eitaa logo
مدافعان حرم
42.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مجید بربری به قلم کبری خدابخش دهقی کتاب حاضر، روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی است. بخش اول زندگی او، بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند. از درگیری و دعواهای هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیانهای قهوه خانه اش. اما بخش دوم زندگی او، عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد و او گر چه تک پسر خانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند ولی عنایت بی بی او را به سوریه می کشاند و می شود مدافع حرم. مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی های بر بازوهای خویش است، اما سرنوشتش این طور می شود تا در خانطومان از بدنش هیچی برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش. قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام حر انقلاب است. ‏شهید مدافع حرم کتاب 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 23 یک جوری اوضاع راباحرف هاورفتارش جمع وجورمیکرد. باپدرومادرم سرساعت چهاربه محضررسیدیم؛خیابان فلسطین،محضرخانه ی 125،روبه روی مسجدمحمدرسول ا...صلی ا...علیه وآله.بعدازنیم ساعت پدرومادرحمیدوسعیدآقارسیدند. باآنهااحوال پرسی کردم ونگاهم به دربودکه حمیدهم بیاید،ولی خبری ازاونشد.خشکم زده بود.این همه آدم آمده بودیم،ولی اصل کار،آقای دامادنیامده بود! جویاکه شدم دیدم بله،داستان سری قبل بازتکرارشده است!آقاوسط راه متوجه شده شناسنامه همراهش نیست!تاحمیدبرسدساعت ازپنج هم گذشته بود. چون پدرمن نظامی بود،روی وقت حساس بود. ساعت چهارباساعت چهاروپنج دقیقه برایش فرق داشت.ماهم به همین شکل بزرگ شده بودیم.ازاین دیرآمدن ناراحت شده بودم.کاردمیزدی خونم درنمی آمد. حمیدباپدرومادرش یک طرف اتاق نشسته بودند،من هم باپدرومادرم دقیقاروبه روی آن ها بودیم.عاقدگفت چون به موقع نرسیدیم وبقیه ازقبل نوبت گرفته اند،بایدصبرکنیم تاکارهمه انجام بشودونفرآخرعقدمارابخواند. عروسهاودامادها یکی یکی می آمدندوبرای خطبه عقدداخل میرفتند؛ماهم شده بودیم تماشاچی! حمیدوقتی دیدناراحت هستم، پیام داد:"دارلینگ من!ناراحت نباش.حتماحکمتیه که من شناسنامه رودوبارجاگذاشتم."وقتهایی که میدانست ناراحتم،به من میگفت"دارلینگ"؛به زبان انگلیسی یعنی"همسرعزیزمن" .آن موقع هاکه وقت خالی داشت کلاس زبان میرفت.خیلی دوست داشت زبان انگلیسی رایادبگیرد،.میگفت برای بچه شیعه لازم است.یک روزی به دردمان میخورد.گاه وبیگاه ازاین کلمات استفاده میکرد. پیام راخواندم،ولی جواب ندادم.واقعاناراحت شده بودم.دوباره صدای پیامک گوشی من بلندشد.وقتی نگاه کردم دیدم این باربرایم جوک فرستاده بود!نتوانستم جلوی خنده ام رابگیرم. حمیدتاخنده ی من رادیدلبخندزد.همین طوری خیلی راحت ازدل هم درمی آوردیم.اگرهم بحثی یاناراحتی ای پیش می آمد،ساده میگذشتیم؛خیلی ساده! حمیدکت قهوه ای روشن باشلوارقهوه ای تیره ولباسی که خریده بودیم راپوشیده بود.پرسیدم:"پیراهن اندازه شد؟خوب بود؟ "عمه تااین سوال من راشنیدبه حمیدنگاهی کردوخندید.مادرم پرسید:"آبجی میخندی؟چیزی شده؟"عمه گفت:"حمیدکه خونه رسید،بهش گفتم پیراهنت رواتوکردم،آماده است.