از ۹ سال همراهی با سردار سلیمانی تا دوخت چادر برای دختران نیازمند
🔹شهید هادی طارمی پارچه چادری مشکی تهیه و متبرک به حرم حضرت رقیه (س) میکرد و به دختران کوچک نیازمند هدیه میداد.
🔹هادی طارمی زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی شیفته سردار شده بود. سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقهمند بود و با سردار سلیمانی رفت و آمد خانوادگی هم داشتند.
🔹شهید طارمی حدود ۹ سال در کنار سردار بود و روزبهروز رشد کرد و بزرگ شد و برای رسیدن به شهادت خیلی تلاش کرد و بسیار به شهدا متوسل میشد.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#هادی_طارمی
🔴@sarbazanzeynab🔴
پاسخ سردار حاج قاسم سلیمانی به نامهای که در آن از او خواهش کرده بودند تا برای ریاست جمهوری١٣٩۶ کاندیدا شود:
«برادر بزرگوارم از محبت شما عزیز گرانقدر سپاسگزارم. الحمدلله در کشور ما آنقدر شخصیت های مهم و ارزشمند گمنام و با نامی وجود دارد که نیازی نیست سربازی، پُست سربازی خود را رها کند. افتخارم این است که سرباز صفر بر سر پُست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود جانم فدای آنها باد.
رها کردن این پست را در شرایطی که گرگانی در کمین هستند خیانت میدانم.»
🔴@sarbazanzeynab🔴
44.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره گویی پدر شهیدگرانقدر وحید زمانی نیا، شهید مدافع حرم درحضور مسئولین اصناف تهران بزرگ
دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
اصناف بازاریان تهران
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه۸۰
#قرآن_کریم
🔴@sarbazanzeynab🔴
💠هر کس سراغ خدا را گرفت
و دلش تنگ بود
آدرس شهدا
را به او بدهید ...
🌻خدایا بال پرواز میخواهم تا آسمان شهدا
💐سالروز شهادت 💔
🕊شهید مدافع حرم #مهدی_نوروزی
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت_چهل_و_هفتم شهید مدافع حرم مجید قربان خانی 🌟🌟🌟 سال هشتاد و چهار بود.افضل سمند صفر
مجید بربری 🌹#قسمت_چهل_و_هشتم
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
🌟🌟🌟
سال نود و یک بود.یکی از دوستام گفت:من امروز برا بچه های دبیرستان آش پختم.به آقا مجید بگو بیاد با کمک پسرم،آش را تا مدرسه ببریم.به مجید که زنگ زدم،خودش را رسوند.به دوست من می گفت:خاله.
_خاله نوکرتم،کار داری؟
_میخواستم با کمک رامین ،این دیگ آش رو ببریم مدرسه.
_بریم خاله.
همه باهم دیگ آش و وسائل دیگه رو گذاشتیم پشت نیسان و رفتیم.مدیر مدرسه از مجید و شیطنت هاش بی خبر نبود.زنگ تفریح را زد که بچه ها بیان حیاط و آش بخورن.از اون طرف هم،مجید و رامین را کرد توی یه اتاق و در رو قفل کرد که نیان بیرون و دسته گل آب بدن.مجید و حبس؟محالِ ممکن بود.چشمش روی میز اتاق،به میکروفن افتاد و از شانسش روشن بود.گوشی همراهش رو میذاره جلوی میکروفن و هرچی آهنگ که توش داشت ،از بلندگوی مدرسه پخش میکنه.من توی حیاط،تا صدا رو شنیدم،حدس زدم که باید کار مجید باشه. مدیر با عجله خودش رو به اتاق رسوند.مجید وقتی صدای باز شدن در رو شنید،فی الفور گوشیش رو از جلوی میکروفن برداشت و مثل بچه های مؤدب،سر جایش ایستاد.واسه رد گم کنی هم،به رامین توپید:
__پسر خجالت بکش!این کارا چیه تو میکنی؟
مدیر میدونست این جنگولک بازی ها،فقط کار مجیده،و البته از شیرین کاریهاش خوشش میومد.از اون روز به بعد،هروقت کاری داشت،به مجید زنگ میزد.اگر می خواستن وسیله جابجا کنن،يا باری داشتند،مجید بدون اینکه ازشون پول بگیره،براشون انجام میداد.مجیدِ من،از وقتی دست چپ و راستش رو شناخت ،برا هر کسی که باهاش آشنا بود،سنگ تموم میذاشت. یادم هست،خدا به برادرم حسن تازه بچه داده بود.چند روز بعدش مجید گفت:
_مریم خانوم!منم میخوام بیام بچه ی دایی حسن رو ببینم.
_باشه،هروقت خواستی بیا با هم بریم.
_نه،نه،فعلا صبر کن پول بیاد تو دستم،یه چیزی بخرم،بعد بریم.
_من هدیه بردم،تو دیگه احتیاج نیست بخری.
_نه،من دوست ندارم دست خالی برم.
_یه پلاک طلا داری که روش نوشته god،میخوای همونو ببریم؟
_خوبه.می بریم.
