#بعد_از_سه_دختر_داوود_آمد
وقتی وارد خانه شهید می شویم، پدر و مادر شهید به گرمی از ما پذیرایی وبارها خوشحالی خود را ازاینکه به یاد فرزندشان بوده ایم،ابراز می کنند.از خانه به این بزرگی و با حضور دو عزیز سالخورده ،انتظار سکوت بیشتری داشتیم اما صدای همهمه ی فروشنده های بازار،آنقدر بلند است که احساس می کنیم به جای خانه در وسط بازار نشسته و صحبت می کنیم.
مادر شهید به رقم كهولت سن،حافظه خوبی دارد و از تولد فرزند افتخارآفرينش با غرور صحبت می كند و می گويد:«داود،بيست و دوم اسفند ماه سال 1344 در روستای حافظ از توابع بستان آباد آذربايجان شرقی متولد شد.او اولين فرزند پسر،پس از 3 دختر به دنیا آمد و برای من و پدرش خيلی عزيز بود.»
«فاطمه قلعه کوب» درادامه می گوید:«6سال ازسن او درروستای حافظ گذشت.بعد به تهران مهاجرت كرديم ودر محله خزانه ی فلاح ساكن شديم.چند سالی در آنجا بوديم تا اينكه خانه ای در محله عبدل آباد خريديم.من خیلی راضی به آمدن به این محل نبودم ،زیرا تمام فامیل و آشنا در محله فلاح سکونت داشتند و من ترجیح می دادم کنار آنها باشم.یک روز که داوود متوجه اختلاف من و پدرش درباره آمدن به این محله شد،به سراغم آمد و با شیرین زبانی گفت:"مادرجان ،اگر تو راضی به آمدن به این محله بشوی ،خودم قول می دهم که هر وقت دلت خواست برای دیدن خواهر و مادرت تو را به این محله بیاورم."داوود آن زمان یک موتور گازی داشت و هر چند روز یکبار مرا به خانه مادر و خواهرانم می آورد و پای قولی که داده بود ماند.»
سربازکوچک
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