بپوش تادیرنشده بریم سمت محضر.زیربارنرفت. گفت همین پیراهنی که تازه خریدیم رومیخوام بپوشم.هرچی گفتم این پیراهن اتوشده،آماده است به خرجش نرفت.کلی هم وقت گذاشتیم این پیراهن رواتوکردیم!"خیلی خوشحال شدم که سلیقه من تااین اندازه برای حمیدمهم است. هفت عروس ودامادقبل ماعقدشان خوانده شد. محضرزیبایی بودباپرده های کرم قهوه ای که دوطرف عروس ودامادصندلی چیده شده بود.بالای سرسفره ی عقدهم حجله ای باپارچه های نباتی رنگ درست شده بود. نوبت ماکه شد،داخل رفتیم وکنارسفره ی عقدنشستیم.عاقدپرسید:"عروس خانم مهریه رومیبخشندکه صیغه ی موقت روفسخ کنیم؟ "هرهفت عروسی که قبل ازماداخل رفته بودندمهریه عقدموقت رابخشیده بودند.به حمیدنگاه کردم،گفتم:"نه،من نمیبخشم!" نگاه همه باتعجب به سمت من برگشت.ماتشان برده بود .پدرم پرسید:"دخترم،مهریه رومیگیری؟"رک وراست گفتم:"بله،میگیرم"حمیدخندیدوگفت:"چشم، مهریه رومیدم.همین الان هم حاضرم نقداپرداخت کنم." عاقدلبخندی زدوگفت:"پس مهریه طلب عروس خانوم،حتمابایدآقاداماداین مهریه روپرداخت کنه."بعدازفسخ صیغه،مقدمات راخواند. میخواستم قرآن رابااستخاره بازکنم،ولی حمیدپیشنهاددادسوره یاسین رابیاورم. لحظه ای که خطبه خوانده میشد،گفت:"فرزانه!دعاکن.ازخدابخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه."نگاهی به چهره ی حمیدانداختم.نمیدانستم دعایش چیست. دوست داشتم بدانم درچنین لحظه ای به چه دعایی فکرمیکند.ازته دل خواستم هرچیزی که ازخداخواسته،اگربه صلاح وخیراست همان طوربشود. حاج آقاسه باراجازه خواست که وکیل عقدماباشد.گل راچیدم،گلاب راآوردم وبعدگفتم:"اعوذبالله من الشیطان الرجیم،بسم ا...الرحمن الرحیم.بااجازه ی امام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف وپدرومادرم وبزرگترها،بله."حمیدهم دقیقاهمین جمله راگفت.عاقدخیلی خوشش آمده بود. گفت:"خیلیهااومدن اینجاعقدکردن،ولی نه بسم ا...گفتن،نه ازامام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف اجازه گرفتن." این بارهم تابله راگفتم،اذان مغرب شد.حمیدخندید.دست من راگرفت وگفت:"دیدی حکمت داشته.قسمت این بوده توبله هابه من روموقع اذان بگی. ادامه دارد... شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘ببینید | فتح خرمشهر 🔻 ویژگی‌های فتح خرمشهر در کلام شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞معرفی شهید 💞 مهدی(مرتضی)بیدی در یکی از محلات جنوب شرقی پایتخت زندگی می‌کرد. در دوران نوجوانی، زمانی که هنوز ریش در نیاورده بود، راهی جبهه شد. همان تجربه چند ماهه در جبهه، دلش را عاشق شهادت کرد. وی سال‌ها با لباس بسیجی به مردم خدمت کرد تا اینکه جنگی نابرابر در سوریه و عراق آغاز شد. وی با وجود همسر و۳ فرزند۱۷،۱۱و۹ساله ، چند مرتبه قصد اعزام داشت که هر بار با مشکل روبرو شد تا اینکه اواخر سال ۹۵ در اوج مظلومیت و گمنامی، پا به میدان آتش و جنگ گذاشت. او چهارمین شهید مدافع حرم از شهرستان سبزواراست.شهید مهدی بیدی در عملیات ۲۷ محمد رسول الله بر اثر تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.  💚✨روایت همسر شهید: همسرم می‌گفت ما جامانده‌ایم؛ هر وقت دوباره دری برای جهاد باز شود من اولین نفر خواهم بود. 💚🌷روايت پدر شهید: پسرم هدیه به رهبر و مملکت ایران است. ✅وصیتنامه🌱 🌷 شهدا وصیت مالی ندارند. وصیت‌شان معنوی و جهادی است. همسرم دوست داشت و سفارش کرد که فرزندانش سرباز امام زمان (عج) و شیعه علی (ع) باشند. شهیدمدافع‌حرم‌ متولد:۱۳۵۰سبزوار،تهران شهادت:۱۳۹۵/۳/۲۸حلب،سوریه مزار:گلزارشهدای سبزوار 🔴@sarbazanzeynab🔴
