدن این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم.باهم برای رفتن به این سفر هماهنگ کردیم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹
#بابک_نوری❤️
سالروز ولادت 7/21❣
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت نامه
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حامد_کوچک_زاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
💢 _کجاییی ببینی موشکهایت به اسرائیل رسیدند..
#شهید_حسن_تهرانیمقدم...🌷🕊
#فلسطین
#طوفان_الأقصى
🔴@sarbazanzeynab🔴
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#علیرضا_قنواتی
نام پدر:حمداله
تاریخ تولد:۱۳۴۵/۱۰/۱۱
مـحل تـولـد :خوزستان_رامهرمز
تاریخ شهادت ۱۳۹۴/۰۷/۱۱
مـحل شـهادت :سوریه حماص
محل مزار:جایزان
📜 #وصیت_نامه
✍ _از نصایح همیشگی این بزرگوار به فرزندانشان این بود که انان را به صداقت توصیه میکرد و میگفت: صداقت حرف اول زندگیتان باشد. اول با خدا بعد با خود و خانواده. اگر صداقت باشد هر چیزی پشتبندش میآید.
🕊 شهید قنواتی همیشه می گفت:
وقتی حضرت یوسف را برای فروش به بازار بردهفروشها آوردند، عدهای برای خرید ایشان به صف ایستادند، در میان آنها مرد فقیری بود. به او گفتند تو برای چه اینجا ایستادی؟ تو که پول خرید یوسف را نداری. مرد فقیر گفت: من پولی برای خرید یوسف ندارم اما اینگونه حداقل نامم در لیست خریداران یوسف ثبت میشود. حالا حکایت بچههای رزمنده مدافع حرم هم همین است، اگر شهید نشوند لااقل اسم شان در لیست مدافعان حرم حضرت زینب (سلام الله) ثبت خواهد شد. ما هم به این نیت راهی شدیم.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#علیرضا_قنواتی
🔴@sarbazanzeynab🔴
✅بهترین روزم، روز نابودی صهیونیستهاست
💠نکته کلیدی وصیتنامه شهید مسلم خیزاب از نگاه همسرش: «بر روی سنگ قبرم بنویسید تشنه نابودی صهیونیستها بوده و هستم و بهترین روزم، روز نابودی صهیونیستهاست»
📜در سایت بخوانید:
🔗https://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3315
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز تولد فرشته ای آسمانیست
فرشته ای خاکی از جنس آسمان و با دلی دریایی
پرستویی که هجرت کرده اما هجرت به هرجایی نه!
هجرت به وادی عشق
آری مقصدش وادی عشق بود.
و چه زیبا پا به عرصه ی گیتی نهادی
وچه زبا رفتی و افتخار آفرین شدی
و با رفتنت امر به معروف و نهی از منکر را به ما آموختی
در این زمانه که در منطقه شهرک غرب هرکس به فکر دغدغه های خودش است ، چه زیبا رفتنت را ارباب امضا کرد
و چه زیبا لبییک گفتی، فرشته جایش این دنیا نیست
تو از همان اول رفتنی بودی...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#بابک_نوری
#علی_زین_العابدین_پور
🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت بابا این خمس من است. برایم رد کن. من دیگر فرصت نمیکنم. در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس، به ریزترین مسائل توجه داشت.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#رسول_خلیلی
🔴@sarbazanzeynab🔴
°همہ مے گویند
°خوش بحال فلانے شهید شد
°اما هیچڪس
°حــواسش نیست ڪہ فلانے
°براے شهید شدن
°شهید بودن را یاد ڱرفٺ
🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊🌹
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
⭐️#رفیق_مثل_رسول 🌟۳۸ باقیمانده کوچه را سریع تر آمدم،رسیدم جلوی مهدیه،دیدم یک پیکان پارک کرده،صابر با
🌟#رفیق_مثل_رسول🌟۳۹
مترو دروازه دولت نزدیک ترین آدرس به مدرسه بود.پشت مترو باهم قرار گذاشتیم. بچه های دانشگاه شریف متصدی کار بودند.همه اخلاق رجب را بهخوبی میدانستیم. در خانه حق نداشتیم از تظاهرات و انقلاب حرف بزنیم. هر چیزی که ما روی آن دست میگذاشتیم، خط قرمز رجب میشد و مخالفت میکرد. خیلی مراقب حرفهایمان بودیم که شر به پا نشود. امیر با عجله آمد داخل حیاط. چند مرتبه فریاد زد و من را صدا کرد. رجب سرش را از پنجره بیرون برد و با تشر گفت: «چه خبرته؟! چته داد میزنی؟! بیا بالا ببینم چی میگی...» از دیدن رجب جا خورد؛ نمیدانست خانه است. از پلهها بالا آمد و جلوی در نشست. رجب نگاهی به امیر انداخت و گفت: «بیا اینم مامانت! چی میخوای بهش بگی که خونه رو گذاشتی رو سرت؟» طفلک سرش را پایین انداخت و صدایش درنیامد. تا حواس رجب پرت شد، با دست به من اشاره کرد رفتم راهپیمایی، تو هم بیا. از جا بلند شد. تا رجب به خودش بیاید، مثل قرقی از خانه بیرون رفت.
