🔰 خواهر قشنگم
برادران سپاهی ات ، انتقامت را گرفتند...
از بهشت برای ما لبخند بزن
#اربیل
#پاسخ_سخت
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥هیچ شبی نیست که ما نخوابیم
🤛 و به شما فکر نکنیم!!!
#انتقام ...
🔥1:20
🔴@sarbazanzeynab🔴
📸 تصاویر جدید از مقر منهدم شده موساد در اقلیم شمال عراق
🔴@sarbazanzeynab🔴
#چفیه
وقتی پیکرشراداخل قبرگذاشتم، ازطرف همسرمعززش گفتندمحمودرضا سفارش کرده چفیه ای که ازآقا گرفته بااو دفن شود!
جاخوردم نمی دانستم ازآقاچفیه گرفته، رفتندچفیه راازداخل ماشین آوردند، مانده بودم باپیکرش چه بگویم!
همیشه درارادت به آقا(مقام معظم رهبری) خودم رابالاتر می دانستم، چفیه راکه روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده ام!
دراین چندوقت،یادم هست یکبارچندسال پیش گفت شیعیان دربعضی کشورها بدون وضو تصویر آقارا مس نمی کنند وگفت مااینجا ازشیعیان عقب افتاده ایم.
شهید#محمودرضا_بیضایی🕊🌹
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ای یار برخیز و علم بردار
ای چشم و دل بیدار
نفرین بر دنیای بی دردی
نفرین بر نامردی نامردی
🎥نماهنگ جدید و حماسی و فوق زیبای کربلایی حسین طاهری با نام #اتحداک در پی مبارزات و پیروزیهای غرورآمیز مقاومت اسلامی علیه رژیم صهیونیستی و آمریکای جنایتکار
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجيد بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_سوم شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 مجید با نون حلال بزرگ شد.اصلا بذارید
مجید بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_چهارم
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
🌟🌟
مجید عشقش مرتضی کریمی بود.چند مرتبه ای هم اومد در خونه و با مجید رفتن گردان و این طرف و اون طرف.حتی وقتی رفتنش جدی شد،مرتضی یه مرتبه هم با خانمم صحبت کرد و گفت؛
_شما اصلا نگران مجید نباشید،من هرجا برم،مجید را هم با خودم میبرم.جوونه،اگر ما نبریمش،به غرورش برمیخوره.و تا آخر هم کنار مجید بود.با هم رفتند،و باهم ماندگار شدند.انگار قرارشون همین بود.از اون طرف یکی از فرماندهان مجید بهش میگه؛
))برای رفتن سوریه،قانونه که اجازه نامه از طرف پدر و مادرت بیاری)).
مجید هم یه خانمی رو پیدا میکنه و شماره فرمانده اش را می گیره،به اون خانم میگه؛بگو من راضی ام پسرم با شما بیاد سوریه!وقتی فرمانده اش میگه:))مجید !بهت نمیخوره ،یه مادر پیر داشته باشی)).در جوابش میگه:((همینه که هست!شما به صدای مادر منم گیر می دین؟)).
رفتن مجید جدی شده بود،ولی ما جدی نمی گرفتیم.مریم خانم مدام تلفن دستش بود و به این طرف و اون طرف زنگ میزد و سراغ میگرفت ببینه ،مجید رو میبرن یا نه.به برادرهاش زنگ زد که رفتن مجید حتمی شده،اما هیچ کی این حرف رو جدی نگرفت.آموزشی که میرفت،مسئول تدارکات گردانِ مرتضی بود.همیشه خدا جیب هاش پر از خرمای خشک بود و به ما میداد.دی سال نود و چهار،که رفتنش جدی شد.تاریخ دقیق رو به ما نگفته بود. خانمم یه بوهایی برده بود.یکی دو شب به رفتنش،لباسهایش را پوشید،قرآن رو از روی کمد آورد و گفت:((بابا ،بیا قرآن بگیر رو سر من!)).گفتم برا چی؟
_هیچی همین جوری،میخوام عکس بذارم برا پروفایلم و به همه بگم ببینند من رفتم سوریه.
مریم گفت؛پاشو خودت رو جمع کن،ما عکس نمی گیریم.التماس کرد:
_یه دو تا عکس از من بگیرید.