هدایت شده از قاصدک
آهنگ های جدید امروز رو گوش دادی؟؟ میدونستی آهنگ های جدید رو زودتر از بقیه تو کانال ما میتونی پیدا کنی!! 🔥 رو داشته باش حتما عاشق آهنگاش میشی🔥 ⚠️هرچی موزیک خفن که رو کلیپ میذارن اینجا میتونی پیدا کنی⚠️ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/110035352C70692cfa41 بیا تو دیگه به خودت زحمت گشتن نده👆👆👇👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/110035352C70692cfa41
aviny-khoramshahr.mp3
1.44M
با هم بشنویم... شقایق خون رنگ فایل صوتی(ویرایش نشده) با صدای شهید سید مرتضی آوینی «خرمشهر شقایقی خون رنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد؛ داغ شهادت. ویرانه‌های شهر را قفسی در هم شکسته بدان که...»(11:59) 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مدافع حرم ‎ "زینت علی جعفری" او از فرماندهان غیوری بود که لشکر زینبیون به حضور و وجودش در جبهه مقاومت اسلامی افتخار میکرد، او با سفر به ایران راهی سوریه شد و بعد از مجاهدتهای فراوان در روند آزادسازی نبل و الزهرا به شهادت رسید یکی از همرزمانش میگفت: برایم سخت بود که باور کنم این آخرین لحظات همراهیم با فرمانده زینت است،در آغوش گرفتمش. زینت گفت: عزیز فکر میکنید من به اتکای این تجهیزات و مهمات به میدان نبرد میروم! نه امیدم به صاحب الزمان(عج) است ما برای ایشان میجنگیم و او ما را تنها نمیگذارد مزار: بهشت معصومه قم. شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم رب الشهدا ✨ 🍀اُولَءکَ الذین امتحن الله قُلوبَهم للتقوی 🍀آن ها کسانی هستندکه خدا قلب هایشان را برای تقوا امتحان کرده🍀 ... ✋💔 🔴@sarbazanzeynab🔴
بسم رب الشهدا شهید مدافع حرم که خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید !!!! شهید مدافع حرم بعد از شهادتش دست نوشته ای از شهید پیدا می کنند که نوشته بود : خدایا ! اگر خلقت تو نمی داند ، تو میدانی که من در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در شب یازدهم ماه مبارک رمضان توفیق ملاقات با حضرت حجت ابن الحسن امام زمان (عج) را داشته‌ام . و در وصیت نامه ملکوتی این شهید فراز های آسمانی هست که می فرماید ؛ خدایا خسته ام، شکسته ام، دیگر آرزویی ندارم جز شهادت. احساس می‌کنم که این دنیا دیگر جای من نیست. از عالم و عالمیان می‌گریزم و به سوی تو می آیم. تو مرا در رحمت خود سکنی ده ... تولد : ۱۳۶۳ شهرستان محمود آباد مازندران شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴ سوریه شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
