#عید_آمد_و_داوود_نیامد
سفره هفت سين سال61 بدون حضور داود پهن شد.مادر، لحظه تحويل سال دلهره عجيبی داشت. چشم به در خانه داشت تا فرزندش وارد شده و او رادرآغوش بگیرد.دلشوره عجیبی هم به سراغش آمده بود ولحظه ای دست از سر او برنمی داشت.مادر شهيد از آن نوروز بی داود برايمان می گويد:« نوروز آن سال حس عجيبی داشتنم.بعدا متوجه شدم آن دلهره های سال تحويل برای چه بوده است.»
اما امسال چند روز پیش از آمدن نوروز،مادر سفره هفت سینش را مختصر و ساده چیده است.قرآن کریم ،آجیل مختصری همراه شکلات و میوه و ظروف پذیرایی را ساده و صمیمی کنار هم گذاشته است.در کنار هفت سین ساده اش قاب عکس داوود را هم جا می دهد و آن طرف هم عکس جوان دیگری را می گذارد.وقتی از او درباره عکس دوم می پرسیم مادربا تاسفم و ناراحتی سری تکان می دهد ومی گوید:«جز داوود ،یک پسر دیگر به نام رحمان هم داشتم و البته بعد از شهادت داوود ،خداوند پسر دیگری هم به من عطا کرد که نامش رابه یاد شهیدم ،داوود گذاشتم.رحمان 6 سال پیش در سانحه تصادف ناکام از دنیا رفت و درد و رنج دیگری در دلم نشاند.مادری با دو داغ جوان دیگر دل و دماغ هفت سین چیدن ندارد.البته راستش را بگویم کمتر برای داوود غصه می خورم چون او خودش راه شهادت را انتخاب کرد و از من می خواست تا دعا کنم که به شهادت برسد.البته با شهادتش همه ما را سربلند کرد.اما رحمان در شرف ازدواج بود و خیلی آرزوها در سر داشت.بازهم راضی ام به رضای خدا.حالا 5 دختر و تنها پسرم داوود کنارم هستند و نمی گذارند من و پدرشان تنها بمانیم.»
سرباز کوچک
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