رفتیم پسر داییش رو دید.مجید هیچ وقت دوست نداشت،پیش رفقاش کم بیاره.سر قضیه خالکوبی هم،چون دیده بود دوستاش زدن،به قول خودش جوگیر شد،بعد هم پشیمون.پشیمونیش اونقدر زیاد بود که مدام می گفت پاکش میکنم.وقتی باباش فهمید که مجید خالکوبی کرده،به شدت عصبانی و ناراحت شد.دوست نداشت چنین کاری ازش ببینه.واسه همین،مجید دو روز خونه نیومد.بعد هم مدام می گفت؛
_می شناسم چند نفری توی خیابون فلاح،خالکوبی رو پاک می کنن،میرم پاکش می کنم،خیالتون راحت!
به قول خودش؛حضرت زینب خالکوبیش رو پاک کرد.مجید عشقش این بود که به این و اون دستور بده.خودش می نشست و دستور می داد،همه هم باید توی خونه،گوش به فرمانش می شدند.
فراموش کردم بگم....؛غذا و مخلّفات سفره خیلی براش مهم بود.گاهی که غذا یه کمی بی مزه میشد،مجید چپه اش میکرد توی سفره.بهم می گفت؛ببین مریم!برا من که سفره می اندازی،فکر کن من مهمونم.باید ماست و سبزی و سالاد و دوغ،برام بذاری.
مجید چنین آدمی بود،عجیب و غیرقابل پیش بینی.عاشورای سال ۹۴ چندتا افغانی رو،زیر مشت و لگد خرد و خمیر کرده بود.ما دیدیم مجید دو تا افغانی رو،انداخته پشت ماشین و دماغ هاشون خونین و مالینه. همه وحشت کرده بودیم.
_چی شده مجید؟اینا کی ین؟چی کار کردی روز عاشورا؟
_هیچی!روز عاشورای امام حسین،غلط اضافه کردن!
_چی کار کردن؟
_هیچی ،روزی که سنگ هم خون گریه میکنه،اینها برا خودشون بزن و بکوب راه انداخته بودن!
اون موقع به گردان رفت و آمد داشت و بهش دستبند و شوکر داده بودند.مجید هرچی بود و هرکاری که میکرد،حرمت محرم و صفر رو نگه میداشت.محرم سال نودو سه ،پا برهنه میدون دار دسته بود.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 توصیه حاج قاسم به مجاهدان عراقی: نماز شب، نماز شب، نماز شب!
🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " #مهدی_نوروزی" است ،
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
🔴@sarbazanzeynab🔴
32.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺فیلم کوتاه " از چیزی نمی ترسیدم .... "
💐روایتی کوتاه از شجاعت حاج قاسم سلیمانی از دوران جوانی تافرماندهی میدان نبرد
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی از شهید مدافع حرم🕊🌹
#حسن_رجایی_فر
دقایقی قبل از شهادت که از نحوه ی چگونگی به شهادت رسیدنش میگوید...
📎 شهید کربلای خانطومان
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 نماهنگ شهید مدافعحرم #مهدی_نوروزی
🔸شهید مبارزه با داعشیهای داخلی و خارجی،فاتح لانه فتنه، شیر سامرا
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه۸۱
#قرآن_کریم
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌨#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۲۱ دی ۱۴۰۰ مصادف با سالروز:
🌹شهادت شهید #محمد_آژند
🌹شهادت شهید #فرزاد_زنگنه
🌹شهادت شهید #میثم_نظری
🌹شهادت شهید #رضا_عباسی
🌹شهادت شهید #عباس_آسمیه
🌹شهادت شهید #محمد_اینانلو
🌹شهادت شهید #عباس_آبیاری
🌹شهادت شهید #مهدی_حیدری
🌹شهادت شهید #علیرضا_مرادی
🌹شهادت شهید #مرتضی_کریمی
🌹شهادت شهید #مجید_قربانخانی
🌹شهادت شهید #مصطفی_چگینی
🌹شهادت شهید #حسین_امیدواری
🌹شهادت شهید #امیرعلی_محمدیان
🌹شهادت شهید #غلامرضا_خاوری_فر
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
🔴@sarbazanzeynab🔴
هرکَس مهر امام #خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در دل نداشته باشد مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد مهر آنها را در دل نخواهد داشت.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مصطفی_چگینی
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت_چهل_و_هشتم شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟🌟 سال نود و یک بود.یکی از دوستام گفت:م
مجید بربری🌹#قسمت_چهل_و_نهم
شهید مدافع حرم مجید قربان خانی
🌟🌟
رو سر و شونه هاش گل مالیده بود و محکم سینه میزد و میگفت:
_بچه ها!درست عزاداری کنید،معلوم نیست سال بعد،کی باشه،کی نباشه.