سیزدهم بهمن سال ۱۳۶۷ بود که محمدهادی به دنیا آمد،‌ هادی در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد.    وقتی تقویم را که می بینند درست مصادف است با شهادت امام هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمد هادی می گذارند. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی نزدیکی شهر سامرا به شهادت رسید. پیکر شهید مدافع حرم "محمدهادی ذوالفقاری" بنا به وصیتش در وادی السلام نجف به خاک سپرده شد و به دلیل علاقه‌ای که به شهید "ابراهیم هادی" داشت، مزار یادبودی نیز در مزار یادبود شهید هادی در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) نصب شد. شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«✨💔» سـخـنانے از شـهیدِ مـدافع حــرم شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
نــام :حسن نـام خـانوادگـی :رزاقی نـام پـدر :غلامحسن تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۱۲/۲۰ مـحل تـولـد :تهران سـن :۵۰ سـال دیـن و مـذهب :اسلام شیعه وضـعیت تاهل :متاهل شـغل :کادرسپاه مـلّیـت :ایرانی شهید مدافع حرم «حسن رزاقی» متولد سال 1344 و تازه بازنشسته شده بود و باید دوران استراحتش را سپری و خستگی سال‌ها خدمت در ارتش جمهوری اسلامی و حضور در جنگ تحمیلی را از تن به در می‌کرد، اما مگر می‌شود دل در گرو مهر اهل‌بیت(ع) داشته ‌باشی و حضور دشمنان را در اطراف حریم اهل‌بیت(ع) ببینی و دست روی دست بگذاری. یقیناً طاقت نمی‌آوری و هر طور که شده خودت را به معرکه می‌رسانی تا به اندازه خودت نقشی در دفاع از حرم آل الله(ع) داشته باشی تا مبادا دوباره به آستان مقدس آنها جسارتی شود. او بعد از بازنشستگی از خانه و زندگی‌اش دل کند و رفت تا از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند. هنوز هم رفتار و‌منش او در بین دوستان قدیمی و هم‌محله‌اش مثال‌زدنی است شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت24 باعمه ومادرم روبوسی کردیم.برای زیرلفظی یک النگوخریده بودندکه به دستم کوچک بود.قرارشدببرندعوض کنند،دستبندبخرند. یک چمدان پرازوسیله هم آورده بودند؛قرآن،چادرنماز،اسپند،مسواک،به همراه یک ادکلن خیلی خوشبوکه همه راحمیدباسلیقه ی خودش انتخاب کرده بود. وقتی داشتیم ازمحضربیرون می آمدیم،حمیدگفت:"وقتی رفته بودم کربلامیخواستم برات چادرعروس بخرم،ولی گفتم شایدبه سلیقه ی تونباشه. ان شاءا...باهم که کربلارفتیم،باسلیقه ی خودت یه چادرعروس قشنگ میخریم." مراسم که تمام شد،سعیدآقاکه بانامزدش آمده بود،گفت:"شماتازه عقدکردین،باماشین مابرین بیرون شام بخورید."سعیدآقامامورنیروی انتظامی بودومعمولابرای ماموریت ودوره ی آموزشی به سیستان وبلوچستان میرفت. خیلی کم پیش می آمدکه قزوین باشد.حتی روزی که صیغه کردیم وهمه ی فامیل مهمان مابودند،آقاسعیدزاهدان بود.حمیدگفت:"نه داداش،شماتازه ازماموریت اومدی باخانمت بروبیرون.ماپای پیاده رفتنمون بدنیست." ازبقیه خداحافظی کردیم وبعدازخواندن نمازدرمسجدبه سمت بازارراه افتادیم.به خاطررانندگی شوماخری حمیدونحوه ی پارک کردن ماشین وافتادن درجوی آب،فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم. باعجله یک جفت جوراب سفیدپوشیده بودم.به حمیدگفتم:"بااین جورابهای سفیدخیلی معذبم.اولین مغازه ای که دیدیم،بریم جوراب مشکی بخریم." پای پیاده نبش چهارراه عدل به خرازی رسیدیم. فروشنده گفت:"جوراب نازک بدم بهتون یاضخیم؟"