فردای همون روز،تلفن هامون مدام زنگ می خورد:((مجید رفته سوریه؟)).گفتیم:نه.بعد فهمیدیم مجید عکسها را گذاشته روی پروفایل پیام رسانش.یه جورایی اعلام کرده بود که من دارم میرم و رفت؛به همین راحتی.از سوریه چند مرتبه زنگ میزد.حتی بیشتر از وقت هایی که تهران بود.یه روز سر سجاده نشسته بودم و نمازم تمام شده بود که بهم زنگ زد.گفتم:
_مجید،بابا من حلالت کردم،فقط هرجا میری،مخصوصا جلو جلوها،کلاه آهنی بذار سرت.
به همه ما گفت:تا چند روزی نمی تونه زنگ بزنه و زنگ نزد،تا خبر شهادتش را به ما دادند😭چند وقت پیش،یه پیرزنی که توان راه رفتن هم نداشت،سوار کردم که ببرم در خونه اش.تا نشست توی ماشین،زد زیر گریه. گفتم مادر چی شده؟چرا این قدر بی تابی؟کاری از دستم برمیاد،بگید براتون انجام بدم.گفت((مادر این عکسی که زدی جلو ماشین،من رو به این حال و روز انداخته.چه نسبتی باهاش دارید؟)).
گفتم:این عکس پسرمه،تو سوریه شهید شده،پیکرش هم برنگشته.
_خوشا به سعادتش!این پسر شما یه کارهایی می کرد که خدا خودش دستش را گرفت.من هر موقع توی میدون می ایستادم و وسیله دستم بود،این آقا زاده شما،برام تا دم خونه می آورد ،و تا من و وسایلم رو سرو سامان نمیداد،نمیرفت.😢
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت نماز در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی🕊🌹
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با راننده حاجقاسم سلیمانی
🔹وقتی فرمانده نیروی قدس پیکان سوار میشد
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از
🌷شهید مدافع حرم #حسن_رجایی_فر
در هنگام مجروحیت در خانطومان سوریه
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو هم شهید میشی؟
تو مدافع حرم میشی؟
💔😭
🔴@sarbazanzeynab🔴
میدانم
از اینجا که من نشستهام
تا آنجا که تو ایستادهای،
فاصلهاش زیاد است اما
اگر دستم را بگیری،
هیچ فاصلهای بین من و تو نخواهد ماند
فرماندهی جبهه ی قلب من💔
#دلتنگتیمحاجے🖤
🔴@sarbazanzeynab🔴
چه من در میان شما باشم و نباشم، نگذارید این انقلاب و کشور به دست نااهلان بیافتد، به خود بیایید و توبه کنید، باشد که رستگار شوید.
🌷شهید #سیدسجاد_روشنایی🌷
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه۸۷
#قرآن_کریم
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های دختر شهید مدافع حرم
مصطفی صدرزاده
شهید#مصطفی_صدرزاده 🕊🌹
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یادواره شهدای خانطومان
🔸با روایتگری جانباز مدافع حرم
🔸و مداحی حاج امیر عباسی
📌زمان:چهارشنبه ساعت۱۵
📌مکان:مترو آهنگ،چهارراه میثم ،خیابان حسینی
مجموعه فرهنگی بقیه الله
✨همراه با ثبت نام سفر راهیان نور #دختران_انقلاب....
🔴@sarbazanzeynab🔴
.
روایت دسته گلی که شهید مدافع حرم پس از شهادت برای همسرش فرستاد🌹
همسر شهید « مصطفی صدرزاده» در مورد نحوه آشنایی خود با شهید صدرزاده و آغاز زندگی مشترک گفت: ازدواج بنده با شهید صدرزاده عنایت حضرت زهرا (س) بود.
آقا مصطفی یک شخص احساسی و عاطفی بود و عاطفه و محبتش را همیشه بیان میکرد و دلسوزانه در کنار افراد قرار میگرفت و این دلسوزیاش باعث میشد که همه جذبش شوند.
آقا مصطفی قبل از شهادتشان همیشه برایم گل میخرید چند وقت پیش به دخترم گفتم؛ پدرت چند وقتی است که برایم گل نخریده است؛ این بار باید یک دسته گل بزرگ برایم بگیرد؛ پس از چند روز به مراسمی دعوت شدم که یک مادر شهید دسته گل بزرگی به من هدیه داد و گفت: "این گلها را از طرف آقا مصطفی به شما هدیه میکنم!"