من پیش خودم می گفتم:
مجید ماه صفر به دنیا اومد و ماه صفر هم شهید شد.هرسال توی ماه صفر،یه اتفاقی براش می افتاد که ما تا یه مدتی،فقط خداروشکر می کردیم که این دفعه هم به خیر گذشت. اتفاقات یکی دو تا که نبود؛یه سال سرش شکست و اونقدر خون اومد که ترس ورم داشت.اندازه یه انگشت،توی سرش خالی شده بود،که به خیری تموم شد. یه سال از موتور افتاد و من چه کشیدم،تا مجید حالش خوب شد و راه افتاد.جای دندون سگه،روی پاهای بچه ام مونده بود.همه اینها یه طرف،امان از اون موقعی که چاقو خورده بود.این بار هم خدا بهش رحم کرد.شهادت مجید هم توی ماه صفر بود،که این مرحله زندگیش رو خدا،خیلی عالی به خیر و خوشی تموم کرد.مجید من خوش لباس و خوش پوش هم بود.رفقا بهش می گفتن:مجید!تو اگه گونی هم تنت کنی،بهت میاد. ما باید نصف پاساژهای تهرون رو،زیر پا بذاریم تا بتونیم،یه لباسی برا خودمون پیدا کنیم،که بهمون بیاد.
هفته ای نبود که برا خودش کتونی،يا تی شرت و شلوار لی نخره،همه هم گرون.از بچگی دوست نداشت لباس خونه بپوشه.میخواست بخوابه هم،به قول ما با لباس پلو خوریش می خوابید.یه وقت هایی بهش گیر می دادم که مجید،کمتر لباس بخر!یا سر مدل لباس هاش بهش پیله می کردم. چندتایی عکس از جوونی های باباش پیدا کرده بود و نشون من و خودش داد.گفت :ببین!این عکس جوونی های افضل،اینقدر به من گیر الکی نده،ببین آقا چه تیپی میزده.
مجید تحت هر شرایطی به خانواده اش اهمیت میداد.اهمیتش به حدی بود که جونش را هم،برای خانواده اش می داد.مامان عفتم تازه فوت کرده بود و من دل و دماغ هیچ کاری نداشتم.مجید هرکاری می کرد تا من رو،از اون حال و روز در بیاره.یه روز که از بیرون برگشته بودم خونه،دیدم مجید لامپ وسط هال رو عوض کرده و جاش،یه لامپ خیلی بزرگ بسته،جا میوه ای رو پرِ انواع و اقسام میوه کرده و بشقاب های نو و مخصوص مهمون رو هم،روی میزهای عسلی چیده.وارد خونه که شدم،چشات داشت چهارتا می شد. با تعجب پرسیدم:مجید چه خبره؟کی قراره بیاد خونمون؟
_هیچ کی!مگه قراره کسی حتما خونمون باشه؟
_لامپو چرا عوض کردی؟
_من با اون کوچیکه حال نمی کنم!فعلا تا یه چند وقتی این بزرگه باشه.
_میوه ها چیه گذاشتی،برا کی این همه میوه خریدی؟
_برا هیچ کی!گفتم شاید کسی بیاد خونه مون،اگه کسی هم نیاد،برا خودمون. بده؟
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊21 دی ماه سال 94 و خاطره آن روز از ذهن هیچ یک از رزمندگان یگان ویژه فاتحین پاک شدنی نیست. برنامه ریزی برای اجرای عملیات آغاز شده بود، پس از روزها زندگی نیروها در کنار هم حالا میبایست بچه ها خودشان را در میدان رزم میآزمودند، تمام این مدت چه خاطرات نابی که از هم به یادگار نداشتند، چقدر خندیده بودند، چقدر در بین دعاها و مناجاتهایشان گریه کرده بودند، چه روزهای شیرین و سختی را پشت سر گذاشتند، هرچه بیشتر همدیگر را میشناختند دور شدن از هم برایشان سخت میشد، این خاصیت جبهه بود که در اوج سختی و جنگ دل هایشان را بهم نزدیک کرده بود.
🌹آن روز همه برای اجرای عملیات آماده شدند، هدف اصلی عملیات، برهم زدن برنامه ریزی دشمن بود، نیروها میخواستند حدود چند ساعت دشمن را معطل کنند، قرار بود ما دامی برای دشمن پهن کنیم تا نیروها در جبهه ای دیگر دشمن را به زانو درآورند. «حسین امیدواری» و «علیرضا مرادی» دو شهیدی بودند که پس از تصرف منطقه مورد نظر به شهادت رسیدند، همه چیز خوب پیش میرفت اما یه یکباره ورق برگشت. همه 280 نیرویی که به عملیات رفتند 11 ساعت با دشمن درگیر شدند. در عرض 2 ساعت 9 شهید دیگر به آمار شهدا اضافه شد.
مجموعا در این عمیلات 13 تن از نیروهای یگان ویژه فاتحین تهران به جمع شهدای مدافع حرم پیوستند تا نام خانطومان برای همیشه به نام شهدای مدافع حرم ثبت شود. منطقه خانطومان چند ماه بعد یعنی اردیبهشت ماه 95 بار دیگر شاهد شهادت شهدای دیگری از مدافعان حرم مازندرانی لشکر25 کربلا بود.
پیکر تعدادی از شهدا همچون مرتضی کریمی، محمد اینانلو، مصطفی چگینی و عباس آسمیه در منطقه ماند و پیکر باقی شهدا در همان مقطع و در ماه های بعد به کشور بازگشت.
🔴@sarbazanzeynab🔴