#عاشق_سیب_سرخ_بود
مادر که هنوز دلخوش به دلخوشی های پسر نوجوان اش است می گوید:«داوود عاشق سیب سرخ و به ویژه بوی سیب سرخ سفره نوروز بود.حالا هر وقت سیب سرخ می بینم ،یاد داوود می افتم.»با گفتن این جملات بغضی گلوی مادر را می فشارد،طاقت نمی آورد و آرام آرام اشک می ریزد.هم زمان با پاک کردن اشک ها با گوشه روسری اش ادامه می دهد:« هر وقت بخواهم برای او خیرات کنم ،چند کیلو سیب سرخ می گیرم و در محله پخش می کنم.داوود پسر قانعی بود و هر غذایی که می پختم می خورد اما باقالی پلو را از همه غذاها بیشتر دوست داشت و به همین خاطر روز اول عید هر سال سعی می کنم به یادش باقالی پلو بپزم.»
تمام عیدی هایش را به من می داد.مادر با خنده این جمله را می گوید وادامه می دهد:«آن زمان مثل حالا نبود که به بچه ها اسکناس های ده هزارتومانی عیدی بدهند.عیدی آن وقت بیشتر جوراب و تخم مرغ رنگی و...بود.کمتر پیش می آمد که کسی پول عیدی بدهد.داوود مسئول رساندن عیدی دختران فامیل بود.زیرا ما آذری زبان ها رسم داریم به دختران ازدواج کرده عمه ، خاله ، دایی و عمو عیدی بفرستیم.وقتی داوود عیدی ها را تحویل می داد،به او جوراب و مقداری پول می دادند.او هرچه جمع می کرد به من می داد.وقتی خرید نوروز هم ،خیلی دنبال خرید لباس و کفش نو نبود و همیشه می گفت:" باید خودمان را نو کنیم نه ظاهرمان را."
سرباز کوچک
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