گفتم:"مهم نیست،فقط رنگ مشکی که توی چشم نباشه."حمیدبلافاصله گفت:"نه خانم،ضخیم باشه بهتره."خنده ام گرفته بود.این رفتارهایش خیلی تودل بروبود.این که احساس میکردم همه جاحواسش به من هست. سبزه میدان که رسیدیم،به رستوران رفتیم.طبق معمول کوبیده سفارش داد.تاغذاحاضرشود،پانزده هزارتومان شمرد،به دستم دادوگفت:"این هم مهریه شماخانوم!" پول راگرفتم وگفتم:"اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!"حمیدخندیدوگفت:"هزارتومن هم بیشترگیرشمااومده ."پول رانشمرده دورسرحمیدچرخاندم وداخل صندوق صدقاتی که آنجابودانداختم وگفتم:"نذرسلامتی آقای من!" دوران شیرین نامزدی مابه روزهای سردپاییزوزمستان خورده بود.لحظات دلنشینی بود. تنهااشکالش این بودکه روزهاخیلی کوتاه بود.سرمای هواهم باعث میشدبیشترخانه باشیم تااینکه بخواهیم بیرون برویم. فردای روزعقدمان حمیدرابرای شام دعوت کرده بودیم. تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکوهاکه زنگ خانه به صدادرآمد.حدس میزدم که امروزهم مثل روزهای قبل حمیدخیلی زودبه خانه مابیاید.ازروزی که محرم شده بودیم هربارناهاریاشام دعوت کرده بودیم،زودتر می آمد. دوست داشت خودش هم کاری بکند.اینطورنبودکه دقیقاوقت ناهاریاشام بیاید.بعدازسلام واحوال پرسی بابقیه،همراه من به آشپزخانه آمدوگفت:"به به...ببین چه کرده سرآشپز! "گفتم:"نه بابا!زحمت کوکوهارومامان کشیده.من فقط میخوام سرخشون کنم."روغن که حسابی داغ شد،شروع کردم به سرخ کردن کوکوها. حمیدگفت:"اگه کمکی ازدست من برمیادبگو. "گفتم:"مرغ پاک کردن بلدی؟باباچندتامرغ گرفته،میخوام پاک کنم."کمی روی صندلی جابه جاشدوگفت:"دوست دارم یادبگیرم وکمک حالت باشم. "خندیدم وگفتم:"معلومه توخونه ای که کدبانویی مثل عمه ی من باشه ودخترعمه هاهمه کارهاروانجام بدن،شماپسرهانبایدهم ازخونه داری سررشته ای داشته باشین."گفت:"این طورهاهم نیست فرزانه خانوم. بازمن پیش بقیه ی آقایون یه پاآشپزحساب میشم.وقت هایی که میریم سنبل آباد،من آشپزی میکنم.برادرهام به شوخی بهم میگن یانگوم!" صحبت باحمیدحواسم راپرت کرده بود.موقع سرخ کردن کوکوهاروغن روی دستم پاچید. تاحمیددیددستم سوخته،گفت:"بیابشین روی صندلی.بقیه اش رومن سرخ میکنم.بایدسری بعدبرات دستکش ساق بلندبخرم که روغن روی دستت نریزه." روی صندلی نشستم وگفتم:"پس تاتوحواست به کوکوهاهست،من مرغ هاروپاک کنم.توهم نگاه کن یادبگیرکه وقتی رفتیم خونه ی خودمون،توی پاک کردن مرغ هاکمکم کنی. "به خاطراینکه علاقه داشت درامورخانه کمک حالم باشد،سریع صندلی گذاشت وکنارمن نشست.دوربین موبایلش راروشن کردوگفت:"فیلم برداری میکنم،چون میخوام دقیق یادبگیرم وچیزی ازقلم نیفته!"گفتم:"ازدست توحمید!" شروع کردم به پاک کردن مرغ ها.وسط کارتوضیح میدادم:"اول اینجاروبرش میدیم.حواسمون باشه که پوست مرغ رواین طوری بایدجداکنیم.این قسمت به دردبال کبابی میخوره و...". ادامه دارد... شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🔆تاریخ تولد : ۲۶ فروردین ۱۳۶۴ 🕊تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ 💠مزار شهید: گلزار شهدای قم 🔹شهید عبدالصالح زارع سومین شهید شهرستان بابلسر بود و همچو دیگر شهیدان راه حق، با اشتیاق به سوی فلک پر کشید و با جانش با خداوند معامله کرد و پیمان بستند و نگذاشتند هیچ چیز سد راهشان شود.