eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
659 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 فرا رسیدن یوم الله ۲۲ بهمن بر ملت عزیز ایران و چهلمین روز را گرامی می داریم. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
🌷طرح/ راه شهدا ادامه دارد... 🔷خط جهاد و مقاومت با انگیزه مضاعف ادامه خواهد یافت، و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدین این راه مبارک است. 🇮🇷یا_قدس_انا_قادمون🎯 ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
مرا همیشه برای از خواب بیدار می کرد و خودش تا طلوع آفتاب در حال دعا و مناجات بود یک بار به او گفتم: تو خسته نمی شوی؟ خواب نداری؟. در جواب من آرام با رویی باز گفت: تو نمی دانی که وقتی آدم با محبوب خود در دل شب راز و نیاز می کند چه صفایی دارد.... روح آدم به پرواز درمی آید و احساس آرامش می کند؟ ۲۳۲-📚کتاب سیرت شهیدان، ص ۵۲ ،شهید مجید جلوئی ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
مجموعه ✨" نیمه پنهان ماه "💫 روایتی از زندگی شهدا از زبان همسران شهدای عالی قدر @sarbazekoochak ۱ حاوی فایل صوتی برگرفته و چکیده ای از سری کتاب‌های نیمه "پنهان ماه" که در رادیو سراسری تولید گردیده و از نواهای دفاع مقدس و نیز از اصوات خود شهدا در برخی آثار استفاده شده است که در کنار محتوای غنی آن زیبایی شنیدنش را دو چندان می کند. ❣سرباز کوچک 💕 eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb
ابراهیم امیر عباسی.mp3
12.47M
✨" نیمه پنهان ماه "💫 هفتاد و چهارم روایتی از زندگی ❣سرباز کوچک 💕 🆔 @sarbazekoochak
نیمه پنهان ماه 👆 مجموعه حاوی 74 فایل صوتی برگرفته و چکیده ای از سری کتاب‌های نیمه "پنهان ماه" که در رادیو سراسری تولید گردیده و از نواهای دفاع مقدس و نیز از اصوات خود شهدا در برخی آثار استفاده شده است که در کنار محتوای غنی آن زیبایی شنیدنش را دو چندان می کند. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
4_5782904130959835777.mp3
35.51M
فصل اول ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
حسین چوپانیان بین بچه ها معروف بود. به خاطر نمازهایی که می خواند، شده بود ضرب المثل.در عملیات کربلای پنج، پشت خاکریز همین طور پشت سر هم گلوله های توپ و خمپاره بود که فرود می آمد دور و برمان. تمام تنم شده بود پر از خاک. دهانم خشک شده بود. در هر ثانیه شاید یكی دو انفجار روی می داد. مخمصه ی غریبی بود. مضطرب شده بودم. نمی دانستم باید چه کار کنم! هر جا نگاه می کردم گرد و خاک بود و انفجار. حال عجیبی داشتم. توی همین هول و ولا بودم که نگاهم افتاد به چند سنگر آن طرف تر. حسین ایستاده بود به . دستهایش را گرفته بود جلوی صورتش، رو به آسمان. توی آن شلوغی و گرد و خاک، انگار نه انگار. حتی به انفجارهای اطرافش هم توجه نداشت. همه حواسش معطوف به بود. از خودم خجالت کشیدم. سرم را انداختم پایین. یكهو احساس کردم که آرام شده ام. همه ی اضطراب و وحشتم رفته بود، طوری که انگار مسكنی بهم تزریق کرده باشند. ناخودآگاه لبهایم جنبیدند: ـ اَلا بذکرالله تطمئن القلوب ـ . فهمیدم که در هر شرایطی می تواند انسان را کند و به او بدهد. این را شهید چوپانیان با نمازش به من آموخت. ۲۳۳-📚پیشانی سوخته، ص ۱۳ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