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مصطفی_صدرزاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_چهارم شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 مجید عشقش مرتضی کریمی بود.چند مرتب
مجید بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_پنجم
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
🌟🌟
حسن آقا دایی مجید،بر زبان آوردن خاطرات خواهرزاده،برایش سخت بود.وقتی آقا افضل و مریم خانم داشتند راجع به مجید می گفتند،او دور از چشم بقیه اشک می ریخت .وقتی هم که می خواست،از مجید صحبت کند،چشمانش قرمز بود.حسن دایی چهارم مجید و رفیق اولش بود.مجید و مهرشاد دایی دیگرش،در یک گروه ده دوازده نفری،با هم رفیق بودند و بیشتر اوقاتشان را با هم می گذراندند.حسن در این جمع،به حسن لُر معروف بود.حسن به یاد ندارد ،مجید هیچ وقت دایی صدایش کرده باشد.میگفت((حسن لُر)).خودش میگوید:
))کاش هیچ وقت اینجا نمی نشستم.چون حرف زدن از مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید می رفتم.رفتن مجید،هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید.فکر میکردم شوخی میکنه.مثل همه بیست و چندسال زندگی اش،به استثنای این اواخر،که شوخی شوخی سر کرد.می گفتم به قول خودش جوگیر شده.جوّ چند تا بچه هیأتی را گرفته که اومده اند قهوه خانه اش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره.هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد،با هق هق گریه میگفت:حسن،رفتنش قطعی شده،این داره میره.اگه بره من چه به سرم بریزم.ولی من در جواب اون گریه ها،از ته دل غش غش میخندیدم و میگفتم :آبجی،نگران نباش.این فیلمفیلمشه!این هم یه اذیت جدیده. جوگیر شده.چشمش به چهارتا بچه هیأتی افتاده.این جوری شده.از دور و برش که برن،برمیگرده پیش همون رفیق های قبلیش.قلیون و بقیه بساط.تو این قدر نگرانش نباش.
ما فکر می کردیم مجید جوگیر شده،ولی نشده بود.جوی در کار نبود که مجید را بگیرد و رهاش کند.مجید در راهی قدم گذاشته بود،که به را های قبلی زندگی اش،پشت پا زده بود و شد حرّ مدافعان حرم.این که مجید را حرّ می گویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ مدافعان حرم،این که مجید را حرّ میگویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ اول لرزه به حرم اهل بیت انداخت.بعد هم سرش را روی پای ارباب گذاشت و به شهادت رسید.خیلی از حرفها در مورد مجید را، نه میشود نوشت و نه میشود گفت.ما یک سری خط قرمزهایی در جامعه داریم،که همه باید رعایت کنیم.یا شرع این خط قرمزها را گذاشته،يا عرف جامعه و ما ملزم به رعایتشان هستیم.مجید پا روی خط قرمزها هم گذاشته بود و بعضی کارها را که نباید انجام داد،انجام میداد. اما چون مجید لقمه حلال خورده بود،به گذشته اش پشت پا زد.لات بود،با لات و لوتهای محل م گشت،اما با مرام بود،صفا داشت. این طور بگم که مجید شبیه یه سری لاتها و لوطی های قدیمی بود،غیرت داشت.این لقمه حلالی که پدرش،سر سفره گذاشته بود و بعدها خودش نون حلال در میآورد،یک جایی خودش را نشون داد.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
یک شب که یکی از بسیجی ها به نام مرتضی کریمی به سفره خانه داداش میره و اونشب از داداش مجید دعوت میکنه به هیئتشون میگه داداش یه شب هم بیا هیئت ما مهمونمون باش، داداش مجید قبول میکنه و میره هیئت و مداح هم خود آقا مرتضی بودن و شروع میکند به خواندن مداحی از سوریه از حرم عمه جان زینب از تکفیکری ها و داداش مجید همان جا بود که متوجه میشود در جنگی نابرابر برای هتک حرمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه در جریان است و مدافعین حرم چه نقش مهم و اساسی در دفاع از حرم و مردم بی گناه سوریه داشته اند. چنان اشک میریزد و گریه میکند که ازهوش میرود دوستانش اب روی صورتش میپاشن ک کمی حالش بهتر شود و همچنان گریه میکند میگوید مگر من مرده ام که به حرم حضرت زینب حمله کنند و اونجا بود ک تصمیم گرفت مدافع شود...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