از زمینیان دلکندند تا به آسمان برسند.و در آن زمان بود که شیپور جنگ نواخته شد تامرد ونامرد مشخص شود. 🔹قلم از جوانمردیش باخجالت بر کاغذ میرقصد. جوانمردانی که آرامش جهان اسلام، برایشان با ارزش تر و مهم تر از آرامش خودشان بود، جوانمردانی که تا پای جان از اعتقاد و حرم اهل بیت مواظبت کردند و نگذاشتند خِشتی ازحرم عمه شان زینب(س)کم شود . 🔹جای آقاصالح، محرم ها در فکه خالیست. شهری که در زیر خاک های رملیش، صدها جوانمرد آرام خفته اند بی نام نشان همچو حضرت فاطمه(س)و اینک یادگار کوچک آقا صالح روز به روز بزرگتر می شود. 🔹گویا «نبل» و «الزهرا» بهانه‌ای بودند تا نام «آقا صالح» را در بین مدافعان حرم عقیله بنی‌هاشم (س) ثبت کنند. شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
📗" قرارگاه محمود" زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم محمود نریمانی نویسنده: خانم گویندگان : آقا و خانم بهزادی فر 📗کتاب "قرارگاه محمود" به قلم خانم مهدیه دانایی ، روایتی داستانی از زندگی شهید محمود نریمانی است. شهید محمود نریمانی از دانشجویان شاخص استان البرز بود که در جریان حملات تکفیری داعش بارها به سوریه اعزام شده بود و در نهایت در مرداد ماه سال ۹۵ به فیض شهادت نائل آمد. داشته ها و باورهای ایمانی شهید نریمانی مهمترین شاخصه این کتاب داستانی است که با توجه به زمان بندی معین شده یکساله و در جریان مصاحبه های مختلف از خانواده و همرزمان این شهید والامقام نگارش شده است. 🌹 شهید محمود نریمانی در یکی از روزهای سرد دی ماه سال ۱۳۶۶ در روستای دروان کرج به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم به دانشگاه امام حسین سپاه راه یافت و دوره های نظامی را پشت سر گذاشت ، همچنین وی در رشته مهندسی کامیپوتر دانشگاه علمی کاربردی مشغول تحصیل بود . شهید نریمانی به صورت داوطلبانه ۴ نوبت برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام‌الله) به سوریه رفت در حالی که خانواده و نزدیکانش فقط از دو نوبت پایانی اطلاع داشتند ، سرانجام در روز دهم مرداد ماه سال ۹۵ در جریان خنثًی سازی بمب های خوشه ای در منطقه حماء سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای کرج آرمید. از شهید نریمانی یک فرزند به نام محمدهادی به یادگار مانده است. شهید مدافع حرم🕊🌹 کتاب 🔴@sarbazanzeynab🔴
هدایت شده از قاصدک
⚜️ فروشگاه محصولات ارگانیک برکات ⚜️ ✅ عرضه انواع داروهای ✅ ارائه مشاوره و مزاج شناسی ✅ انواع محصولات خوراکی ارگانیک و سالم ✅ انواع لوازم آرایشی و بهداشتی گیاهی ✅ ارسال داروها و محصولات به سراسر کشور ✅ هر آنچه که برای زندگی سالم نیاز دارید مطالب ناب پزشکی همه و همه در کانال محصولات ارگانیک برکات 🔷 عرضه داروهای طب اسلامی تایید شده آیت الله تبریزیان 🔶 انواع محصولات خوراکی ارگانیک و سالم 🔹 انواع محصولات آرایشی و بهداشتی گیاهی 📌 کرج مشکین دشت کانال اعتماد سازی @mahsulpak_etemad کانال ما در ایتا دنبال کنید 👌👌🔻 http://eitaa.com/joinchat/1039925254C2a29e59c9b http://eitaa.com/joinchat/1039925254C2a29e59c9b 💯 با یک بار خرید مشتری دائمی خواهید شد.