چادرم را سر کردم. مقابل من ایستاد و با عصبانیت گفت: «کجا میخوای بری؟! باز اومدن دنبالت؟! چرا دست از این کارات برنمیداری زن؟! میخوای اسیر دست این ساواکیها بشی به خاک سیاه بشینیم؟!»
- تو رو خدا بذار من برم.
- نمیذارم! بشین تو خونهت!
خودم را انداختم زمین. پاچهی شلوارش را گرفتم و پایش را بوسیدم. اشک امانم نمیداد. بریدهبریده حرفم را زدم: «رجب! بچههام رفتن، تو رو قرآن بذار منم برم! جلوم رو نگیر...» شوکه شد. انتظار نداشت به دست و پایش بیفتم. چند دقیقه به التماسهایم نگاه کرد. پایش را از زیر صورتم کشید کنار و گفت: «برو، دیگه جلوی تو رو نمیشه گرفت.» باورم نمیشد دلش به رحم آمده باشد. بندی که به دست و پایم زده بود با زبانش باز کرد و آزاد شدم. پلهها را دو تا یکی کردم و از خانه بیرون زدم. چادرم را برعکس روی سر انداختم و کفشهایم را لنگه به لنگه پوشیدم. تا خودم را به جمعیت برسانم، چندین مرتبه زمین خوردم و بلند شدم. فرار شاه از مملکت امید مردم را برای پیروزی بیشتر کرد. بعد از خروج شاه از ایران، امام در پیامی فرمودند: «خروج شاه از ایران، اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایتبار پنجاه ساله رژیم پهلوی میباشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزی مرحلهای را به ملت تبریک میگویم و بیانیهای خطاب به ملت صادر خواهم کرد. بازگشت من به ایران در اولین فرصتِ مناسب انجام خواهد شد.» پیام امام دهان به دهان بین مردم چرخید و وِلوِلهای به پا کرد.
کارهایشان با اینکه خیلی تلاش کرده بودند،نظم خوبی نداشت.بعد از کلی معطلی سوار اتوبوس شدیم.بیشتر مسیر را خواب بودیم.
وضعیت اسکان و بهداشت در پایین ترین حد خودش بود.رفتیم مسجد خرمشهر،آب برای وضو گرفتن نبود.صابر هم شروع کرد به عکس گرفتن.به صابر نگاه کردم و گفتم:الان چی برات جالبه تلق تلق عکس میندازی؟
صابر هم جواب داد:قیافه و استیل تو.رسول یکم بخند .خیالت راحت آب پیدا میشه،عکاس خوش اخلاق مثل من پیدا نمیشه.خوبی بی نظم بودن کاروان این بود که من،رضا و صابر فرصت کردیم یک چرخی در شهرهای اطراف بزنیم.یک روز رفتیم شوش،یک روز هم به شرهانی رفتیم. منطقه ای که تازه کار تفحص شهدا شروع شده بود،خاک دست نخورده ای که سال ها در دل خودش مردان بی ادعایی را داشت که برترین مدالی که به سینه داشتند،گمنامی بود.این قصه که حضرت زهرا س برای تک تک آن ها مادری میکنند،به نظرم نقطه اوج عاقبت به خیری آن ها بود.بچه های تفحص با حساسیت زیادی کار میکردند،یک گروه چهارتا پنج نفره که طلوع صبح با سلام و صلوات کار خودشان را شروع میکردند.وقتی از دور به کار آن ها نگاه میکردیم ،به یقین میرسیدیم که به دنبال اجزائ گنج باارزشی به اسم غیرت هستند. آن قدر دوروبرشان گشتم تا توانستم با پسری که از همه شوخ تر بود و لهجه یزدی اش شوخی هایش را دل چسب تر میکرد،آشنا شوم.محمد حسین محمدخانی (عمار حلب)بچه تهران.مادروپدرش ساکن شهرک محلاتی بودند.دانشگاه آزاد یزد درس میخواند.با خنده میگفت:اومدیم چندتا عکس یادگاری بگیریم و بریم.دست رفاقت که با محمدحسین دادم،ازاو خواستم من را هم به جمع خودشان راه بدهد.با یکی دونفر از مسئولین و بچه های گروه حرف زد.
