💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیستودوم
مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود .
از وسط برنامه ها می رفت و می آمد .
قرار شد بعد از ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه عقد کنیم 😅
رفته بود پیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه عقد 😁
ایشان گفتند بودند :«بهتره برید امامزاده جعفر (ع)یزد»
خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دوتا مراسم مفصل در سالن بگیرند : یکی یزد، یکی هم تهران .
مخالفت کرد ، گفت :« باید یکی و ساده بگیریم!»😑
اصلا راضی نشد ، من را انداخت جلو که بزرگ تر ها را راضی کنم .
چون من هم با او موافق بودم 😁
زور خودم را زدم تا آخر به خواسته اش رسید 😂
شب تا صبح خوابم نبرد .
دور حیاط راه می رفتم🚶🏻♀
تمام صحنه ها مثل فیلم در ذهنم رد می شد ...
همه آن منت کشی هایش 😅
از آقای قرائتی شنیده بودم :«۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل❤️
نمیشه به تحقیق امید داشت ، ولی می توان به توسل دل بست! »
بین خوف و رجا گیر افتاده بودم .
با اینکه به دلم نشسته بود ، باز دلهره داشتم ...
متوسل شدم .
زنگ زدم به حرم امام رضا (ع) . همان که خیرم کرده بود برایش 😅
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