شهید مدافع حرم احمد محمد مشلب: حضرت صاحب‌الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف! خدا به شما صبر دهد، زیرا او منتظر ماست نه اینکه ما منتظر او باشیم. هنگامی می‌شود گفت منتظریم که خود را اصلاح کنیم ولی اگر خود را اصلاح نکنیم هیچ‌گاه ظهور نخواهد کرد...» امام صادق (ع)می فرمایند از تقصیر های بر گردنم گریه می کنم و به سوالی که در قبر قرار است از من پرسیده شود. اگر از من در قبر بپرسند که تو برای جبهه و این راه چه کرده ای چه خواهی جواب بدهی!؟ میگویی میتوانستم در این راه گام بردارم؟ میتوانستی؟ چرا نرفتی؟ باید بیدار شد... میتوانی و نمی آیی؟! من خواب بودم، بیدار شدم... شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨همه شیرینی و لذت کار فرهنگی، به اذیتشه! وقتی زجر کشیدی؛ حرص خوردی؛ فحش شنیدی، زدن توی سرت؛ تازه بهت حال میده و میچسبه! شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️لحظات پدر دختری شهید مدافع حرم سیدمصطفی صادقی♥️ شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم رب الشهدا ✨ 🍀اُولَءکَ الذین امتحن الله قُلوبَهم للتقوی 🍀آن ها کسانی هستندکه خدا قلب هایشان را برای تقوا امتحان کرده🍀 ... ✋💔 🔴@sarbazanzeynab🔴
✊ ایستادن پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۵ خرداد ماه سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
....🌱🌹🌱🌹 سلام بر تو ای دلاور مرد شهرم سلام بر تو ای داغ بر دل نشسته تویی کز ابهت و میهن دوستی سرشاری و از دشمنان و گرگ ها متنفر . دلاورانه جنگیدی و نا جوانمردانه شهیدت کردند . سلامی بر آن قبر صاف و ساده ات که فرقی با بقیه ندارد و فقط کلمه ( شهید ) است که بر سنگ میدرخشد ای شیر ایران زمین . خداحافظ ای همیشه شیردل شهید مدافع حرم"سجاد حبیبی" از جوانان دیار سرزمین عشق است؛ ودر استان کرمانشاه شهرستان کنگاور متولد شد . او در بهمن 94 حین انجام ماموریت در "ریتان" سوریه به فیض شهادت نائل آمد . شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود.... آقای فرمانده تا قیامت به تو افتخار میکنیم. 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
حضور سخنگوی دولت در منزل شهید ایرلو و شهید فرزانه 🔹علی بهادری جهرمی سخنگوی دولت عصر پنج‌شنبه با حضور در منزل شهید حسن ایرلو سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در یمن و سردار شهید مدافع حرم رضا فرزانه ضمن دیدار با همسر و فرزندان این شهیدان، یاد قهرمانان بزرگ وطن را گرامی داشت و از مقام شامخ آنها قدردانی کرد. 🔹گفتنی است شهید حسن ایرلو، ‌سفیر سابق ایران در یمن بود که به دلیل عوارض ناشی از جراحات شیمیایی دفاع مقدّس و پس از ابتلا به کرونا، به دلیل تحریم هوایی یمن و عدم انتقال به موقع به کشور، پس از دوره‌ای بیماری در آذرماه ۱۴۰۰ به شهادت رسید. 🔹سردار شهید حاج رضا فرزانه نیز فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود که در روز ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از شش سال کشف و به کشور بازگردانده شد. شهید مدافع حرم🕊🌹 شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