#محرم
#اسرا
پیرمرد سیدی در اسارت بود که قبل از ما به ایران رفت. می گفتند در جنگ روی مین رفته و پایش از قوزک قطع شده است. در بیمارستان بستری بود و علاوه بر آن دچار یک بیماری سخت شد که خیلی اذیتش می کرد.
یک شب در بیمارستان آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را در خواب دید. عرض کرد: «آقا جان این درد سخت مرا ناراحت می کند و توانم را بریده است.
حضرت فرمودند: انشاءالله خوب می شوی ولی چرا مشکلاتتان را پیش از این با ما در میان نمی گذارید؟
صبح بیدار شد در حالی که هیچ آثاری از بیماری نداشت.
منبع: کتاب درهای همیشه باز، صفحه:19
@sarbazekoochak
#داستان_های_طنز_جبهه
#اسیر_شده_بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن...
بین #اسرا چند تا #بی_سواد و #کم_سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن...
اون روزا چند تا #کتاب برامون آورده بودن که #نهج_البلاغه هم لابه لاشون بود...
یه روز یکی از بچه های #کم_سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ. می خوام بفرستمش برا #بابام....
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به #معاویه رو برداشته و برای #باباش نوشته بود.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