گفت:رسول داداش بیا،بچه ها قبول کردند که با ما می آی پای کار.کلی ذوق کردم .بچه ها میخواستند برگردند تهران،من به رضا و صابر گفتم که علاوه بر سال تحویل، چندروزی از تعطیلات میخواهم اینجا باشم. هردو با دلخوری خداحافظی کردند و به تهران برگشتند.ساک لباسم را دادم به صابر که با خودش به تهران ببرد.من ماندم با یک دست لباس و یک جفت دم پایی و از همه مهم تر کلی شوق برای کار تفحص☺️
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌹 هـر وقت با هـم به گـلزار شهــدا میرفتیم، مدت زیادی میان مزار شهدا میماند و از عطـر وجودشان بهـره میبرد.
✓ تا می توانست نمـاز را به جماعت میخواند؛ نماز شبش هم ترک نمی شد، حتی در سفرها و یا مأموریت ها.
✓ کظم غیظ مسلم، مثال زدنی بود؛
به یـاد ندارم کـه عصـبانی شده باشد.
✓ احتـرام به پدر و مـادرش در اولویت برایش قرار داشت و به صله رحم خیلی اهمیت میداد.
✓ در منزل در کار خانه و غذا درست کردن به من کمک می کرد.با هم خیلی ارتباط خوبی داشتیم و بیشتر با هم دوست بودیم. در جمع آرام و سـاکت بود، اما در منزل خودمان شلوغ و شوخطبــع بود. روزها که به سر کار می رفت یک یا دو مرتبه زنگ می زد و با من و مبیـنا صحبت می کرد و همیشه هم میگفت: «من هر کـاری میکنـم به خــاطر تـو و مبیناست.»
🔹راوی: همسر شهید مدافع حرم🕊🌹#مسلم_نصر
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید #مصطفی_صدرزاده در عملیات اینگونه باش...
🔴@sarbazanzeynab🔴
❣فرمانده ی دلم
✍هرشهیدی را که دوستش داری
کوچه دلت را به نامش کن
یقین بدان در کوچه پس کوچه های
پر پیچ و خم دنیا
تنهایت نمےگذارد...
شهید#سعید_بیاضی_زاده
#علی_زین_العابدین_پور
#نعم_الرفیق_شهادتت_مبارک
🔴@sarbazanzeynab🔴
⁉️سرنوشت عبای اهدایی مقام معظم رهبری به #شهید_سعیدبیاضیزاده
🌷شهید بیاضی زاده ارادت خاصی به رهبر معظم انقلاب داشت، همیشه تأکید داشت باید به حرفهای حضرت آقا عمل کنیم چرا که ایشان نایب #امام_زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛
🔹از آنجا که سعید جزو نخبگان بود، یک مرتبه به دیدار رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛ وقتی به خانه آمد از او خواستیم عبای اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به استادم هدیه کردم.
✍راوی پدر بزرگوار شهید
👈انتشار بهمناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم سعید بیاضیزاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحن لانهزم| ما شکست نخواهیم خورد
🔸 نگاهی دوباره به سخنان سید حسن نصر الله بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌷او جزو نفرات برتر نخبگان رهبری بود. حتی به علت استعداد کم نظیری که در زمینه مباحثه داشت.مدیریت کلاس های درسی را به عهده گرفته بود. علی رغم سن کمی که داشت چندین مرتبه در مناطق عملیاتی جنوب برای دانشجویان روایتگری کرده بود و چندین مرتبه نیز در اردوهای جهادی شرکت کردند.
🌷سال91 به عضویت سپاه قدس درامد و در سال 93 راهی جبهه های عراق شد. اولین بار در ماه رمضان سال 95 به سوریه رفت و به جای یک دوره دو دوره در آن مناطق ماند. پس از بازگشت ایشان خبر رسید که دوست صمیمیش محمد امین کریمیان شهید شده است. پس از بازگشت خانواده و دوستان اصرار داشتند که مدتی صبرکند و دوباره برود اما ایشان دیگر دل ماندن نداشت.
شهید مدافع حرم 🕊🌹
#سعید_بیاضی_زاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
ایده جالب شهرداری اصفهان در تبلیغات سی و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوان اصفهان
تصاویر فرزندان شهدای مدافع حرم همراه با قاب عکس پدرانشان در سطح شهر اصفهان
🔴@sarbazanzeynab🔴