eitaa logo
سربازانتظار
42 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
33 فایل
تا‌آخر‌ایستاده‌ایم...یا‌صاحب‌الزمان‌ لطفا ‌در ‌ترویج‌ فرهنگ ‌اسلامی‌ ما‌ را‌ یاری‌ کنید برای ‌خواندن ‌متن‌های‌ زیبا ‌و جذاب ‌لینک‌ زیر ‌را لمس ‌کنید ما‌را‌به‌دوستان‌خود‌معرفی‌کنید @sarbazeentezar
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست و هفتم ماه محرم مسیر اسارت آل الله به طرف شام بعد از شهر حلب به آبادی یهودی نشین رسید که والی آن نامش عزیز بن هارون بود. لشکردرپای کوهی شب را اتراق کردند واسراء دور هم جمع شده ودرحال گریه وناله ازمصائب بودند. حضرت شهربانو علیهاالسلام کنیزی داشتند که نامش شیرین بود وازملاحت دوران بود. ودرکربلا واسارت حضورداشت. حضرت شهربانو این کنیز زیبا رابه امام حسین علیه السلام بخشیده بودند وحضرت نیز بلافاصله اورا آزاد فرمود بودند. وحضرت شهربانو میفرمودند: "شیرین آزاد شده حسین است." درآن شب شیرین ازمخدرات اجازه گرفته وگفت باخود دارم اگراجازه فرمایید درتاریکی شب آهسته به این دهات رفته و والبسه ای برای اسراء مهیاکنم که همه چادرها نیم سوخته ولباسها پاره شده است. به اواجازه دادند. جناب شیرین وارد آن دِه شد وبه اتفاق درب خانه عزیزبن هارون راکوبید. صدا زد ای توهستی؟ درب را بازکرده وسلام کرد. بسیار تعجب کرد وپرسید چگونه نام مرامیدانی؟ عزیزگفت امشب درخواب حضرت و رادیدم که سر وپای برهنه وناله کنان درحال گریه بودند. من عرض کردم این حالت از بهرچیست؟ حضرت موسی فرمود مگرنمیدانی که پسرپیامبر آخرالزمان را کشتند واهل وعیالش را اسیرکرده وامشب پایین این کوه جای داده اند. عزیز عرض کرد مگر ودینش حق است؟ حضرت موسی فرمود یقینا بحق است واگر اسلام نیاوری ازاهل دوزخ خواهی بود. عرض کرد نشانه ای بمن بگویید تایقین کنم. حضرت فرمود برخیز الان کنیزی شیرین نام که آزاد شده حسین است درب خانه تورا میزند. اوهمسر آینده توخواهد بود. برو نزد اسیران واسلام بیاور وسلام مرابه علی بن حسین وبه سرمطهر سیدالشهداء علیهماالسلام برسان. ازخواب پریدم وتو درب خانه را زدی. فرمود بیا وخدمت سید وآقای ما امام سجاد شرفیاب شو. عزیز آمد اول هزاردرهم به موکلان سرها واسیران داد تابتواند درحق اهلبیت خدمتی کند. سپس لباسهای قیمتی به اسراء هدیه کرد. خدمت امام سجاد آمد وهزاردرهم تقدیم نمود وبدست حضرت اسلام آورد وسلام موسی وهارون رابه حضرت وبه سرمطهر رسانید. ناگاه شنید ازلبان سربریده صدابلند شد: "سلام الله وسلامی علی موسی وهارون أنّهما من المحسنین" پس از مکاملاتی عجیب ومحزون، امام سجاد شیرین رابه عقد عزیز درآوردند. شیرین میخواست که راه اسارت رادر کنارمخدرات تاآخر باشد ولی امام فرمودند باشوهرخود دراین شهربمان و بااو وداع فرمودند. 📚ریاض القدس ج۲ص۲۶۷ 📚تذکرةالشهداء ج۲ص۳۱۵ 📚دمعةالساکبة ج۵ص۷۱ 🥀@sarbazeentezar
من یک زنم!... زنی که زندگی و آزادی‌ام را مدیون مردی با صداقت، مهربان و بی آلایش به نام محمد هستم... او از روزی که انتخاب شد نگرانی‌هایش برای من تمامی نداشت، بر روی شانه‌ی زن‌ها هزاران بار سنگین بود که او همه را برداشت، و گفت زن گل است، و حیف از گل که در باغ بی حصار و در سوز سرمای نگاه ها پژمرده شود... او به من تاجی درخشنده هدیه داد، و به دست کوثرانه دخترش روی سرم گذاشت... من از همان روز شدم یک بانویِ مسلمانِ محجبه... و تاج زیبای بندگی را بر سر گذاشتم. حجاب یک پارچه برای پوشاندن سرم نبود یک باور قلبی بود که من آن را نپوشیدم او مرا از خیلی چیزها پوشاند و نگهبانم شد... حجاب یک دستور دست و پاگیر و خشک دینی نبود، همان کلید آزادی بود که از اعماق زندان های تاریک و سردِ تاریخ که جسم و تنِ زن را با رؤیای آزادی حبس کرده بودند، و هر روز از او جلوه ای دیگر میخواستند به دستم رسیده بود... محمد برای من کرامت و شأن اجتماعی آورد. محمد برای من عزت نفس آورد. محمد برای من شناخته شدن در جامعه به عفاف را آورد. محمد برای من رها شدن از قید و بند عروسک بودن را آورد. محمد برای من نشاط مؤمنانه و زیبایی اندیشه آورد... محمد برای من یک پوشش قدرتمند آورد... محمد برای من یک رمز ورود به موفقیت‌های مختلف، بدون نمایش زیبایی‌های جسم را آورد... محمد برای من آرامشی عمیق از جنس گل‌های محمدی آورد... من بدون فقط یک زن بودم، اما از نزد خدای خودش برایم، زندگی و آزادی آورد...